مدتی بود که بخاطر مشغلههای فردی مجبور بودم میل به نوشتن رو سرکوب کنم تا شاید بتونم از زمانم برای بازدهی بیشتر استفاده کنم، اما در هر حال با ویرگول به پیشنهاد دوستان آشنا شدم و مجددا شروع به نوشتن کردم.
لزوم نوشتن این پست رو زمانی درک کردم که یاد هراکلیت فیلسوف یونانی افتادم، او ادعا کرد که شما هیچ وقت نمیتونید دوبار در یک رودخونه شنا کنید.اما آیا واقعا به این صورت است؟
خب، خواندن این پست چه فایدهای برای شما داره و چه چیزی به دانش شما اضافه میکنه؟
از نظر نگارنده شاید خوندن این پست نه تنها فایدهای برای شما نداره که حتی وقت شما رو تلف کنه اگر و تنها اگر؛
که حتی اگر این حالت هم شامل حال شما نمیشه باز نگارنده ادامهی مطالعه این پست رو به شما پیشنهاد میکنه چرا که
هیچ محدودیتی برای چشیدن لذتهای باقیمانده در این دنیا وجود نداره.
گاهی اوقات در میان صحبتهای افراد جملهی معروف "خودت باش" به گوش همگی ما میرسه، اما این جمله در معنای واقعی چیست؟ و چرا باید خودمون باشیم؟
در معنای واقعی "خودمون بودن" یک نسخهی مطلق نیست که بتونیم به همه یک راه رو پیشنهاد بدیم اما با شناخت برخی از روشها بیشتر از ناخودآگاهمون باخبر میشیم و از داشتن این شرایط نهایت لذت رو میبریم.
۱- خودمون رو پیدا کنیم:
اجازه بدید این بند رو با یک خاطره تعریف کنم. یکبار دوستی بسیار معذب بودن، برای آب شدن یخشون به شوخی گفتم خودت باش (راحت باش).اون دوست عزیز هم به ناگاه گوزیدند* و از بیماری نفخ معدهشان نالیدن.
بله، ما نمیتونیم خودمون باشیم درحالی که ندونیم کی هستیم و به چه نیاز داریم.
به اعتقاد نگارنده شاید اون رفتار سر زده از آن دوست عزیز ما در برخی اجتماعات به دور از ادب باشه، اما با اطلاع از نیازهای خودمون گاهی حتی برخی رفتارهای ناهنجار در جامعه برطرف کنندهی نیاز ما باشه و باید حتما در رفع اونها اقدام کنیم، اما قدم اول اینه که قبولشون کنیم.
پس اولین گل ما پیدا کردن اونهاست.
۲- تنافضها رو قبول کنیم:
وقتی از خودمون به تعاریف نسبی دست پیدا کردیم ممکنه تناقضاتی این وسط پیدا شه؛
برای مثال من دوست دارم در جمع حضور داشته باشم اما علاقهی چندانی به ایجاد ارتباط با افراد غریبه ندارم (در مثال مناقشه جایز نیست) باید حواسمون باشه که این تعاریف از منابع مختلفی وارد شدن و لزوما با هم همخوان نیستن. در مثال بالا ممکنه فرد از حضور در برخی از جمعها بدون بروز نمودی از خودش لذت برده اما در جمعی که خودش رو بروز داده (شاید بدلیل عوامل محیطی) نه تنها لذت نبرده بلکه دچار سرخوردگی هم شده.
۳- جلوگیری از رکود شخصیتی:
یکی از ناسالمترین رویکردها، چشمپوشی از امکان تغییر شرایط یا شخصیتی که از اون باخبر شدیم هست. ممکنه هر کدوم از ما در برههای از زندگی تصمیمات نادرستی بگیریم، اما یادمون باشه که اینرسی سکون(به تعبیر ما شیرازیها گشادی) که با تغییر هر گونه وضعیتی مقابله میکنه بسیار قدرتمنده، پس با دادن فضای رشد به خودمون، از بهبود و در نهایت باهوشتر شدن لذت ببریم.
۴- هرگز دست از پیدا کردن نقاط قوتمون نکشیم:
ابتدای این بحث گفتم که نقاط قوتمون رو پیدا کنیم، در هر برهه از زندگی دوباره روی خودمون تمرکز کنیم و نقاط قوتی که در هر مرحله میابیم رو تقویت کنیم، اما چرا؟
از نظر هراکلیت منِ امروز با منِ دیروز حتما تفاوتهایی داره؛
مطالب جدیدی یاد گرفتم، پیشرفتهایی کردم و تجارب جدیدی داشتم که باعث شده میزان شدت نقاط قوت و ضعف من هر روز جابجا شده باشد و این بهترین دلیل برای مقایسه کردن خودم در امروز با خودم در دیروز بجای مقایسه خودم با دیگرانه.( این بخش نظر نگارنده میباشد)
۵- آرام باشیم:
نگران اتفاقاتی که ممکنه رخ بده نباشیم، علیالخصوص در فضاهای عمومی. چی میشه اگر پام لیز بخوره، با صورت پهن زمین بشم؟ یا یه تیکه سبزی از نهار قرمهسبزی ظهر لای دندونم گیر کرده؟ و یا حتی در اولین دیت با پارتنرم اتفاقی موقع بوسیدنش با کله برم تو بینیش؟ :)))
یاد بگیریم موقع رخ دادن (حتی بعدش با یادآوری) این اتفاقها به خودمون و اتفاقی که رخ داده بخندیم و از رخدادن این اتفاقات شاد باشیم.
پ.نها: