Matin khodadoost
Matin khodadoost
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

با موضوع!

در ادامه ی مطالب قبلی(بی موضوع) که گفتم باید اضافه کنم کهزندگی اونقدر هم بد نیست(:

یکم هستا ولی خب میگذره.

تقریبا دو هفته ی پیش بود که طبق معمول داشتم با لبتاپم بازی میکردم که رفیق صمیمیم اومد پیشم و قشنگ هر چی که لازم بود بشنوم رو بهم گفت.

.

.

.

دقیقا به همچین ضربه ای احتیاج داشتم که منو از خواب غفلت بیدار کنه.

اون شب رو خوابیدم و صبح فرداش راس ساعت 6:47 از خواب بیدار شدم و شروع به مرتب کردن اتاقم کردم.

چیزی حدود 3 ساعت وقت برد ولی می ارزید.

بعد شروع کردم به قول دادم به خودم که تا چند هفته با لب تاپ بازی نکنم و رو کتاب خوندنم(کتاب های خودشناسی نظیر نیمه ی تاریک وجود اثر دبی فورد) تمرکز کنم و همینکارو هم کردم و واقعا نتیجه داد.

سعی کردم با واقعیت کنار بیایم و تقریبا هم موفق شدم!(اینکه کسی قرار نیست به کمکم بیاد و باید رو پای خودم وایستم)

اینکه قرار نیست کسی به من صد میلیارد پول بده.

اینکه کسی بهت لبخند میزنه لزوما دوست تو نیست(حتی اگه چندین سال بهت لبخند زده باشه,شاید دلیلش مسخره کردن تو باشه)

و اینکه لازم نیست بقیه رو بخندونی,چون اونا تو رو به چشم یه ادم خوش و احمق میبینن نه کسی که سعی میکنه غم و غصه ها رو دور کنه.

البته دلیل نمیشه که بگم زندگی جهنمه بلکه میگم زندگی یه کمدیه و خب نکته اینجاست

یه جاهاییش میخندی و یه جاهاییش فقط دلیل نخندیدنت رو نمیدونی.

اگه یه مقدار دقت کنین,میبینین که شرایط خیلی خنده داره!

یه عده ثروتمندن به خودشون میگن مسئول و به مردم(کسایی که نون برا خوردن ندارن) میگن که نگران نباشید ما حواسمون هست!

خنده دار نیس خدایی؟!

من که دارم از خنده زیاد اشک میریزم.

وای بزار یه قسمت خنده دار دیگه از زندگی رو بگم!

دغدغه ی یه جوان 20 ساله به اسم متین یه زمانی ازدواج و خرید خونه و زندگی بود و الان اینکه چرا قیمت چیبس رفته بالا!!!

خخخ وای تا حالا اینقدر به طنز بودن زندگی دقت نکرده بودم.

خنده دار تر که من غذا برا خوردن دارم و یه لب تاپ برای بازی کردن دارم ولی یه عده همین ها رو هم ندارن و نمیتونن بیان تو ویرگول و اینجوری درد و دل کنن!

خلاصه که شرمنده زیادی خنده دار بود:)



دانشجوی روانشناسی،گیمر،ویب،متولد ۷۸
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید