محمد ریاحی
محمد ریاحی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

یک روش موثر برای مواجه با هفت عادت مردمان کم اثر

x روش برای رسیدن به y

عنوان این مطلب برگرفته از کتاب The 7 Habits of Highly Effective People نوشته استفان‌ کاوی (استیون کاوی) است که با عنوان هفت عادت مردمان موثر توسط خانم گیتی خوشدل و خانم الهام خرسندی و آقای محمد رضا آل یاسین در ایران ترجمه و چاپ شده است.

همانطور که از نام این کتاب مشخص است درباره هفت عادت رفتاری که شاید به عنوان ویژگی یا صفت شخصیتی در وجود این افراد نهادینه شده است می پردازد سوالی که من دارم این است که آیا با خواندن این کتاب می توان تبدیل به انسانی موثر شد و آیا اصولا خود این افراد که قرار است عادت های آنها سرلوحه و چراغ راه زندگی ما شود با مطالعه کتاب هایی که شامل لیست های پنج تایی ، هفت تایی ، ده تایی، صدتاییی و n تایی به این جایگاه رسیده اند.

منطورم کتاب هایی با عناوین کلی x روش برای رسیدن به y است حالا شما جای x و y هر چیزی می توانید بگذارید، مثلا ده راه رسیدن به خوشبختی ، سیزده راز برای برای پولدار شدن و ...

راستش جواب این سوال را نمی دانم ولی اگر روزی به جوابی برای آن رسیدم حتما به شما هم خواهم گفت، شما هم فکر کنید یا اصلا شاید شما جواب را می دانید پس لطفا به هم من بگویید.

تفاوت حکیم و پزشک

در کتاب ادبیات فارسی دوره راهنمایی (شاید هم دبیرستان) یه جمله ای به نقل از حکیمی به نام لقمان بود با این مضمون : ادب از که آموختی از بی ادبان.

من اون موقع فک می کردم حکیم یعنی پزشک و همان موقع هم برایم عجیب بود که یک پزشک چرا همچین جمله ای گفته است راستش تفاوت بین حکیم و پزشک را نمی دانستم و معلم ما هم چیزی در این زمینه نگفت و البته شاید خودش هم نمی دانست و اصولا برایش مهم نبود که بداند، بگذریم.

این جمله از آن زمان در ذهن من مانده است و به نظرم به عنوان یک گزاره در تمام این سال ها مغز من داشته رو این جمله در ناخودآگاه خودش تحلیل می کرده است و به صورت تدریجی این رو به قسمت خودآگاه مغزم منتقل کرده است نمیدانم این انتقال با چه مکانیزمی و حتی در چه زمانی انجام شده ولی هر چه هست در حال حاضر این گزاره را به شدت قبول دارم.

همه ما گاها آدم هایی با عادت های موثر و خوب در اطرافیانمون ، دوستانمون ، هم کلاسی ها و هم کارهامون و..می بینم ولی واقعیت این است که در دنیای واقعی که شامل کوچه ،خیابان ، مترو ، تاکسی ، مدرسه ، دانشگاه ، باشگاه ، آموزشگاه ، بازار، محل کار و .. تعداد این آدمها خیلی کم است و اتفاقا بیشتر آدمهایی که دورو بر ما هستند رفتارها و عادت هایی دارند که مطلوب ما نیست و احتمالا با دیدن رفتار آنها در دل خود می گوییم "ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون "

اگر شما هم همین نظر رو دارید به خواندن این نوشته ادامه دهید در غیر این صورت فکر میکنم شما این موضوع برای شما حل شده است و شاید نیازی به ادامه خواندن این نوشته ندارید.

من یک راه ساده که خودم در مواجهه با چنین شرایطی از آن استفاده می کنم و معمولا هم جواب میدهد رو در ادامه با شما به اشتراک می گذارم.

نکته اول این است که من سعی نمی کنم از این آدم ها دوری کنم یا فرار کنم ، با آنها وارد بحث هم نمی شوم ، ضمنا هیچ توصیه و نصیحتی هم بهشان نمی کنم فقط خیلی خوب به عادت هاشان توجه می کنم و سعی می کنم با هر ضرب و زوری شده یک تصویرکاملا شفاف از این آدمها و اون رفتارها و عادت هایی که به نظرم باعث نامطلوب شدنشان می شود در ذهنم بسازم داشتن چنین تصویر شفافی خیلی می تواند به من کمک کند.

روش انجام این متد یه این شکل است که وقتی خودم در موقعیت فردی قرار می گیرم که از نطر من رفتار نامطلوبی داشته است آن تصویر رو به ذهن خودم می آورم و با خود مرور می کنم و در اینجا دو حالت اتفاق می افتد :

حالت اول این است که با مرور این تصویر و قرار دادن خودم جای این شخص حس بدی نسبت به این رفتار پیدا می کنم و آن را انجام نمی دهم و حالت دوم این است که کلا نظرم درباره نامطلوب بودن آن عادت یا رفتار تغییر می کند برای روشن شدن موضوع یک نمونه می آورم:

به عنوان مثال یک رفتار ناشایست یا کم اثری که من تو کارم می بینم این است که خانم یا آقای x بالا سرم بایستد و برای انجام کاری که نیاز به زمان استانداردی دارد مرتبا پیگیری کند و تمرکز من رو در انجام این کار بر هم بزند این رفتار جناب x احتمالا باعث می شود کار مورد نظر سریعتر انجام شود ولی احتمالا با کیفیت مطلوبی انجام نخواهد شد.

حال اگر موقعیتی پیش بیاید که من در جایگاه جناب x باشم و بالای سر جناب y ایستاده باشم و پیگیر انجام کاری با سرعتی بالاتر از سرعت استاندارد آن باشم و این شخص بدبخت را تحت فشار قرار دهم که همه کارهای خود را تعطیل کند و فقط انجام کار من را پیش ببرد.

در این لحظه تصویر جناب x ،زمانی که بالاسر من ایستاده بود را از ذهنم می گذرانم این کار یکی از دو نتیجه زیر را خواهد داشت

1- مانع انجام رفتار مشابه از سمت من خواهد شد و من بلافاصله احساس شرم کرده و خودم را از موقعیت x دور خواهم کرد تا y کارش را با آرامش و کیفیت خوب انجام دهد.

2-باعث می شود کلا به این نتیجه برسم وقتی شخصی تا این حد پیگیر انجام کاری است و برای به نتیجه رساندن آن عجله دارد واقعا حق با اوست و باید در انجام کار سرعت بخشید در این مرحله کاری که انجام می دهم این است که تصویر خودم بالای سر y را در ذهنم تثبیت می کنم و اگر زمانی x مجددا بالاسرم بودم با مرور این تصویر حق را به او داده و با سرعت و آرامش بیشتری کار را انجام داده و به نتیجه می رسانم.

در مثال فوق بدون اینکه با x یا y بحث کنم و انتطار داشته باشم رفتارشان را تغییر دهند با عث ایجاد آرامش بیشتر در خودم و لذت بردن از کاری که انجام می دهم شدم.

شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که این روش زمانی جواب می دهد که همه اطرافیان شما نیز این گونه فکر و عمل کنند دو پاسخ به این سوال وجود دارد.

پاسخ اول : همه اطرافیانتان را تشویق با مجبور به خواندن این مطلب کنید .

پاسخ دوم: ما باید از خودمان شروع کنیم باور کنید کسی مسئولیت اصلاح جامعه را به ما نسپرده است پس لطفا خودتان را در موقعیت یک مصلح نبینید و فقط روی خودتان و رفتار خودتان کار کنید و امیدوار باشید بقیه هم همین کار را انجام دهند.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید