با وضعیت دشوار و پیچیدهای مواجه شدهایم. وضعیتی که”دیگری”، بهمنزلهی تهدید تلقی میشود. پیچیده، از آن جهت که آن دیگریِ تهدیدکننده، دشمن نیست که بخواهد و قصد داشته باشد خسارت و زیانی وارد کند و یا حتی رقیبی نیست که از شیوههای مدنی و اخلاقی، شرایط را بر آدمی تنگ و سخت نماید؛ بلکه بیگانه و ناشناسی است، رهگذری است که بی قصد و نیت، ممکن است سبب آلودگی و در نهایت مرگ آدمی شود. پیکاری پنهان و جنگی ناخواسته و تحمیلی، در زیرینترین روابط انسانی جریان یافته است. صحنهای که هر کس، بی آن که بخواهد و یا بداند، حیات دیگری را به خطر میاندازد. آن دیگری، دوستی است که ناخواسته و نادانسته، نقش تهدید را بازی میکند و از این رو، وضعیت بغرنجی شکل گرفته است. وضعیتی که آشکارا همهکس و همهچیز (کلید خانهمان، موبایلی که در جیب داریم، دکمهی آسانسور، دستگیرهی در و هر چیز خرد و کلان دیگر)، چهرهی”تهدید” به خود گرفته است. تا جایی که هر شخص نیز میتواند خود، تهدیدی علیه خویش باشد، و آن هنگامی است که دستهایمان دشمن ما میشوند. و هر کس، قاتل خویش میشود. در جنگِ همه علیه همه، هر کس از بدن خویش هم میهراسد. از دیگران شاید، اما از خویش چگونه میتوان گریخت؟ کرونا، نماد فقدان امنیت و آرامشی است که در رگ زندگی جریان داشت. از دست رفتن وضعیت متعارفی است که زندگی را ممکن میساخت.
کرونا، این آگاهی ترسناک را با مشت بر پیشانی آدمیان کوبید که: آدمی چقدر سست و ضعیف است. درست به مرکز توهم قدرت، شلیک کرد. قدرتی که انسان مدرن امروزی و به مدد تکنولوژی، احساس میکند. پس از آن که توهم قدرتاش دود شد و به هوا رفت، درمییابد، آنگونه هم که فکر میکرد، موجودی قوی و توانا نیست. کرونا، انسان را به مسئلهی خودش تبدیل کرد. هر کس، خودش، مسئلهی خودش شد. ثانیا، پردهای از جهل لایه به لایه را از پیش چشمان کنار زد و آن جهلی است که سبب میشود متوجه نشویم که این خودِ ما هستیم که هر یک، خویش راتهدید میکنیم و به خود آسیب میزنیم. این آگاهی که باید چشم از دیگران برگیریم و به دستهای خویش خیره شویم و مواظب آن باشیم، زیرا همین دستهاست که حیات آدمی را به خطر میاندازد. اکنون که مسئلهی مرگ و حیات در میان است، خودمان را جدی گرفتهایم، اما آیا پیش از این به دستها، چشمها، زبان و به خویش توجه میکردیم تا بر اساس بی ملاحظهگی، روحمان بیمار نشود و نمیرد؟ نگران بقای جسم خود هستیم. اما آیا نگران حیات روح و روانمان هم هستیم؟
مناسبات و روابط با دیگران که به ظاهر ساده و دلنشین میآمد، اکنون، موقعیتی تراژیک را رقم میزند. از یک سو، دیگری را دوست خود میدانیم، و از سوی دیگر، تهدیدش مییابیم. این همان موقعیت سردرگمی و آشفتگی است. زیرا مفهومی پارادوکسیکال شکل گرفته است: دوستِ خطرناک و یا دوستِ تهدیدکننده. مگر دشمن با آدمی چه میکند؟ حالا هر دوستی ممکن است همان کار را بکند. از این رو، از یکدیگر فاصله میگیریم. رابطهها را قطع میکنیم، زیرا هر دوست، تهدیدی است که ممکن است عامل مرگ ما شود. این رابطهی واژگونه، سویهی غمانگیزتری هم دارد و آن هم وقتی است که شخص، درمییابد ناقل ویروس بوده است و سبب آلودگی عزیزانش شده است. و چه هولناک است اگر دریابد او مرگ را به خانه راه داده است. شرایطی پیش آمده است که با شنیدن زنگ در، به تعبیر وودی آلن، گویی”مرگ در میزند”. از این رو، مسئولیت بزرگ اخلاقی را بر دوش همگان میگذارد، و آن مسئولیت چنین است که باید چنان زندگی کنیم که دیگران از اینگونه زیستنمان، آسیب نبینند. کسانی که در امر پیشگیری، بی ملاحظهاند و از خود مراقبت نمیکنند، مسئولیت اخلاقیِ صدمهزدن و یا مرگ دیگران را بردوش دارند. زیرا آلودگی هر شخص، تنها خودش را از میان نمیبرد، بلکه زندگی دیگران را نیز تهدید میکند. بیتوجهی به این شرایط، جسارت و شجاعت نیست، حماقت است.