قبل اینکه از دورانی که استارتاپ داشتم اینو بگم که واقعا فکرشو نمیکردم این همه بازخورد داشته باشه دوتا مطلب قبلی ای که نوشتم، فکر میکردم نهایتا 4-5 نفر بخونن و وقتی آمار نوشته هامو دیدم شاخ در آوردم گفتم wow . دمتون گرم واقعا
استارتاپ رو شاید بدونین چیه و میخوام از روزهایی بگم که تو سن 21 سالگی شرکت داشتم و برو بیایی داشتم واسه خودم ، ولی دقیقا همونجایی که فکر میکنی همه چی مثه عقربه های ساعت منظم پیش میره یهو حس میکنی که چی بشه؟ چرا داری این کارو میکنی؟ و کلی سوال دیگه که براشون هیچ جوابی نداری و تصمیم میگیری که بکشی عقب که خودتو پیدا کنی و خودتو بسازی
با خاک خودمو یکسان کردم هرچی داشتمو و نداشتمو دادم رفت فقط واسه اینکه خودم بیشتر از قبل پیدا کنم که چرا زندگی همه ما آدما شده پول پول پول ... :)
آدمایی رو میدیدم و باهاشون در ارتباط بودم که به شدت کثافت بودن فقط چون اونها هم پول داشتن و هرکاری میکردن ، هرکاری :)
ازشون کثافت میبارید!!!
همین یک تیکه کاغذ چقدر میتونه آدما رو کثیف کنه
میدونین ماهیتش کثیف نیست، آدما خودشونو کثیف میکنن چون وقتی پول داشته باشی همه جلوت خم و راست میشن مخصوصا دخترا، ی جوری واست عشوه میان که آدم اگه نتونه جلو خودشو بگیره به کثافت میده خودشو، دقیقا واسه همین چیزاش بود کشیدم خودمو کنار
از همه چی محروم کردم خودمو و تا مدت ها توی اتاقم خودمو حبس کردم که باعث شد به خیلی چیزها فکر کنم و به معنای واقعی تو خودم بودم
خیلی طولانی شد
ولی در آخر با وجود همه ضررایی که کردم اصلا ناراحت نیستم و برعکس! خوشحالم که قید همه چیو زدم که چند سال دیگه وقتی چشمام باز میشد نبینم تو لجن و کثافت غرقم و حداقل الان اگه لبخندی میاد و میره از ته دلم هست ولی خب خیلی واسم گرون تموم شد
همین دیگه تو بقیه پستام بیشتر میگم
دمتون گرم .