خیلی از ما ایدههایی پولساز در ذهن خود داریم که قابلیت تبدیل شدن به یک کسب و کار را دارند؛ اما نکتهای که حائز اهمیت است این است که الزاما همه صاحبان ایده نمیتوانند مدیریت کسب و کار را بر عهده بگیرند.
دلایل مختلفی هم بر این موضوع تاثیرگذار هستند که میتوان آنها را در «توانمندیهای مدیریتی» یک فرد خلاصه کرد.
مدیران یک کسب و کار هدفمند قبل از شروع هر فعالیتی، نیاز دارند تا ایدههای خود را تبدیل به هدف کرده و برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده و استراتژی مناسبی اتخاذ کنند.
اما همیشه شرایط باب میل صاحبان کسب و کار پیش نمیرود؛ بحرانها بی خبر و همچون طوفانهایی سهمگین از راه میرسند!
از قدیم گفتهاند که همه تخم مرغها را در یک سبد نگذارید. کسب و کارهایی که تمام تمرکز خود را روی یک مسیر قرار میدهند، بسیار آسیبپذیرتر خواهند بود.
بسیاری از کسب و کارها در شرایط بحرانی فعلی (مهر وآبان 1401) آسیب دیدند. این کسب و کارها را میتوان به 2 دسته تقسیمبندی کرد:
1. دستهای که در یک نیچ خاص فعالیت داشتند (مثل آژانسهای دیجیتال مارکتینگ)
2. دستهای که میتوانستند در زمینهای مختلفی بازی کنند اما نکردند.
در مورد دسته اول باید گفت که فعالیت در یک زمینه خاص در شرایط عادی ریسکهایی را به همراه دارد؛ اگر شرایط غیرعادی باشد که وضع از این هم خطرناکتر است.
پاسخ این سوال به استراتژی کسب و کار برمیگردد. یک کسب و کار باید تا جایی که میتواند بازوهای قدرت خود را گسترش دهد و اصطلاحا در زمینهای مختلفی بازی کند.
در این شرایط است که با قطع هر بازو در شرایط بحران، بازوهای دیگر به فعالیت خود ادامه میهند.
مثلا کسب و کاری که میتواند بازاریابی آنلاین و فیزیکی را به طور همزمان انجام دهد، ریسک کمتری در شرایط بحران (مثل کرونا برای بازاریابی فیزیکی و فیلترینگ و قطعی اینترنت برای بازاریابی دیجیتال) متحمل میشود.
اینکه گفته شد انتخاب یک نیچ خاص به خودیِ خود ریسک بالاتری دارد، به معنای موافقت با بحرانسازی برای کسب و کارها نیست.
همه صاحبان ایده حق دارند تا با پذیرش ریسک معقولیکه در زمینه فعالیتشان وجود دارد، ایدههای خود را عملی کنند و از طرفی، استراتژیهای مناسب برای مقاوم شدن در برابر بحرانها را اتخاذ کنند.
اما اینکه به جای حمایت، جلوی پای صاحبان کسب و کار سنگاندازی شود، بحث دیگری است که از حوصله همه ما خارج است...