تقدیم به تمام بزرگسالان درگیر با 'سندروم بچه میانی' و تمام مادر و پدر هایی که به فرزندان خود 'عشق' میورزند.
من هم مانند خیلی از افراد، یک بچه وسط هستم.بچه وسط به فرزندی از خانواده گفته میشود که بین دو فرزند دیگر به دنیا آمده باشد. ممکن است خانواده دارای دو فرزند باشد ولی بچه دوم به دلیل وجود یک کودک کوچکتر از خود در نزدیکان و آشنایان به بچه وسطی تبدیل شود.
شاید بپرسید: خوب، که چی؟
قبل از اینکه بیشتر در مورد این موضوع توضیح دهم، بهتره است که بیشتر در مورد مفهوم "دوران کودکی" آشنا شویم.
برای ساخت و قوام بهتر نوشته ام رجوع می نم به تعریف UNICEF از دوران کودکی :
Childhood is the time for children to be in school and at play, to grow strong and confident with the love and encouragement of their family and an extended community of caring adults. It is a precious time in which children should live free from fear, safe from violence and protected from abuse and exploitation. As such, childhood means much more than just the space between birth and the attainment of adulthood.
که ترجمه غیر رسمی آن، چیزی شبیه به این خواهد بود:
دوران کودکی به زمانی اطلاق میشود که، کودک در مدرسه و در حال بازی در جهت قدرتمند شدن و کسب اعتماد به نفس خود به وسیله(کاتالیزور) عشق و تشویق خانواده و افراد بالغ دیگر میباشد.این دوران، دوران بسیار با ارزشی است که کودکان میبایست از ترس، خشونت و سوء استفاده، حفاظت شوند.بنابراین، کودکی چیزی فرارتر از زمان بین تولد تا بزرگسالی است.
بخش مهمی که باید از این تعریف یادگرفته شود، لزوم محافظت از کودک در مقابل ترس، خشونت و سوء استفاده است.
به عبارت دیگر، کودکی یک بازه زمانی از زندگی هر کودکی را تشکیل می دهد که کاشت و نمو شخصیتی کودک برای رفتار وی در بزرگسالی را فراهم میکند.این دوران بنا بر گفته بسیاری از روانشناسان و متخصصان این حوزه، زمینه ساز رفتار، موفقیت و کیفیت زندگی کودک در بزرگسالی وی خواهد بود.مادران و پدران نیز توجه ویژه ای به دوران کودکی فرزندان خود دارند.و معمولا برای آن برنامه هایی نیز ترتیب میدهند.
به شخصه شک ندارم که تمام پدر و مادر های دنیا برای فرزندان خود با از خود گذشتگی و تحمل سختی های بسیار، بهترین ها را خواسته اند.
اگر بر روی Google scholar در مورد "تاثیر دوران کودکی بر بزرگسالی" جست و جوی ساده ای کنید، به حدود 2،450،000 مقاله خواهید رسید که نشانه مورد وثوق بودن این تاثیر در مجامع علمی جهانی میباشد، ولی ما به عنوان بزرگسالانی بر اساس تجربه های شخصی و ... به این مورد دست یافته ایم که افرادی که در کودکی شرایط خاصی را تجربه کرده اند، در بزرگسالی تاثیرات آن را نمایان کرده اند.
مجددا برای قوام نوشتار خودم به مقاله جالبی در Business Insider در مورد "تاثیر دوران کودکی در موفقیت در بزرگسالی" وجود دارد، کمک میگیرم.
بر همین اساس، در مقاله ذکر شده، نویسنده به این مورد اشاره میکند که :
When your parents pay attention to you, you're more likely to have healthier relationships and greater academic success in your 30s.
که ترجمه غیر رسمی آن، چیزی شبیه این خواهد بود :
اگر والدین شما(در دوران کودکی) به شما توجه کرده باشند، احتمالا شما روابط اجتماعی سالم تر و موفقیت های تحصیلی بیشتری در دوره 30 سالگی خود خواهید داشت.
و در جای دیگر :
If you experience maltreatment as a child, you're twice as likely to be depressed now.
که ترجمه غیر رسمی این نوشتار نیز، چیزی شبیه این خواهد بود :
اگر به عنوان یک کودک( یا به عبارتی، در دوران کودکی) با شما بدرفتاری شده باشد، احتمال اینکه، هم اکنون دچار افسردگی باشید، دو برابر حالت عادی است !
سندروم بچه(فرزند) میانی به حالتی گفته میشود که فرزند میانی خانواده به دلیل عدم دریافت توجه کافی(از نگاه خود، چه به درست و یا چه به غلط)، برای جلب توجه و بر طرف کردن نیاز های عاطفی خود رفتار های متفاوت، متضاد و یا حتی در مواردی عصیان گونه از خود نشان میدهد.برای مثال اگر برادر بزرگتر، فردی منظم و مرتب باشد، فرزند میانی برای جلب توجه بیشتر خلاف برادر خود رفتار خواهد کرد.رفتار بزرگسالان حتی در مواردی تا جایی پیش خواهد رفت که فرزند میانی در واقعیت نیز توجه کمتری دریافت خواهد کرد و در بعضی موارد حتی با وی به عنوان یک کودک نگاه نخواهد شد.
فرزندان میانی غالبا علاقه دارند تا از رقیبان توجه خود(خواهر و یا برادر کوچک تر و بزرگتر) پیشی بگیرند به همین دلیل معمولا در یک دو ماراتون بی پایان به سر میبرند.این کودکان به علت این رقابت ها، شکست و برد های زیادی را تجربه می کنند که موجب ساخته شدن یک شخصیت قوی برای آنهاست.از طرفی این فرزندان به علت همین جنگ همیشگی که شاید همیشه باعث برد آنها نشود، در معرض افسردگی قرار دارند.
سندروم بچه میانی تاثیرات مخربی نیز بر شخصیت افراد در بزرگسالی آنها خواهد داشت که در این بخش، به بخشی از آنها در زیر اشاره می کنم:
فرزندان میانی بودن همیشه بد نیست.اگر شما هم یک فرزند میانی باشید، احتمالا حداقل یکی از حالات زیر در شما مشهود خواهد بود
برخی از متخصصین، بر این باورند که سندروم فرزند میانی وجود ندارد، بعضی دیگر معتقدند این سندروم وجود دارد و در دوران 30 سالگی فرد کم کم ازبین میرود.
ولی به عنوان یک فرزند میانی،این نظریه ها را غلط میدانم.سندروم فرزند وسط وجود دارد.به شخصه با بسیاری از این افراد معاشرت داشته ام و به راحتی همزبان شده ایم.زیرا هم درد بوده ایم.
بچه وسط بودن برای به ذاته چیز بدی نیست و شاید یکی از قدرت هایی باشد که یک فرد میتواند تجربه کند، برای مثال "خلاقیت" زیاد فرزندان وسط به احتمال زیاد به دلیل همین مورد است.ولی اگر این مشکلات پیدا، بررسی و مراقبت نشوند، امکان این وجود دارد که فرد دچار مشکلات مختلفی از جمله خودخواهی، استرس، احساس سرخوردگی، افسردگی و ... شوند.پس بهتر است اگر شما فرزند میانی دارید بیشتر مراقب او باشید.فرزند میانی به دلیل رقابت همیشگی که با دیگران دارد، انرژی زیادی را از دست می دهد، به درون خود کشیده می شود و احساس سرخوردگی دارد، اورا بشنوید و اجازه ندهید به داخل خود کشیده شود.
نیازی ندارید کار خاصی انجام دهید، کافیست با او حرف بزنید و به او اطمینان دهید که شنیده میشود و هیچ فرقی با باقی افراد خانواده ندارد.به او بگویید که دست از مبارزه بردارد و خودش باشد، به بگویید که نیازی ندارد خودش را برای کسی و از همه مهم تر خودش اثبات کند.برای اطمینان کردن به دیگران کمکش کنید.به خلاقیتش توجه کنید، دستاورد هایش در مدیری روابط با بقیه را نظارت کنید و هرکجا که احساس کردید احساساتش جریحه دار شده است، با در آغوش کشیدنش به اون اطمینان دهید که او را همین گونه که هست دوست دارید.فرزند وسطی شما سیاهچاله محبت است، هر مقدار محبت که دارید را میتواند به خود جذب کند.
اگر فرزند وسط خود را با این دستور العمل نگهداری و مراقبت کردید، احتمالا در 30 سالگی او، نتیجه کاشت خود را خواهید دید...
تمام//.