معرفی کتاب سمفونی مردگان که با بیوگرافی کوتاهی از نویسنده آغاز میشود و اشارهی کوتاهی به شخصیتها و اتفاقات داستان دارد و بعد از تشریح فضای داستان و بررسی علل نامگذاری آن به «سمفونی مردگان» به بیان سبک نوشتاری و دیدگاه نویسنده میپردازد.
عباس معروفی متولد سال 1336 در تهران است. او فارغالتحصیل رشتهی هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در مدارس تهران بوده.
اولین کتاب عباس معروفی با نام «روبهروی آفتاب» مجموعهداستانی بود که در سال 1359 در تهران چاپ شد. اما با انتشار رمان «سمفونی مردگان» بود که نام عباس معروفی به عنوان یک نویسندهی بزرگ بر سر زبانها افتاد.
مطالعهی پیشنهادی: زندگینامهی عباس معروفی نویسندهی کتاب سمفونی مردگان
در توصیف کتاب سمفونی مردگان زیاد نوشتهاند و خواهند نوشت، اما با این حال یک پرسش در دل متن تا ابد جاودانه میماند. پرسشی که پاسخ به آن، رجوع به خلوت آدمی را میطلبد.
کدامیک از ما آیدینی در زندگی نداشتهایم، روح هنرمند او را دیوانه نکردهایم، او را به کشتن ندادهایم و در تکاپوی یافتن او خود را در ذهن وی نجستهایم؟
سمفونی مردگان داستان زندگی خانوادهی اورخانی است. پدر، جابر اورخانی یک تاجر موفق است که در کاروانسرا حجرهی آجیلفروشی دارد و با همسر و چهار فرزند خود در اردبیل زندگی میکند.
فصلهای سمفونی مردگان با موومان بیان شده است.
یوسف پسر بزرگ خانواده است که از نظر پدر بچهی خنگی است، پس از او دوقلوها آیدا و آیدین هستند و در آخر اورهان پسر کوچک خانواده که دردانهی خانواده است.
داستان در بین سالهای 1313 تا 1355 نقل میشود.
در سال 1320 و در زمان جنگ جهانی دوم یوسف که هر روز از ایوان محو تماشای چتربازهاست خود تصمیم میگیرد پرواز کند و با چتر بزرگ و سیاه پدر از بام میپرد و به چیزی شبیه انسان حیواننما بدل میشود، یک تکه گوشت مرده که مدام میبلعد.
پس از یوسف، آیدین است که دوست دارد ادامه تحصیل بدهد ولی پدر مخالف است و به اصرار مادر عصرها به حجره میرود اما اورهان که میخواست تنها وارث باشد به آیدین حرص میورزید، حسادت میکرد و دوست داشت آیدین سرش به همان کتابش گرم باشد.
«سمفونی مردگان» در ادامه به قیام پیشهوران و هشدارهای ایاز پاسبان به پدر میپردازد که مبادا پسرها از مدرسه اعلامیهی خطرناک بیاورند و از آن پس پدر به بازرسی دفتر و کتابهای آیدین میپردازد و از او میخواهد تحصیل را رها کند و کاسب شود، اما آیدین روی ادامهی تحصیل پافشاری میکند و همین سرپیچی عصبانیت پدر را در پی دارد.
اما آیدا، دختری که به دلیل زیبایی مسحورکنندهاش سختگیریهای متعصبانه را همواره روی سر خود دیده است و آنقدر به سکوت خو گرفته بود که تقریباً فراموش شده بود و وقتی در هفدهسالگی به عقد انوشیروان آبادانی درآمد، پدر در روز عروسی حاضر نمیشود و به تبریز میرود و حتی برای خداحافظی نمیآید و این ازدواج را ناموسدزدی مینامد.
بعد از رفتن آیدا به آبادان پدر بیحوصله میشود و بعد از چاپ شدن اشعار آیدین در روزنامه برآشفته میشود و به کمک ایاز پاسبان، استاد دلخون معلم آیدین را دستگیر و راهی تهران میکنند، اما آیدین همچنان مسلکمنش به زندگی خود ادامه میدهد.
سمفونی مردگان در ادامه به پیشنهاد حبس کردن آیدین در زیرزمین توسط ایاز و مخالفت پدر میپردازد و از فکر دیگری که جابر (پدر) در سر دارد سخن به میان میآورد. سوزاندن زیرزمین که تمام کتب، اشعار و دستنوشتههای آیدین در آنجا بود آن هم به دلیل رخ دادن کسوف و خرافهپرستی و منبع کفر دانستن زیرزمین توسط جابر. اینها سبب شد تا آیدین از خانه بیرون برود و مدتها به خانه بازنگردد.
آیدین در این مدت در کارخانهی چوببری میرزایان ارمنی کار میکرد و بعد از اینکه از قصد ایاز پاسبان برای به سربازی بردنش باخبر شد در زیرزمین کلیسای کنار خانهی میرزایان مخفی شد.
سورملینا برادرزادهی میرزایان هر روز برای آیدین روزنامه و کتاب میبرد و آیدین عاشق سورملینا میشود.
آیدین در همان دوران خبر خودسوزیِ آیدا را در روزنامه میخواند و پس از دو سال به خانه برمیگردد، یک سال پس از فوت آیدا، پدر نیز میمیرد اما وصیت میکند که باید همه چیز میان آیدین و اورهان تقسیم شود.
اینجاست که «سمفونی مردگان» درگیریِ دو برادر را به تصویر میکشد.
اورهان به آیدین مغز چلچله میخوراند و او را دیوانه میکند.
مادر پس از دیوانه شدن آیدین میمیرد و اورهان از پس نگهداری یوسف برنمیآید و با زدن سنگ به سر یوسف، او را میکشد و بعد از اینکه به علت عقیم بودن، دختر آیدین را تهدیدی برای ارث و میراث خود میبیند درصدد یافتن آیدین برمیآید تا مشکلات را حل کند.
آیدینی که بعد از مرگ سورملینا اوضاعش وخیمتر شده است. اورهان در مسیر یافتن او در بیابان پیرمردی را میبیند که در شمایلِ عزرائیل است.
روح اورهان از بدنش جدا میشود و خود را در قالب گرگهایی درنده میبیند و بر اثر برف و سرمای شدید به حالت مسخشده باقی میماند.
شرایط اقلیمی سرد و شهری که در زیر برف سفید مدفون است با فضای سیاه و تاریک و آتشسوزیهای موجود در داستان تضاد دیدنیای را به تصویر میکشد.
شخصیتپردازیهای عباس معروفی در سمفونی مردگان واضح، صریح و ساده است و با استفاده از سایهروشنهای خشن و تند و رنگی گویی یک پرتره را به تصویر کشیده است.
راویان داستان مختلف هستند و گاه از زبان شخصیتهای کتاب هستند و گاه به سومشخص بدل میشود.
اوج تکنیک یکّه زدن به خواننده زمانی در کتاب نمایان میشود که روایت از زبان سورملینا بیان میشود اما مشخص میشود که سورمه مرده است و همهی این اتفاقات در ذهن آیدین رخ داده است که حکایت از عشق شدید این دو به هم دارد.
چون درست به مانند یک سمفونی با مقدمهای آغاز میشود داستان با سرعت نسبتاً خوبی پیش میرود اما بهیکباره بعد از تشریح کلیات آهسته میشود و به جزئیات میپردازد و حتی متوقف میشود و دوباره اوج میگیرد.
الهام یکتا در کتاب «از ازل تا ابد» میگوید معروفی آگاهانه فصلهای «سمفونی مردگان» را موومان نامید چراکه دقیقاً ترتیب موومانهای یک سمفونی در آن اجرا شده است.
خود معروفی میگوید: «از همان ابتدا نام کتاب را "سمفونی مردگان" نامیدم چون همان موقع که این را مینوشتم به فرم سمفونی درمیآمد و شخصیتهای داستان در ذهنم سازبندی شده بود. مثلاً میدانستم که کدام شخصیت ویولن است، کدام ساز بادی مینوازد و کدام طبل است.»
در جای دیگر معروفی میگوید: «رمان بهصورت سمفونی نوشته شد چراکه هر سمفونی چهار موومان دارد و یک اورتور یا مقدمه. آیههای قرآن در ابتدای سمفونی مردگان برای زینت یا دل نیست بلکه اورتور میباشد.»
احمد طالبینژاد میگوید: «ساختمان رمان از منطق کلاسیکی بهره میبرد، منطق از کل به جزء رسیدن. در همان موومان اول قصهی اصلی رخ میدهد و در موومانهای بعد جزئیات شرح داده میشود، درست همانند یک سمفونی.»
و مردگانش همانطور که گفته شد به دلیل فضای سرد، سیاه و سنگین آن و البته نکتهی دیگری که گفتنش شاید از مرموز بودن داستان بکاهد.
«سمفونی مردگان» حکایت جامعهای غفلتزده است که روح روشن آیدین و فکر همیشهفعال او تنها بخش بیدار جامعه است که در زیر برف و سرما مرده است.
روحی که زیر بار غفلت و خاموشی شهر کمرش میشکند و تاب اینهمه سیاهی را نمیآورد و کارش به جنون میکشد.
آیدینی که با حجمهی مخالفت عظیمی از جانب ایازها، جابرها و اورهانها روبهرو و سرکوب میشود، با سورملینا و آیدای مرده مواجه میشود چگونه میتواند امید به زندگی داشته باشد؟
شاید همین دلیلی باشد تا بوی نفسهای خستهی آیدین و معناباختگی حاصل از تفکراتی که رنگوبوی نوشتههای ژان پل سارتر و کامو را دارد کلمات معروفی را در «سمفونی مردگان» فرا بگیرد.
ادبیات رنگباخته که انسان را موجودی منزوی و دور از اجتماع میداند که به دنیای بیگانهای رانده شده و معتقد است جهان هیچ ارزشی ندارد و زندگی انسان را به یک هستی تشویشیافته و پوچ تشبیه میکند که هیچ هدفی ندارد و از هیچ آغاز و به هیچ ختم میشود و در همانجا که باید پایان میپذیرد.
و این تعریف بیشباهت به زندگی پوچ و متریالیستی اورهان نیست.
«سمفونی مردگان» در اصل با دید اگزیستنسیالیسم معروفی نوشته شده است که هرکس سرنوشت خویش را رقم میزند و همین موضوع را میتوان به نامهای آیدین و اورهان بسط داد. اسامیای که هر دو مفهوم روشنایی را در بر دارد اما شخصیتهایی در تضاد هم میباشند. معروفی به نوعی عقیدهی خود را مبنی بر انسان پاک زاییده میشود و خود مسیر خود به سمت روشنایی یا تاریکی برمیگزیند را در «سمفونی مردگان» پیاده کرده و نشان داده که چطور اورهان روشنایی خود را خفه میکند و آیدین نور وجودش را شکوفا میکند.
به طور کلی میتوان تِم داستان را برادرکُشی و سرکوب روشنفکری تصور کرد که با توجه به دیدگاه اگزیستانسیالیسم عباس معروفی روشنفکر و یا کوتهبین بودن انسان در گروی شرایطی است که فرد برای روحش در نظر میگیرد. به طور خلاصه میتوان گفت که پیام «سمفونی مردگان» این است که ما نباید همانگونه که هستیم بمیریم، بلکه در مسیر آینده و برطرف کردن نقایص و ضعفها باید گذشته را سرمشق قرار دهیم.