Maryam:)
Maryam:)
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

آی...زندانبان!

آی . . . زندانبان!

000

صدای ضجه زندانی در مانده را بشنو

000

در این دخمه ی دلتنگ جان فرسای را بگشا

000

از این بندم رهایی ده

000

مرا بار دیگر با نور خورشید آشنایی ده

000

که من دیدار رنگ آسمان را آرزو مندم

000

بسی مشتاق دیدار زن و لبخند فرزندم

000

من دور از زن و فرزند ـــ

000

به یک دیدار خشنودم

000

به یک لبخند، خورسندم

000

الا ای همسرم ، ای همسفر با شادی و رنجم!

000

از پشت میله های زندان، ترا دلتنگ می بینم

000

و رویت را که زیبا گلبن گلخانه ی من بود ـــ

000

بسی بیرنگ می بینم.

000

به پشت میله های سرد، چشمت گریه آلود است

000

در آغوش تو می بینم سر فرزند را بر شانه ات غمناک

000

مگو فرزند ... جانم ، دخترم، امید دلبندم

000

تو تنها، دخترم تنها

000

چو می آئی به دیدارم ـــ

000

نگاهت مات و لب خاموش

000

نمیخوانی ز چشمانم ـــ

000

که من مردی گنه آلودم اما پشیمانم

000

ترا در چشم غمگین است فریاد ملامت ها

000

مرا در جان ناشاد است غوغای ندامت ها

000

ترا می بینم و بر این جدائی اشک میریزم

000

نمیدانی چه غمگینم

000

غروب تلخ پائیزم

000

الا ای نغما خوان نیمه شب ، ای رهنورد مست!

000

که هر شب میخزی از پشت این دیوار ،مستانه

000

و میپویی بسوی خانه ی خود، مست و دیوانه

000

دم دیگر در آغوش زن و فرزند، خورسندی

000

نه در رنجی، نه در بندی ـــ

000

ولی من آشنای رنجم و با شوق، بیگانه

000

تو بر کامی و من ناکام

000

تو در آن سوی ، آزادی

000

من اینجا بسته ام در دام

000

میان کام و ناکامی، نباشدغیر چندین گام

000

بکامت باد، این شادی

000

حلالت باد، آزادی

000

تو ای آزاده ی خوشبخت، ای مرد سعادتمند!

000

که شبها خاطری مجموع و یاری نازنین داری

000

میان همسر وفرزند ـــ

000

دلت همخانه ی شادی ـــ

000

لبت همسایه ی لبخند

000

بهر جا میروی آزاد ـــ

000

بهرسویی که دل می گویدت رو میکنی خورسند

000

نه در رنجی و نه دربند

000

بکامت باد، این شادی

000

حلالت باد، آزادی... .




مهدی سهیلی


poet
❤math is love❤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید