دانستن و آگاهی رنج نیست.
دانستن و علم عمیق در یک موضوع رنج نیست
اینکه شما در مورد موضوعی مشخص، علم عمیق داشته باشید باعث میشه از درون احساس قدرت کنید.
اما علم وجود قدرت بیرونی، که امروزه از ثروت نشات میگیره باعث رنجه.
یعنی شما از درون در مورد یک موضوع آگاهی دارید و مشکلات و راه حل آنها رو میدونید و قدرت رو حس میکنید اما در بیرون توانایی حل مشکل رو ندارید و یا حتی فضایی برای بیان اون موضوع ندارید یا حتی به دلیل اینکه به حرف شما اهمیتی داده نمیشه و در واقع در بیرون قدرتی ندارید باعث رنجه.
مثال های مختلفی در سوژه های مختلفی وجود داره.
۱- «ایده ی معرفت و مردانگی»:
تصور کنید یک فرد معتاد به هرویین که جایگاه اجتماعی نسبتا پایینی در جامعه دارد ، مدام از معرفت و مردانگی بگوید. دیگران به حرف او گوش نمیدهند و پیش خود میگویند «این بدبخت با این طرز فکر هرچی داشت داد بقیه بخورن. اون فقط یه احمقه که هیچی از دنیا نفهمیده»
حالا یک فرد موفق و صاحب قدرت مثل غلامرضا تختی را تصور کنید که حرف از « معرفت و مردانگی» میزند. دیگران چطور برخورد میکنند؟ احتمالا میگویند «جدا از اینکه کشتیگیر خوبیه، چقدر مرد شریفیه. اصلا بخاطر همین اخلاق و تفکر انسانی بوده که به چنین جایگاهی رسیده»
در نهایت ایده ی «معرفت و مردانگی» مطرح شده. اما یک نفر با بیان این ایده، متحمل رنج و شنیدن نصیحت شد، و دیگری مورد تحسین قرار گرفت و احتمالا با بیان این ایده رنجی را متحمل نشد.
۲- شما در مورد سیاست های موجود مشکلاتی رو میبینید و ایده هایی برای حل این مشکلات در ذهن دارید:
اینکه شما در مورد سیاست نظر ها و ایده های خاص خودتون رو دارید رنج نیست
اینکه فضای بیان نظرات خودتون رو ندارید رنجه
۳- بحث کردن در موارد مختلف با انسان های مختلف:
شما اطلاعاتی دارید که نتیجه ی تحقیقات شما در مورد آن موضوع خاص هستند و جامعه افکار شما را نمیپذیرد
اینکه شما در آن زمینه اطلاعات بالایی دارید رنج نیست.
اینکه دیگران نظر شما را پوچ یا ناخوشایند در نظر میگیرند رنج است.
۴- در بازی مافیا، شما نقش شهروند دارید، بر اساس تفکر عمیق در روند بازی، مافیا رو پیدا کنید:
پیدا کردن مافیا برای شما دردآور نیست.
اینکه کسی به حرف شما گوش نمیده و به مافیای ذهنی شما رای نمیده رنجه.
پس از نظر من «دانستن رنج نیست» بلکه این جامعه است که با در نظر گرفتن شرایط شما، ارزش گذاری های روی حرف شما به عمل میآورد.
پس «رنج» درواقع «اختلاف بین قدرتی که در درون احساس میکنید با قدرتی که در بیرون در اختیار دارید» شکل میگیرد.
هرچه قدرتی که در درون خود احساس میکنید، با قدرتی که بر دیگران دارید بیشتر باشد، «رنج بیشتری تحمل میکنید» که این «رنج از داستن زیاد شما» نمیآید بلکه از «جایگاه اجتماعی» شما برمیخیزد.
پس : دونستن زیاد باعث رنج نیست، اینکه بدونی و به دانشت اهمیت داده نشه رنجه. اینکه از درون قدرتمند باشی، ولی درواقع قدرتی نداشته باشی رنجه
توصیه : از نظر من، در ابتدا قدرتمند شوید، بعد پذیرفته شوید، تا رنج کمتری متحمل شوید.
نظرتو اگه اینجا نمیگی دایرکت بگو