گاهی اوقات ریاضیدانان سالها تلاش میکنند تا قضایا را حل کنند بدون اینکه مطمئن باشند چیزی را پیدا خواهند کرد.(مصاحبه آنا نوین،کارگردان فیلم، با سایت a good movie to watch)
سومین فیلم آنا نوین، تئوری مارگارت که بصورت ویژه در جشنواره فیلم کن پخش شد بیش از هرچیزی درباره رسالت گمشده نهاد دانشگاه است. نهادی که قرار است محلی برای پرورش ذهن ها وکشف ناشناخته ها باشد. با این حال تحصیلات تکمیلی در سراسر جهان معدنی پر از ذهن های نابغه ایست که به خودکشی فکر میکنند.در این یادداشت به بررسی فیلمی در این باره میپردازیم.
فیلم تئوری مارگارت محصولی از سینمای فرانسه است که دغدغه ای به شدت انسانی و باارزشی را در دل خود جا داده است.داستان از جایی شروع میشود که کاراکتر اول فیلم به نام مارگارت هوفمن با بازی Ella Rumph که دانشجوی نخبه دکترا ریاضیات است در حال کار بر روی تز خود میباشد.درنگاه اول وی بیانگر تمام کلیشه های سینمایی رایج درباره افراد نخبه و ریاضیدان ها و به قول معروف نرد ها است؛ در واقع یک استروتایپ نرد به تمام معنا را شما اینجا میبینید. ادمی ساکت،خجالتی و منزوی با عینکی گرد و ته استکانی که مورد تمسخر همکلاسی هایش است. هیچ تفریحی ندارد و تمام زندگیش ریاضی است. به سختی میتواند ارتباط انسانی برقرار کند و نوعی از هراس و بی اعتماد به نفس بودن را ما در رفتارش میتوانیم مشاهده کنیم.
بسیاری از منتقدین به این موضوع حمله کرده اند ولی به نظر من برا مارگارت هوفمنی که در 25 سالگی تز دکترایش را مینویسد و 3 سال است که مشغول این موضوع میباشد بله یک نرد به تمام معنا باید بود. یعنی کسی ک تمام زندگیش را وقف علم کرده است. با اینحال حتی اگر وی از لحاظ سنی نیز چنین جایگاهی نداشت باز برایم دور از انتظار نبود؛ بلکه برعکس اگر اندک آشنایی با محیط آکادمیک داشته باشید دیدن این چنین افرادی یک نرم معمول است. از نگاه هر فرد بیرون ماجرا شاید این چنین کاراکتری غلوآمیز و محصول فیلم و کتاب ها و مربوط به دنیای غیر واقعی به نظر برسد ولی وقتی از گم شدن رسالت دانشگاه در ابعاد جهانی صحبت میشود مربوط به چنین موضوع هایی است. فضایی که قرار بود رسالتش کشف حقیقت باشد تبدیل به ماشین استخوان خرد کنی شده که بر ضد زندگی انسانی میتازد و افرادی را پرورش میدهد که دروهله اول طعمه و کارگر ساده و ارزانی برای استادانشان باشند و از سویی در زندگی نیز با مشکلات عدیده ای مواجه باشند. حال این موضوع را اضافه کنید به این مسئله که شما از خانواده پولداری نیسیتید و تحت حمایت بورسیه قرار گرفته اید که از لوازمش آن است نمره های خوبی را داشته باشید. طبیعتا پتانسیل بسیار زیادی وجود دارد تاتبدیل به فردی منزوی و گوشه گیر و تک بعدی شوید. استروتایپی که به نظر میرسد مربوط به داستان های فانتزی باشد داستان غم انگیز بسیاری از جوانان امروزی درسرتاسر جهان به لطف نهاد دانشگاه است. افزایش نرخ خودکشی دانشجویان تحصیلات تکمیلی بحرانی جهانی است.مسئله ای که خود آنانوین کارگردان و یکی از سه نویسنده این فیلم، با آن بیگانه نیست او که روزگاری پژوهشگری قابل بود موضوع پایان نامه DEAاش "آزار احساس گناه و نا امیدی در آثار برگمان" بود به خوبی با مشکلات فضای آکادمیک آشنایی دارد.
فیلم تئوری مارگارت نوعی ابراز انزجار و قیامی دربرابر ماشین ضدانسانی دانشگاه است. شما در همان دقایق اول میبینید که تز3 ساله او وقتی مورد ارزیابی عمومی قرار گرفت خیلی راحت رد شد. آنهم بخاظر مسئله ای که در واقع قصور استاد راهنما از انجام وظایفش بود. شاید هر مخاطبی به عنوان ناظر بیرونی را با این سوال مواجه کند آخه مگر میشود چنین راحت تمام زحماتش به هدر رود؟ و جواب این است که بله. استادی ک قرار است با عنوان استاد راهنما در کنار شما باشد در 90 درصد مواقع کار زیادی انجام نمیدهد شیادی اینان در اینجا بیشتر معلوم میشود که آنان به ازای هر تز دانشجوی دکترا حقوق میگیرند و در واقع وظیفه شان است که در کنار دانشجو چراغ راهنمای او باشند اما در اغلب موارد به این صورت است که دانشجو را رها کرده و این بدبخت مفلوک خود به تنهایی قرار است تزش را بنویسد و درنهایت وقتی به نکته قابل پیشرفتی برسید ارباب بگوید که به درد نمیخورد و درنهایت که با هزاران مشکلات این تز را بنویسید واندک موفقیتی کسب کنید جلو تر از شما خود را به عنوان عنصر اصلی این پژوهش جا میزند.
در جایی استاد مارگارت به وی میگوید: ریاضیات را با احساسات قاطی نکند. اما مگر بیان احساسات چیزی جز خود زندگی است؟ تئوری مارگارت سعی دارد اتفاقا درست برعکس نشان دهد ریاضیات- بصورت کلی علم- با احساسات و خود زندگی آمیخته است.درواقع فیلم حاوی تلاش های بسیاری است که صرفا فیلمی درباره نابغه ریاضیات و علم نباشد.
آنا نویون کارگردان فیلم در مصاحبه با cineuropa در این باره میگوید: "در واقع، خود ریاضی در ابتدا اصلاً بخشی از داستان نبود. نقطه شروع من بیشتر یک احساس بود. مدتی در سن 20 سالگی کاملاً بیمار بودم و مجبور شدم شش ماه را در رختخواب و در انزوا بگذرانم. پس از ورود مجدد به دنیای عادی، ناگهان شکاف بزرگی را بین سایر افراد هم سن و سال خودم - به ویژه شیوه های سبک دل و بی دغدغه آنها - و خودم احساس کردم. سپس شروع به فکر کردن به جوانان دیگر در دنیای بسته کردم. نه بیماران، بلکه کسانی که در مدارس نخبگان تحصیل می کنند، تمام روز خود را صرف کار و کار می کنند، بدون اینکه واقعاً با کسی ملاقات کنند. سپس با آریان مزارد، یکی از ریاضیدانان زن بزرگ فرانسه آشنا شدم. وقتی او شروع به صحبت در مورد شغلش کرد، من را خیلی به یاد دنیای خودم انداخت: اشتیاق، تعهدات، خطراتی که فرد هنگام انجام تحقیق متحمل می شود، و اطمینان نداشتن از به دست آوردن یا اثبات آنچه به دنبالش هستید."
سعی شده که چند مرحله تغییر در کاراکتر وی با المان های مختلفی نشان داده شود برای مثال در قسمتی از فیلم مارگارت شروع به بازی فال ماژونگ میکند و به زودی میفهمد که به واسطه درکش از ریاضیات میتواند خو ب بازی کند. درواقع این مسئله یکی از ابزارهایی بود که شخصیت پردازی وی را در دوران گذارش از دانشگاه نشان میدهد.او از طریق آن به امرار معاش میپردازد و درواقع راهی میشود برای زیست در جامعه واقعی و نه ایزوله دانشگاهی. او در بازی به عنوان یکی از بهترین بازیکن ها سرآمد میشود که درواقع غیرقانونی است و اکثر قهرمانان آن گویا ریاضیدانان هستند!
در بسیاری از فیلم هایی که کاراکتر اول زن دارد عموما به سمت کلیشه زن مستقل وتنها سقوط میکنند.عموما اگر شما فیلمی با کاراکتر اول زن داشته باشید خودکشی محض است که به او اجازه دهید رابطه عاشقانه سالمی داشته باشد.دروهله اول منتقدان ک به کلی ردش خواهند کرد و همین هم شد. اگر نگاهی به نقدها بیندازید عموما اکثرشان این موضوع را به عنوان نقاط ضعف فیلم بیان کرده اند. خوشحالم که فیلم ادعای قهرمان سازی ندارد. برخلاف جو موجود.با اینحال فراز و فرودهای این رابطه عاشقانه میتوانست کمی بهتر باشد. درواقع ما اون حس عشق پرشور را عموما از این رابطه حس نمیکنیم.
فیلم تئوری مارگارت اثر فرانسوی خوش ریتمی است که میتواند لحظات خوبی را برایتان رقم بزند.امتیازش در IMDB 6.8 و در راتن تومیتوز 45 است. امتیاز پایین راتن بیشتر بدلیل مواردی است که در بالا برایتان ذکر کردم.