مهدی تلخ آبی
مهدی تلخ آبی
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

آیا دوره ی برنامه ریزی دقیق به پایان رسیده است؟

چقدر باید برنامه ریزی کنیم؟
چقدر باید برنامه ریزی کنیم؟

یک جمله ی مشهوری از آبراهام لینکن هست که میگه:

"اگر به من 6 ساعت وقت بدید که یک درخت رو ببرم 4 ساعت اول رو تبرم رو تیز میکنم"

احتمالا شما هم این جمله رو بارها شنیدید. این یک جمله ی کلاسیک در ستایش برنامه ریزی دقیق پیش از عمله. البته که هنوز هم اگر بخوایم کار مشخص و واضحی مثل درخت بریدن رو انجام بدیم درستش همینه. اما سوال مهم تر اینه که تو دنیای امروز چقدر از کارها مثل بریدن قطعیت دارن؟ تصور کنید 4 ساعت تبر رو تیز کردید و وقتی شروع به کار کردید متوجه بشید ستونی که میخواید از مسیر بردارید درخت مصنوعی از جنس فلزه یا پلاستیکه و با تبر تیز شده ی شما بریده نمیشه! حالا با 4 ساعت کار موفقیت آمیزِ تیز کردن تبر چیکار میکنید؟ اگر قبل از تیز کردن یک بار به ستون ضربه میزدید و متوجه میشدید چوب نیست چطور؟

تو یک ماه اخیر چهار کتاب در موضوعات مختلف خوندم: تست مامان ، تقسیم سهام داینامیک ، نوپای ناب و تفکر طراحی در کسب و کار . هر کدوم از این کتاب ها در مورد مسائل و چالش های مختلفی صحبت میکنن و تفاوت های زیادی هم بین اینها وجود داره. اما یک سری حرف ها و مفاهیم مشترکی بین این ها وجود داره که در ادامه میخوام باهاتون به اشتراک بذارم:



زندگی امروز دیگه معما نیست یک رازه:

دو نوع مسئله وجود دارد. رازها و معماها. معماها مسئله هایی هستند که وقتی سطح مناسبی از افشای داده ها را داشته باشی، وقتی که آن عدد مطلق را داشته باشی، قابل حل می شوند.
دسته دیگری از مسئله ها به اسم راز وجود دارد که در آنها حتی بخش کوچکی از داده وجود ندارد و هیج سطحی از افشای داده ها وجود ندارد که واقعا مسئله را حل کند. در واقع ممکن است داده های بسیاری وجود داشته باشد اما موضوع، تفسیر کردن همه آن داده های موجود است.

تفکر طراحی درکسب و کار، فصل اول

به شکل سنتی برای شروع کسب و کارها نگاه به شکل معماست، جایی که ساعت ها وقت برای مشخص شدن اندازه ی دقیق بازار، میزان نفوذ، سهم دقیق هر رقیب، هزینه های تولید و توسعه، قیمت تمام شده و ... میشه تا معمای "امکان پذیری" رو حل کنیم. شاید اینکار برای توسعه یه کسب و کار خیلی سنتی یا چیزی که تسلط کامل (؟) روش داریم مناسب باشه اما امروز چقدر از کارها به این شکل هستن؟ دنیای امروز دنیای رازهاست. برای موفقیت نمیشه به طرح های توجیهی اقتصادی ، ضریب بازگشت سرمایه و ... تکیه کرد. تو این دنیای شدیدا متغیر نمیتونید بر اساس داده های گذشته معمای آینده رو پیش بینی کنید، بلکه باید با تکرارهای سیستماتیک این راز رو بیشتر درک کرد. اما نگاه هر کدوم از این کتابها به این صحبت چیه:

  • تست مامان:
    تحقیق بازار دقیقا فهمیدن رازه نه حل کردن معما. نگاه معمایی یعنی کار با طیف لیکرت، رضایت سنجی با گزینه بله و خیر، اندازه گیری تمایل به معرفی به دیگران، نمودار تعداد شکایات و ... . اما راز یعنی حرف زدن با مشتری، نگاه دقیق به رفتار، بررسی حس و حال مشتری و برخورد مشتری بدون پیش فرض و تعیین گزینه. رویکرد معماگونه ما رو به اعداد دقیق میرسونه ولی راز ما رو به شناخت مشتری میرسونه.
  • تقسیم سهام داینامیک:
    وقتی چند نفر با هم یک کسب و کار جدید رو شروع میکنن به شکل سنتی بر اساس میزان کار و سرمایه ورودی و قول هایی که میدن تصمیم میگیرن هر کس چند درصد از سهام رو داشته باشه. رویکردی که به خاطر پیش بینی های غلط، موانع دیده نشده، اتفاقات غیرقابل پیش بینی و ... شکست خورده است. تقسیم سهام یک معما نیست که با داشتن تعدادی عدد پاسخش مشخص بشه. تا وقتی که کسب و کار جلو نرفته سهم مشارکت هر نفر مشخص نیست.
در روش سنتی، سود شراکت به هریک از شرکا بر اساس میزان همکاری احتمالی شان در آینده تقسیم می شود. این کار مثل این است که حقوق سالانه فردی در روز اول کاری به وی پرداخت شود، فقط به این دلیل که به رئیسش قول داده که سخت کار کند! ممکن است به نظرتان ساده لوحانه باشد، ولی این اتفاقی است که دائما رخ می دهد; زیرا بسیار از کارفرمایان تصور می کنند می توانند آینده را پیش بینی کنند.

تقسیم سهام داینامیک، فصل اول
  • نوپای ناب:
    این موضوع تو نوپای ناب مثل یک باور در تمام کتاب جریان داره. اریک ریس تمام تلاشش رو میکنه که بگه به جای اینکه سعی کنید معمای نوع محصولی که مشتری میخواد رو حل کنید و بعد شروع به تولیدش کنید و عرضه و انتظار باید این راز رو به ارائه محصول و نگاه به رفتار مشتری گرفتن بازخورد و تکرار این حلقه حل کنید.
  • تفکر طراحی در کسب و کار:
    برای درک این موضوع کتاب تفکر طرحی مثالی از روش طراحی فروشگاه های 10 سال آینده توسط دانشجویان طراحی و دانشجویان MBA رو بیان می کنه. دانشجویان MBA به فراخور نوع تحصیلات به تحلیل داده ها، نگاه به ترند نمودار ها، بنچ مارک کردن برترین نمونه ها و ... می پردازن و دسته آخر معما رو حل میکنن. اما دانشجویان طراحی به فروشگاه ها میرن رفتار مشتریان رو رصد میکنن و با مشتری صحبت میکنن و حس و حال و نیاز مشتری رو مثل یک راز کشف میکنن. یک جورهایی میشه گفت: " رویکرد حل معما برای محصولاتی که از امروزی ها کمی بهتر باشن مناسبه اما برای ساخت آینده ی هیجان انگیز باید رازها رو کشف کنیم".

کمتر برنامه ریزی کنید و بیشتر عمل کنید:

به مثال اول متن میرسیم. چه اتفاقی میفته اگر 4 ساعت تبرمون رو تیز کنیم ولی مشخص بشه این راه حل اشتباه بوده؟ متاسفانه دنیای واقعی بیشتر این شکلیه. البته این موضوع ابدا در نفی برنامه ریزی نیست. برنامه ریزی دقیق داشتن و ساعت ها و روزها براش وقت گذاشتن همچنان از رویکرد بی نظم و غیرسیستماتیک "فقط انجامش بده" بهتره. اگر برنامه ریزی داشته باشید شاید به جای اشتباهی برسید ولی بدون برنامه نه تنها به هیچ جا نمیرسید بلکه هیچ چیزی هم یاد نمیگیرید. برای درک این موضوع یک بار تصور کنید که بخواید برای تک تک عملکردهاتون هنگام رانندگی ،برای رفتن به یه جای تکراری، برنامه ریزی داشته باشید، کاری که به هیچ وجه نمیشه روی کاغذ آورد، چطور میخواید از رفتار بقیه ماشین ها، وضعیت خیابون بسته بودن احتمالی کوچه ها و .. چطور میخواید پیش کنید؟ حتی ترتیب چرخوندن فرمون و زمان تغییر دنده رو هم نمیشه پیش بینی کرد. اینجا فقط کافیه مقصد رو بدونید و زمان رو تعیین کنید به محض نشستن پشت فرمون خودتون میدونید کی و کجا سرعت رو تغییر بدید و فرمون رو بچرخونید و ... .

  • تست مامان:
    نیازی نیست برای هربار صحبت با مشتری برنامه ریزی دقیق داشته باشید. این موضوع هم تو تهیه پرسش ها صادقه هم نحوه قرار گذاشتن و تعیین جلسه. اگر بخواید ساعت ها مشغول طراحی پرسشنامه دقیق بشید و بخواید برای سناریو های مختلفی که ممکنه موقع صحبت اتفاق بیفته مسیرهای مختلف صحبت رو تعیین کنید یا بخواید گزینه های دقیقی که شما رو به پاسختون میرسونه تعیین کنید در نهایت به چیز مفید یا به قول کتاب "داده ی مفید"ی نمرسید. به جای این بدونید میخواید در مورد چی صحبت کنید. بدونید سوال کلی شما و مهم ترین ریسکتون چیه بقیه رو اجازه بدید مشتری پیش ببره. به جای سوال پرسیدن خشک اجازه بدید از دغدغه و نیازش بگه از چالش و راه حل هاش بگه و فقط در صورت نیاز گاهی برای دور نشدن صحبت رو به سمت مناسب هدایت کنید. این موضوع در مورد قرار گذاشتن هم صادقه نمیتونید و نباید برای هر صحبت با مشتری خیلی رسمی قرار جلسه بذارید و وقت تعیین کنید. هر جا مشتری رو دیدید بدون تشریفات شروع کنید به صحبت کردن و شناخت پیدا کردن.
وقتی همه تشریفات رو از فرایند گفت و گو با مشتری حذف کنین، دیگه نه جلسه ای وجود داره و نه مصاحبه ای. یهو همه چی راحت تر میشه. گفت و گوها اونقدر سریع و سبک میشن که کافیه تو یه همایش صنعتی شرکت کنین تا بتونین با ده ها نفر گپ بزنین

تست مامان، فصل چهارم
  • تقسیم سهام داینامیک:
    تو روش سنتی ممکنه شرکا ساعت های متوالی وقت صرف کنن تا مشخص کنن هر کس قرار چقدر ریسک بپذیره و تلاش زیادی به خرج بدن تا تصمیم بگیرن چطور این ها رو هم تراز کنن و بر این اساس میزان سهم هر کس مشخص شه. اما تجربه نشون میده که دیر یا زود باز دوباره باید با هم صحبت کنید و بر اساس اتفاقات و پیش بینی های جدید سهام رو تعیین کنید. کاری که به شدت سخت و عذاب آور. به جاش کار رو شروع کنین و هر بار بر اساس ریسک هایی که هر کس متحمل "شده" سهمش رو تعیین کنید و اجازه بدید با جلو رفتن هرکسی بر اساس میزان کار و ریسک واقعیش سهم بگیره.
  • نوپای ناب:
متاسفانه به نظر می رسد که خیلی از طرح های تجاری کسب و کارهای نوپا دارند برای پرتاب موشک برنامه ریزی می کنند، نه راندن اتومبیل! آنها با جزئیات طاقت فرسا قدم هایی را که باید برداشته شوند و نتایجی را که انتظار می روند تعیین می کنند، و لذا (مثل برنامه ریزی برای پرتاب موشک) شرایطی را فراهم می آورند که هر خطای کوچکی در فرض ها می تواند منجر به نتایج فاجعه آمیز شود!

نوپای ناب، فصل اول

متاسفانه وسواس شدید برای برنامه ریزی دقیق فقط یک امید واهی در ما ایجاد می کند که همه چیز را پیش بینی کرده ایم و همه گام ها را می دانیم. اما در عمل اتفاقی که میفتد شاید در بهترین حالت فقط یک گام را درست برنامه ریزی کرده باشیم. و بعد از آن به خاطر حجم زیاد اتفاقات پیش بینی ناپذیر عملا نمی توانیم طبق برنامه تعیین شده جلو برویم. البته این به معنی پیگیری رویکرد "فقط انجامش بده" نیست. به جای آن باید برنامه ریزی های کوتاه، گام به گام و تکراری داشته باشیم. دوره ی پیش بینی و برنامه ریزی های چند ساله تمام شده و نوبت اهداف بلند مدت ولی برنامه ریزی های کوتاه است.

  • تفکر طراحی کسب و کار:
    در تفکر طراحی مکررا اشاره می شود که میزان عدم قطعیت های دنیای امروز به ما اجازه تحلیل و برنامه ریزی دقیق نمی دهد. به جای آن باید با ارائه مدل های مفهومی متفاوت و عرضه ی محصولات مشتری و نیازهایش رو بشناسیم و آنقدر این کار را تکرار کنیم که که به محصولی که مشتری می خواهد برسیم.
اندازه گیری و تحلیل در مورد موقعیت های عملیاتی خوب جواب می دهد، اما هنگامی که بحث خلق آینده ای باشد که هنوز دیده نشده، چیز زیادی برای اندازه گیری وجود ندارد. تلاش و صرف وقت برای اندازه گیری چیزهای غیرقابل اندازه گیری، رضایتی موقتی ایجاد می کند، اما روی کاهش ریسک تاثیر کمی می گذارد.

تفکر طراحی در کسب و کار


پی نوشت:
هنوز کتاب تفکر طراحی رو تموم نکردم و در حال مطالعه اش هستم. این پست به مرور آپدیت میشه و بقیه موارد هم اضافه میشه.


کتاباستارتاپبرنامه ریزیچشم انداز
من مهدی تلخ آبی هم بنیانگذار و مدیرعامل فعلی چمدون هستم. اینجا گاه به گاه از خاطرات و تجربه های خودم صحبت میکنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید