ویرگول
ورودثبت نام
Dr.ali sigma
Dr.ali sigma
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

بعد از سریال مختارنامه چه اتفاقی افتاد

بعد از کشته شدن مختار ثقفی در کوفه سرتاسر عراق تحت کنترل زبیریان افتاد مصعب بعد از کشتن مختار شروع به حکومت بر کوفه کرد اما زبیریان مشکل بعد از کشتن مختار دشمن دیگری هم داشتند در شام

خلیفه ی اموی عبدالملک مروان حکومت می کرد عبدالملک مروان در زمان مختار هم با حکومت مختار وارد جنگ شده بود و عبیدالله بن زیاد را فرمانده ی لشکر خود کرده و به موصل حمله کرد اما او با لشکر قدرتمند ابراهیم بن مالک اشتر مواجه شد و در آنجا شکست سختی خوردند حال عبدالملک مروان که می دانست مختار توسط زبیریان شکست خورده و ابراهیم بن مالک اشتر هنوز در موصل باقی مانده تصمیم گرفت او را ببخشد و او را به بیعت خود دعوت کند عبدالملک مروان نامه ای برای ابراهیم بن مالک اشتر فرستاد و به او گفت بیا و با حکومت ما بیعت کن او در نامه اش به ابراهیم قول داد که اگر زبیریان در عراق را شکست دهد به او حکومت موصل را می دهد نامه ی مشابهی هم از مصعب بن زبیر به ابراهیم بن مالک اشتر فرستاده شد ابراهیم دوست داشت با عبدالملک مروان بیعت کند اما چون او چندی از بزرگان شام را در نبرد خازر کشته بود با شامیان بیعت نکرد و به سمت کوفه برای بیعت با زبیریان حرکت کرد

مصعب بخاطر این تصمیم ابراهیم خوشحال شد اما عبدالملک مروان هم بی کار نبود او گاهی اوقات نامه هایی برای افراد نزدیک مصعب می فرستاد تا با او بیعت کنند بعد از گذشت ۵ سال از کشته شدن مختار اوضاع بین حکومت زبیریان و امویان بسیار وخیم شده بود عبدالله بن زبیر در حجاز از مصعب می خواست هرچه زودتر امویان را شکست دهد عبدالملک مروان هم دیگر از تصمیمات سیاسی خسته شده بود و قصد داشت یک لشکر کشی قوی انجام دهد مصعب هم قصد داشت قبل از لشکر کشی مروانیان خود او به شام حمله کند اما توان اینکار را نداشت عبدالملک مروان به فرمانده ی تحت امر خود حجاج بن یوسف دستور داد تا با لشکری بزرگ به سمت کوفه حمله کنند اما قبل از لشکر کشی عبدالملک مروان برای ابراهیم بن مالک اشتر نامه ای فرستاد و به او گفت زبیریان را فراموش کن و بیا به ما بپیوند که اینکار هم برای این جهان و آخرت تو خوب است اما ابراهیم در جواب نامه ی عبدالملک مروان نوشت من هرگز به زبیریان خیانت نمی کنم زنده باد آل زبیر این جواب نامه مروانیان را خشمگین کرد بعد از مدتی خود عبدالملک مروان هم تصمیم گرفت در این لشکرکشی حضور پیدا کند نکته ی قابل توجه این جاست که زائده بن قدامه پسر عموی مختار بعد از گریختن از کوفه به شام رفت و با عبدالملک مروان بیعت کرد درباره ی پسر مختار اظهار نظرهای زیادی در تاریخ وجود دارد در برخی تاریخ ها می گویند او به شام رفت و بعداً به کوفه برگشت

عبدالملک مروان بلاخره لشکر کشی خود را آغاز کرد او با لشکری با جمعیت بالا به مصاف زبیریان در کوفه رفت مصعب از این قضیه با خبر شد و با لشکر کوفی خود قبل از اینکه مروانیان به کوفه برسند به سوی آنها حرکت کرد دو سپاه مروانی و زبیری در مکانی بنام دیرالجثالیق با هم وارد نبرد شدند در تاریخ آمده است که برخی از سربازان زبیری با دیدن لشکر عظیم مروانیان بسیار وحشت کرده و در همان جا به مصعب خیانت کردند در حالی که مصعب بن زبیر هیچ هراسی از لشکر مروانی نداشت و فقط از خیانت مهلب بن ابی صفره ناراحت شده بود خلاصه در همان اوایل نبرد مصعب بن زبیر به ابراهیم بن مالک اشتر گفت به سوی مروانیان حمله ور شو ابراهیم هم اطاعت کرده و حمله را شروع کرد در ساعاتی بعد نبردی شدید رخ داد که لشکر مروانی موفق تر بود ابراهیم بن مالک اشتر که در حال مبارزه بود محاصره شد و پس از محاصره کشته شد با کشته شدن ابراهیم روحیه ی لشکر زبیری ضعیف شد و مصعب بن زبیر در ساعاتی بعد همانند ابراهیم محاصره شد و زائده بن قدامه پسر عموی مختار از رو به رو به او حمله کرد و با نیزه او را کشت و فریاد زد یالثارات المختار

بعد از پایان جنگ جنازه ی ابراهیم بن مالک اشتر بخاطر کینه ای که در جنگ خازر از او داشتند توسط مروانیان سوزانده شد و همچنین سر مصعب بن زبیر توسط یک سرباز مروانی بریده شد چند روز بعد لشکر عبدالملک مروان فاتحانه وارد کوفه شد با ورود لشکر مروانی مردم کوفه به سمت حجاج بن یوسف بخاطر شباهت او با عبیدالله بن زیاد سنگ پرتاب کردند حجاج بن یوسف هم برای ترساندن مردم کوفه در مسجد کوفه خطبه ای خواند که کل مردم کوفه از او ترسیدند عبدالملک مروان هم وارد دارالاماره ی کوفه شد و اعلام کرد از فردا که ما از کوفه خارج می شویم حجاج بن یوسف حاکم اینجا خواهد شد در همان جا پیرمردی در دارالاماره کوفه به عبدالملک گفت روزی را دیدم که سر حسین بن علی را برای عبیدالله بن زیاد آوردند و بعد از آن سر عبیدالله بن زیاد را برای مختار ثقفی آوردند و مدتی بعد سر مختار را برای مصعب آوردند و حال سر مصعب را برای تو آوردند نمی دانم کی نوبت تو می رسد عبدالملک مروان با این حرف بسیار ترسید و دستور داد دارالاماره را تخریب کنند و یکی جدید را بسازند مدتی بعد وقتی عبدالملک مروان در شام بود به حجاج بن یوسف در کوفه دستور داد به حجاز حمله کند حجاج هم همین کار را کرده و عبدالله بن زبیر را شکست داد گفته می شود حجاج بن یوسف وقتی عبدالله بن زبیر در مکه را محاصره کرد دستور داد با منجنیق به سوی کعبه سنگ پرتاب کنند همین اتفاق هم افتاد و کل کعبه تخریب شد در همان حادثه عبدالله بن زبیر کشته شد حجاج بن یوسف بعد از کشتن عبدالله بن زبیر سر او را برید و برای عبدالملک مروان در شام فرستاد‌.


عبدالملک مروانبن زبیرمختارنامهحجاج بن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید