خب بریم سراغ کار روز سوم: explore your goal
گفته راجب هدفت فکر کن و ببین برای چی هدفت رو می خوای و آیا واقعا دنبال این هدف هستی؟
خب برای اولین هدفم دفاع عمومی خوب و موفقیت آمیز.. اره چون حاصل چهار سال تلاش هست و دلم می خواد به بهترین شکل ممکن پیش بره و نتیجه نهاییش عالی باشه و نه این که فقط بگذره بلکه خوب عالی بگذره و از روندش نهایت لذت رو ببرم. در حال حاضر بیشتر استرس دارم تا لذت دوست دارم روند برعکس بشه و و از لحظه لحظه اش لذت ببرم.
برای هدف دوم دلم می خواد یک موقعیت خیلی خوب بگیرم که درش خیلی پیشرفت کنم و از لحظه لحظه اش لذت ببرم. و دوست دارم بهتر از تصوراتم باشه و از همه جهت مالی؛ افراد خوب و موقعیت که باعث پیشرفت ام بشه و گسترش و بهتر شدن و باز شدن سطح فکریم. دلم می خواد در تیمی باشم که قدرم رو می دونن و توانمندی هام رو تقدیر می کنن.
برای هدف سومم دلم می خواد یک نفر که سرش به تنش بی ارزه و تشویقم کنه که هر روز بهتر از روز قبل باشم وارد زندگیم بشه. و دلم می خواد این فرد دنبال یه رابطه جدی باشه نه کوتاه مدت و اینا..
امروز دو روز از روزی که روز دوم را براتون گذاشتم می گذره و در واقع الان روز سوم هست خیلی تلاتم داشت این سه روزه و برای همین وقت نکردم روز سوم رو کامل کنم. اما این ولاگ این سه روز هست.
روز اول:
{ساعت ۸:۲۵ دقیقه صبح } دیشب یکی از بهترین خواب هام رو داشتم و با حس خیلی عالی از خواب بیدار شدم یه حس مثل اینکه ته دلت قرصه. و راستش تا اونجا که می دونم خیلی از نظر انرژتیکی مهم و خوب هست که با حس خوب به خواب بری چون اگه با حس خوب به خواب بری با حس خوب هم بیدار می شی و راحتر از وقتی هست که با حس بد بیدار بشی و حالا بخوای حال خودت رو خوب کنی. چون یکم دیر هست. من میرم یوگا می کنم و مدیتیشن و آماده می شم برم سر کار. کار روز سوم رو وقتی عصر برگشتم یا در طول روز انجام می دم و براتون می نویسم. اما برای الان تا جای ممکن قبل از رفتن سر کار سطح انرژیم رو ببرم بالا :)) من رفتم.
{ساعت ۱۷:۰۷ عصر } خب. امروز می تونم بگم روز آگاهی بود. کارهای دانشگاه ام خیلی خوب پیش رفت. دعوت نامه دفاعم آماده کردم و فرستادم که خیلی دوست داشتم دیزاینی که درست کرده بودم که برای همکارهام فرستادم و از همه اینا عالی تر می تونم الان دفاعم رو زنده پخش کنم و خانواده ام می تونن دفاعم رو زنده ببینن. و به یک نفر توی گروهمون که دوسش دارم و ازش خوشم میاد مسیولیتش رو سپردم که مطمین باشه درست زنده پخش میشه موقع دفاعم:). دوباره اون اون رییس کا گروه من رو امروز دید و باهام شوخی کرد و اها امروز همکارام یکم ورزش کردیم و من برای دو دقیقه پلانک نگه داشتم که بنظرم عالی بود. همین ها بود ولی روزم به خاصی دیروز نبود. دیرور خیلی جذاب تر بود. اما برای فردا خیلی هیجان دارم فردا قراره برم یک ناهار خیلی عالی شرکت کنم توی یک رستوران بسیار شیک. خب من وسایلم رو جمع کنم آماده بشم برم خونه که روی انرژیم برای فردا کار کنم.
{ ادامه روز } وقتی برگشتم خونه وسایلم رو گذاشتم و رفتم استخر که خیلی کار خوبی بود و آرامش بهم داد. در طول روز از دست یکی از همکارام ناراحت شده بودم که باعث شد روز بعد با سر درد شبیه میگرن از خواب بیدار بشم و چندین ساعت طول کشید تا حتی بتونم چشمام رو باز کنم.
روز دوم:
بعد این که سردردم بهتر شد. یوگا کردم و مدیتیشن و آماده شدم برای رفتم به مراسم ناهار که خیلی خوشحالم که رفتم سر ناهار خیلی مورد توجه بودم و دوست داشتنی. یکی که نمی شناختم اومد سر میزم و گفت چقدر کار خوبی کردم که اومدم و کلی ازم تعریف کرد و گفت سوپروایزرم بهش گفته بود که دفاع خصوصی (دفاع پشت در های بسته )چقدر خوب انجام دادم و اینا.. خلاصه خیلی دوست داشتم. و بقیه روز هم با دو تا از همکارهای مورپ علاقه ام گذروندم و برگشتن توی قطار کلی بازی کردیم و روز خیلی خوبی بود. پدر و مادرم هم باهام ویدیو کال کردن که اونم باحال بود. فقط یک چیزی که اذیتم می کنه اینه که همه می پرسن برنامه ات برای بعد دفاعت چیه و اینا با این که برام کار هست من دنبال یه موقعیت عالی هستم دلم نمی خواد این ک ه ازم می پرسن هی باعث بشه عجولانه یه موقعیت رو قبول کنم. و خوب این بهم استرس می ده. دلم می خواد بتونم خودم وسطح استرسم رو بهتر کنترل کنم که این چیزا روم تاثیر نگذاره. باید روی این مورد بیشتر کار کنم. دیگه وقتی برگشتم خونه هنوز یکم سردرد داشتم که برای خودم آهنگ با تن تند گذاشتم که خیلی کمک کرد. می دونید چون دلیل میگرن که من دارم معمولا خشم ابراز نشده هست که خودش رو شبیه میگرن نشون می ده. دیشب که این موزیک تند رو گوش دادم حس کردم که خشمم داره خودش رو ابراز می کنه و سردردم هم از بین رفت به مرور :)) خیلی خوشحالم چون حس می کنم یک راه حل سالم برای ابراز خشمم پیدا کردم.
روز سوم ( امروز)
باحس خیلی خوب از خواب بیدار شدم. حداقل بهتر از دیروز و از این که سردرد می گرنیم کامل از بین رفته بود خیلی خوشجا
{ساعت ۱۵:۲۲ } امروز با حس خیلی بهتری نسبت به دیروز از خواب بیدار شده بودم و این که اصلا سردرد می گرنی نداشتم خیلی خوشحال بودم وقتی سردرد می گیرم تقریبا کل روز فلج می شم نمی تونم چشمام رو زیاد باز کنم یا حتی به موزیک گوش بدم. املا از کار می افتم چون من همه کارهام با کامپیوتر هست. اره از شر سردرد راحت شده بودم اما به شدت احساس اضطراب دارم دوباره.وقتی سطح استرسم میره بالا خیلی سخت می تونم تمرکز کنم یا حتی از سر جام بلند شم. دیگه بخاطر سردرد دیروز نتونسته بودم زیاد یوگا و مدیتشن کنم که استرسم رو تحت کنترل بگیرم. به خودم می گم داشتن استرس طبیعی هست اما این که کارهای روزانت رو مختل کنه نه! امروز عصر دوباره برای یک مراسم جشن دعوتم که بخاطرش باید برم یک شهر دیگه با قطار و الان در مسیر اون هستم. حس می کنم رفتن به اینجا و یکم خوش گذروندن آرومم می کنه و باعث میشه بتونم دوباره خودم رو کنترل کنم. :) وقتی برگشتم خونه یوگا و مدیتیشن می کنم که خیلی کمک کننده هست. در کل این سه روز روزهای خوبی بودن اما نیاز دارم بیشتر انررژیم رو متمرکز کنم و به خودم مسلط تر بشم.
{ساعت ۱۹:۲۶ شب} خیلی حس و حالم بهتره؛ مهمونی تموم شد و حس حالم خیلی خیلی بهتر. حالا توی قطارم که برگردم خونه. خیلی گپ خوبی با کسایی که اونجا بودن داشتم و حس و حالم خیلی عوض شد. حتی چندتا موضوع که برام خیلی جالب بود هم شنیدم که خیلی حس خوبی بهم داد. در کل با یک انرژی خیلی عالی دارم برمی گردم خونه که خیلی راضیم و حس می کنم انقدر حالم بهتر شده که می تونم یوگا و مدیتیشن هم انجام بدم. یه چیز جالب که متوجه شدم. اگه سطح استرسم خیلی خیلی بالا باشه دیگه خیلی سخت میشه با یوگا و مدیتیشن به حالت عادی خودم رو برگردونم و نیاز دارم به چندتا چیزمیز که حالم رو بهتر کنه بعد تازه می تونم یوگا یا مدیتیشن کنم.
خب من این پست رو همین جا تموم می کنم برای امروز