شاید فکر کنید که استبداد و دیکتاتوری که یک معنی می دهد ! ، هر دیکتاتوری مستبد است و هر مستبدی دیکتاتور ، اما خیر این فهم شما یک اشتباه اساسی را در خود جای داده است ، فهمی که می تواند باعث نابودی و یا رشد ( هرچند نامطلوب ) یک کشور شود ، برای فهم درست معنی این دو کلمه و دانستن تاثیری که هر تفکر می تواند بر یک کشور بگذارد در ادامه این متن با من همراه باشید .
ویکی پدیا در مورد حکومت دیکتاتوری می گوید :
استبداد یا دیکتاتوری (به فرانسوی: dictature) به عنوان شکلی خودکامه از دولت و نوعی حاکمیت قدرتمداری است که قوانین از سوی یک شخص تعریف میگردد.
اما نکته ی ظریفی که در این تعریف به آن توجه نشده است که در حکومت های دیکتاتوری آنهایی که با حاکمیت موافق و همراستا هستند در رفاه و آسایش کامل قرارا دارند.
برای مثال می شود حکومت نازی ها به رهبری آدولف هیتلر را یک دیکتاتوری تمام عیار دانست ، در این حاکمیت شما اگر هم مسیر و هم عقیده با نازی ها بودید امنیت و رفاهتان توسط حکومت تامین بود ولی اگر با حکومت سر ناسازگاری بر می داشتید حسابتان با کرام الکاتبین بود !
شاید تعریف کلی یک حکومت استبدادی هم دقیقا شبیه همان حکومت دیکتاتوری باشد ، اما یک فرق مهم اینجا وجود دارد که باز در آن تعرف کلی در بر گرفته نمی شود.
به عنوان مثال در یکی از بزرگترین حکومت های استبدادی تاریخ یا همان عصر حکومت ژوزف استالین بر اتحاد جماهیر شوروی ، مهم نبود که شما به حکومت و آرمان هایش معتقد بودید یا خیر ، شما همواره در خطر بودید ! ، اما اگر همراه با حکومت بودید ممکن بود خطر کمتری تحدیدتان کند ، اما باز هم ممکن بود شبانه به دلایل واهی دستگیر شوید و صبج چشمان خود را در اردوگاه های کار اجباری باز کنید ، بدون هیچ دلیل و منطقی !
در یک حکومت استبدادی چون هیچ کسی احساس امنیت و تعلق نمی کند ، عملا رشد چشمگیری رخ نمی دهد ، اما ممکن است در یک حکومت دیکتاتوری اگر دیکتاتور دیگاه توسعه طلب و روشنی داشته باشد ، با کمک موافقینش رشد چشمگیری را در مدت هرچند کوتاه برای ملتش به ارمغان بیاورد .