«عزیزم شالت»؛ احتمالا اینروزها، این تیتر خبرساز روزنامه همشهری را دیده یا شنیدهاید که به طور خلاصه میخواهد به من و شما بگوید آن زنانی که در متروها تذکر حجاب میدهند، حجاببان نیستند و خودجوش و با لحنی صمیمانه قرار است قصه شکلات و پوست موز و فلان و بهمان را بگویند که شما به این نتیجه برسی که «بهبه حجاب چه چیز خوبی است و وای بر من، چرا تا حالا به مصونیت و شکلات و اینا دقت نکردهبودم...»
من و روزنامه همشهری که قصه را باور کردیم ولی شما را نمیدانیم. البته همشهری حتی بیشتر از من باور کرده چون از این قصه درنهایت حملهای به مسئولان هم داشته و گفته کاری را که شما باید انجام بدهید، نمیدهید و خلاصه «عزیزم شالت…»
چی میخواستم بگم؟ جدا فراموش کردم و «عزیزم حواست…»
آها! میخواستم قصه دوربین و سه پایه و یک تصویر خبرساز دیگر مرتبط با همین «عزیزم شالت» را بگویم. در همین روزها یک تصویر دیگر علاوه بر آن تونل خبرساز مترو انقلاب هم منتشر شد که بهطور خلاصه فردی با دوربین و سهپایه و تجهیزات کامل در مترو از ملت عکس میگیرد و همان لحظه چاپ میکند و حتی اگر بخواهید روی لیوان و تیشرت و اینا هم با نازلترین قیمت… چی دارم میگم؟ نه، نه. فقط عکس میگیرد و ما دیگر نمیدانیم با این عکسها چه میکند اما نگرانی این است که از این تصاویر پیامک حجاب و جریمه و فلان و بهمان میرسد. بحثم اما چیز دیگری است. چی؟ اینکه مسئولان گفتند همه این «عزیزم»ها از تذکردهندگان حجاب گرفته تا همین استاد عکاس و خلاصه همه، خودجوش درحال فعالیت هستند و همین برای من پرسشی ساخته که در ادامه و خلاصه آن را با شما در میان میگذارم. قبل از مطرح کردن پرسش اما مجبورم کمی به ماجرا و پرونده آرمینا گراوند بپردازم؛ دختری دانشآموز که یک روز صبح در مترو از هوش رفت و دیگر هیچگاه به مترو و حتی خانه برنگشت. او ۲۸ روز بعد در بیمارستان جان باخت...
نمیخواهم اینجا به این پرونده ورود کنم اما همانروزها من به همراه همکارم برای نوشتن گزارشی در «اعتماد»، پیگیر پرونده بودیم؛ با مدیران مترو حرف زدیم، به بیمارستان محل بستری آرمیتا رفتیم، تلاش کردیم با خانواده و دوستانش صحبت کنیم و خلاصه پیگیر جزئیات بودیم و تقریبا در همه مراحل هم به در بسته خوردیم. (گزارش این پیگیری پیشتر در روزنامه اعتماد و با تیتر «پایان «مراقبت های ویژه» از آرمیتا» منتشر شده و شما اگر همین تیتر را در گوگل جستوجو کنید، میتوانند گزارش را بخوانید.)
میخواستم این را بگویم که در آن روزها و در مسیر پیگیری گزارش، درست روز اعلام خبر درگذشت آرمیتا کنار مدرسه این دانشآموز بودیم و پشت سرهم والدین میآمدند و دانشآموزان گریان را با خود میبردند و چند موتور و ماشین اورژانس هم رسیده بود. ما اما اجازه ورود به مدرسه را نیافتیم و بیرون مدرسه به انتظار نشسته بودیم. در همین شرایط انتظار، من موبایلم را از جیب درآوردم که عکسی از تابلو مدرسه و موتور اورژانس بگیرم و هنوز کار تمام نشده، ناگهانی فردی با لباس اورژانس مقابل من ظاهر شد و موبایل را میکشید! فردی با لباس اورژانس! میگفت چرا عکس میگیری و پاسخ «خبرنگارم» هم اصلا به خوردش نمیرفت که نمیرفت...بگذریم و فقط میخواستم بگویم که فردی خودجوش میتواند دوربین و سهپایه و تمام تجهیزاتش را در مترو شلوغ تئاتر شهر بکارد و هر چه میخواهد عکس بگیرد اما عکس با موبایل از تابلو یک مدرسه حتی فردی با لباس اورژانس را وادار به واکنش و تلاش برای حذف تصاویر میکند و حقیقتا «عزیزم شالت» ببخشید «عزیزم دوربینت».
جمعبندی اینکه گویا بعد از فهمیدن معنای واقعی واژه «خودجوش» و دهها مثال دیگر حالا باید با «عزیزم شالت» هم آشنا شویم عزیزانم...