سال نو موبارکک:))
امسالم گذشت با همه پستی بلندی هایی که داشت...
با همه ی غم ها و شادی هایی که داشتیم لحظات تلخ و شیرینی که با هم تجربه کردیم...
همش شد خاطره:)
خاطره هایی که با یادآوری بعضی هاشون لبخند کوشولویی گوشه ی لبمون نقش میبنده و با بعضی دیگه بغضی بس دردناک تو زندان گلومون حبس میشه و قطره اشکی رو از ته دل مهمون گونه هامون میکنه...
امسال برای من سال چندان خوبی نبود چون مامانبزرگمو که یکی از عزیزترین اشخاص زندگیم بود از دست دادم:(
ی عذاب واقعا دردناکی رو تحمل کردم :(((
هرچند لحظات قشنگی هم داشتم موفقیتای زیادی کسب کردم اما
هیچ کدوم نتونستن این درد رو خنثی کنن:(
بگذریم...
بازم بهار اومده و عطر شکوفه های بهارنارنج قراره فضا رو احاطه کنن...
بوی خاک باران خورده...
بنفشه های تازه چشم به جهان گشوده...
شبنم روی گلها...
بازم قراره با دست کشیدن رو چمن های خیس جان تازه ای بگیرم...
قراره پروانه ها مهمون باغچه ی کوشولوی رنگارنگمون بشن...
قراره کلی ایده ی ناب و جدید بهم الهام بشه...
قراره کلی چیز جدید یاد بگیرم...
قراره شبا برم رو پشت بوم و ستاره ها رو لمس کنم...
قراره صبحا با صدای آواز پرنده ها چشمامو باز کنم...
پنجره هارو وا کنم و ریه هامو پر کنم از هوای خنک و تازه ...
بهار اومد و پیاده روی های دم غروب لب دریا...
خلوت با خودم...
اینکه بخوام رو شن های خیس ساحل بشینم و غروب آفتابو تماشا کنم
رقص موج ها رو نگا کنم
از جنگ و جدالشون برای سبقت از هم لذت ببرم
به صدای آرامش بخش دریا که روحو جلا میده گوش بسپارم
با صدفا بازی کنم و...
حس قشنگیه:)
بهار اومد و شد قاب جدید و رنگارنگ عکس هام
که قراره تبدیل بشن به کلی خاطره ی دلنشین
تا بتونن ی کمی از درد و غمهایی که از سال پیش رو دلم نقش بسته رو بشورن و ببرن...
به امید روزهای بهتر از امروز و سالی پر از سلامتی و شادابی و تندرستی و خوشحالی و کلللیییی اتفاق خوب و قشنگ:)))))