جنون نوشتن
جنون نوشتن
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

این جا کجاست؟

نفس کشیدن آغاز شده است. به نام سرآغاز تمام آغازها و به نام پایان دهنده ی تمام پایان ها. من به دنیا آمدم و از دنیا می روم. به نام حقیقت های اثبات نشده و دروغ های تایید شده و به نام امر و نهی های تعصب گونه، من به دنیا آمدم.

من به دنیا آمدم تا شاهد کشته شدن حقیقت باشم. من به دنیا تا شاهد کشته شدن سلول های مغزم باشم. من به دنیا آمدم تا که دنیا را زیبا ببینم اما زیبایی ها کجا و من کجا؟

من به دنیا آمدم و از دنیا می روم اما نمی دانم چرا قبل از رفتنم بارها مرده ام و کسی جنازه ی مرا پیدا نکرد. من به دنیا آمده ام اما نه با پای خودم، من به دنیا آمدم اما هنوز این را نمی دانم. این جا کجاست که من افتاده ام میان هزاران آدم و موجود عجیب.

این جا کجاست که گاهی زمان نمی گذرد و گاهی مانند چشم برهم زدنی همه چیز تمام می شود. این جا کجاست که من گاهی هراسانم و گاهی گریان گاهی خنده کنان و رقص کوبان و گاهی انگار که در این دنیا نیستم.

کسی نخواهد پرسید کجا به دنیا آمده ای و کجا از دنیا رفته ای، کسی کابوس های شبانه را بیدار نمی کند و کلام را در مقابل حقیقت قرار نخواهد داد. کسی جنون مخاطره آمیز را باور نمی کند، من می روم خداحافظ برای همیشه کسی دستان مرا نخواهد گرفت و کسی دنبال من نخواهد آمد. شکایت های ناخواسته ی دلم را می گذارم برای خاک. شاید بوته های خار پا به قلبم بگذارند و مرا دیوانه وار زخمی کنند. قیامت هم نزدیک است. شهرت دین بر اساس چیست؟ دلم گرفته و مغزم کار نمی کند. کاش می توانستم خودم را از خودم رها کنم. درگیر قدم های رفته و نرفته ی ذهنم شده ام. نمی دانم آخرین قسمت زندگی ام چگونه رقم خواهد خورد. من دیگر نمی توانم به کسی عشق بورزم و کسی را دوست داشته باشم. می خواهم از همه دوری کنم، حتی از خودم. مرگ احساساتم را حس می کنم. شوق بودنم پژمرده شده است. به خواب احتیاج دارم یک خواب عرفانی و عمیق. بیدارم نکنید برای چند روز بیدارم نکنید تا خالی شوم از تردیدهای ناباورانه ام. دیگر سراغ دلم را از مهتاب نگیرید. من مرده ام این را باور کنید. من مرده ام و تصویر جسدم را در آیینه می بینم. من مرده ام و صدای نفس کشیدنم را نمی شنوم. من مرده ام، باور کنید، دروغ نمی گویم باور کنید.

دنیاانسانسرگردانی
هر آن‌چه در ناخودآگاهم رژه می‌رود را این جا منتشر می‌کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید