مأوا کلاب
مأوا کلاب
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بانوی میزبان- فئودور داستایفسکی


نویسنده‌ی متن: متین حسینی

کتاب بانوی میزبان از فئودور داستایفسکی

ترجمه: سروش حبیبی

نشر ماهی

"داستایفسکی در فوریه‌ی ۱۸۴۷ به برادرش می‌نویسد: برایم آرزوی موفقیت کن. "بانوی میزبانم" را دست گرفته‌ام و از همین حالا پیداست از کوتاه داستان (اولین داستان نویسنده) بسیار بهتر است. قلمم را فوران الهام هدایت می‌کند که در ذهنم برمی‌جوشد و از روحم راه به بیرون می‌جوید."

بانوی میزبان داستان مرد جوانی به نام اردینف در پترزبورگ است. جوانی تنها، کتابخوان و اهل مطالعه که باید آپارتمانش را ترک کند و خانه‌ای جدید برای خودش پیدا کند. همین امر باعث می‌شود در شهر پرسه بزند. دنیای بیرون از خانه برای او که مدتها در تنهایی و گوشه‌گیری از آدم‌ها گذشته بود تازگی داشت. "البته نمی‌شد گفت که نمی‌دانست این شیوه‌ی دیگر زندگی نیز هست، منتها با آن آشنا نبود و هرگز به دنبالش نرفته بود. از کودکی به راهی غیر از همه رفته و به شیوه‌ای غیر از همه زندگی کرده بود." درادامه پرسه زدن‌هایش وارد یک کلیسا می‌شود و کاترینا را می‌بیند. شیفته‌اش می‌شود‌. آپارتمان آن‌ها را پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد گوشه‌ای از آن‌ها اجاره کند و به خانه میزبانش نقل مکان کند و این جابجایی سرآغاز وارد شدن به دنیای عجیب کاترینا و پیرمرد همراهش مورین می‌شود.


اردینف نیز مثل راوی جوان شب‌های روشن آدمی تنهاست. درواقع این داستان داستایفسکی نیز " مثل بسیاری از داستان‌هایش از زندگی خود او مایه می‌گیرد و می‌شود گفت وصف حال اوست در سال‌های جوانی."


وقتی اردینف وارد آن خانه شد دچار ترس و نگرانی شدم چون آن آدم‌ها عجیب و غریبی بودند. هر لحظه به این فکر می‌کردم که آیا اردینف کار درستی کرده از آن‌ها گوشه‌ای اجاره کرد که قدم به دنیای ناشناخته‌شان بگذارد؟ من همچنان کابوس مورین را می‌بینم.

فئودور داستایوفسکیکتابخوانیترویج کتابخوانی
بیا حرف بزنیم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید