۷ خرداد ماه سال ۱۳۹۸ احتمالا یکی از عجیبترین روزهای این سال بماند؛ شاید آن چه که در این روز گذشت تا مدتها نقطه شروع بسیاری از قصهها باشد. حتما تا الان ماجرا را شنیدهاید و میدانید که داستان از چه قرار است؛ صرفا برای ثبت در تاریخ مینویسم که صبح امروز خبری منتشر شد که «میترا استاد» در خانهاش به قتل رسید. ماجرا وقتی برای بسیاری جذاب میشود که بدانند «استاد» همسر دوم دکتر نجفی معروف است. دکتر نجفی یکی از بهترین الگوهایی است که میشود معرفی کرد. فردی که از نوجوانی همیشه در صدر بوده ؛ فارغالتحصیل یکی از بهترین دانشگاههای جهان یعنی MIT با بالاترین نمره. استادِ یکی از بهترین دانشگاههای ایران یعنی شریف. سالها وزارت و ریاست بر نهادها و سازمانهای گوناگون. چه اهمیتی دارد که این آخر سری گرفتار برخی امواج احتمالا ناخواسته شده و در یکی از بدترین زمانها با فشارهایی که هیچ گاه معلوم نشد چه بود از شهرداری تهران کنار رفت و بعدا هم هویدا گشت که پای زن دوم در میان است. زن دوم کافی بود که خیلیها برای او دندان تیز کنند. او مصداق واقعی این جمله شد که همیشه پای یک زن در میان است!
نجفی زن دوم (همسردوم باید بگوییم؟) داشت و مدتی بعد از این که این زن با یک رسانه حرف زد، نجفی تا مدتها نقل محافل و سوژه محتواهای زرد بود. ماجرا تقریبا فراموش شده بود و دکتر نجفی هم از سپهر سیاست ایران کنار گذاشته شده، تا این که خبری منتشر شد که همسر دوم دکتر نجفی به قتل رسیده است. ناخودآگاه همه نگاهها متوجه دکتر نجفی شد. تا غروب خبری از او نبود و غروب خبر آمد که دکتر نجفی خودش را تحویل داده است! حجم و سرعت انتشار موضوعات انقدر زیاد بود که قدرت تحلیل انسانی کارایی نداشت و هوش ماشین نیاز بود که بفهمیم چه شده است.
در همین مدت زمان اندک ما به هم رحم نکردیم!
خبرنگار یک رسانه در توییتر خبر داد که ظهر روز قتل قرار مصاحبهای با همسر دوم دکتر نجفی داشتهاند. بعدا معلوم شد که این گفتوگو به دلیل مسافرت «استاد» لغو شده است. یک خبرنگار توییتری که درباره همه موضوعات اظهارنظری افشاگرانه در چنته دارد فرصت را غنیمت شمارد و به جان این رسانه افتاد و مانند یک کارآگاه جنایی نظریهای از خود صادر کرد و لحظه به لحظه توییت منتشر نمود و از هر چیزی برای اثبات نظریه خود استفاده کرد که قاتل همین رسانه است! یک خبرنگار اینستاگرامی از این که سریال بازی تاج و تخت هنوز در ذهن بسیاری مانده استفاده کرد و دکتر نجفی را با دنریس تارگرین یکی از شخصیتهای سریال مقایسه کرد. درباره این شخصیت بسیار مهربان که ناگهان در قسمتهای پایانی سریال مردم شهر را به آتش کشاند این گونه تحلیل میکنند که افسردگی و جداماندگی از جامعه باعث شد که چنین کاری از او سر بزند. حالا «نجفی تارگرین» شخصیت اول قصه بسیاری شده بود! یا یک فعال اقتصادی فعال در توییتر از لایههای پنهان سیاست در ایران گفت و یک شهردار خیلی قدیمی تهران از ظلمی که به دکتر نجفی روا شد تویین کرد و همین توییت با یک تیتر و عکس خانوادگی از دکتر نجفی صفحه اول روزنامه او را ساخت. یا از همه جالبتر صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران بود؛ همان صداوسیمایی که در زمان شهرداری دکتر نجفی قطرهچکانی او را نشان میداد حالا خبرنگارش در کلانتری رو به دوربین ریز ماجرا را شرح میداد در حالی که دکتر نجفی در پسزمینه تصویر چایی میخورد! همین خبرنگار اسلحه پر را دست گرفت و جلوی دوربین آن را دستمالی و ۸ گلوله را از خشاب آن خالی کرد! دقت کردید! ابزار جرم در دست یک خبرنگار قرار گرفته تا جلوی دوربین برنامه اجرا کند!
بسیاری شخصیت دکتر نجفی را روانشناسی کردند و یک روزنامهنگار حالا دورافتاده از وطن از خودکشی او در روزهای نه چندان دور گفت! بسیاری هم برای خود دعای عاقبت به خیری کردند و دکتر نجفی ناگهان شد نمونه آخر عاقبت نه خیری! برخی هم از خاطرات دانشگاه با دکتر گفتند و عدهای به دوران شهرداری اشاره کردند و خلاصه بسیاری گفتند که باور نمیکنند آزار او به یک مورچه برسد چه این که با اسلحه یک انسان را به قتل برساند! بعضی هم به رواج اسلحه و دسترسی آسان به آن در جامعه اشاره کردند.آخر شب هم چیزهایی هم درباره همسر دوم او منتشر شد که بگذارید حتی در حد اشاره هم درباره آنها حرف نزنیم.
ابتدای امسال که بعد از مدتها در این وبلاگ نوشتم، از این گفتم که باید فرصت خطا کردن به خودمان بدهیم! حالا که بعد از مدتها دارم برای وبلاگ مدیر رسانه مینویسم شاهد این هستم که نه تنها فرصت خطا کردن به هم نمیدهیم بلکه با خطا کردن داریم همدیگر را خفه میکنیم! از یک ظهر تا شب حجم اطلاعاتی که بیشتر آنها بر پایه«فکت» نیست چنان زیاد است که اگر یک نفر همه آنها را دنبال کند وحشتزده میشود از جامعهای که در آن زندگی میکند. چرا اصرار داریم درباره همه چیز قضاوت کنیم؟ چرا درباره چیزی که نمیدانیم به سرعت حکم صادر میکنیم؟ چرا صبر نمیکنیم؟ چرا به صورت فستفودی میخواهیم یک قصه بیسروته برای ما آماده کنند؟ صداوسیمای ملی چرا در بدترین زمانها بدترین عملکردها را از خودش نشان میدهد! واقعا این ماجرا انقدر مهم است که یک خبرنگار ضعیف را بفرستیم کلانتری و نقالوار برای ما قصه تعریف کند؟
وقتی ما نمیدانیم یک نفر صبحانه چه چیزی خورده چگونه درباره او قضاوت میکنیم؟ وقتی نمیدانیم که یک نفر چه ماجراهایی را پشت سر گذشته چگونه درباره او حکم صادر میکنیم؟ سیستمهای پلیسی و قضایی هم انقدر سریع به نتیجه میرسند؟ پس چرا این همه پرونده در همین سیستم قضایی سالها خاک میخورد و به نتیجه نمیرسد؟ پلیس ما چطور میگوید که این پرونده ابعاد ناشناختهای ندارد؟ صرفا از یک گفتوگوی کوتاه با متهم به این نتیجه رسیده است؟ چه اصراری هست که از صدر تا ذیل به سرعت حکم صادر کنیم؟ ماجرا به اندازه کافی عجیب نیست که صداوسیما با پخش تصاویر بیسابقه از محیط کلانتری ما را یاد آلیس در سرزمین عجایب نیندازد؟ یکی هم که افتخارات دانشگاهی دکتر نجفی را سر نیزه کرده بود و معلوم داشت انتقام چه چیزی را میگرفت؟
چون در ماجراهای دیروز به کرات نام سریال بازی تاج و تخت رفت بگذارید پایان این یادداشت جمله معروفی باشد که از زبان یکی از شخصیتهای سریال نسبت به شخصیت محبوب این سریال بیان شد: جان اسنو! تو هیچی نمیدونی!
همین جمله را بعدا به شکلهای گوناگون درباره او شنیدیم و جان اسنو با این که شخصیت با کمالاتی بود اما تا آخرین بخش سریال همیشه او را متعجب دیدیدم؛ گویی سرعت پردازش ذهنش برای درک تغییرات پرسرعت جهان کافی نبود. در نهایت هم مجبور به قتلی ناخواسته شد و تبعید سرنوشت او گشت. نه تنها جان اسنو درباره دکتر نجفی هیچی نمیداند بلکه ما هم درباره هیچ کدام چیزی نمیدانیم! مایی که زمانی شاگرد او در دانشگاه بودهایم یا حتی همکارش در وزارت آموزش و پرورش، سازمان برنامه و بودجه، سازمان میراث فرهنگی و شهرداری تهران و جاهای دیگر. باور کنیم هیچی نمیدانیم و کاش صبر کنیم. کاش خبرنگار توییتری فرصت را غنیمت نشمارد و کاش درباره شخصیت و تنهایی یک نفر مدام حکم صادر نکنیم.
خیام احتمالا درباره چین روزهایی گفته است یک روز ز بند عالم آزاد نیم / یک دمزدن از وجود خود شاد نیم / شاگردی روزگار کردم بسیار / در کار جهان هنوز استاد نیم.
پ.ن. سکوت میکردم اگر حجم ویرانکننده اطلاعات تباه نگرانم نمیکرد. باور کنیم در بسیاری موارد سکوت به تقوا نزدیکتر است و کاش گاهی اوقات تقوا پیشه کنیم!
منبع: وبلاگ مدیر رسانه