آلبومهای قدیمی یادمان میاندازند که گذر زمان قدرتمندترین موجود دنیاست. موجودی که آرام و بیصدا میآید، همه چیز را تغییر میدهد و آرام و بیصدا میرود. آلبومهای قدیمی یادمان میاندازند که مادربزرگها و پدربزرگها هم روزی جوان بودند. روزی آنها را هم به اسم کوچکشان صدا میکردند، آنها هم لباس های شیک مد روز میپوشیدند، قبل از هر عکسی سر و وضعشان را مرتب و رنگ و رویشان را بیشتر میکردند و با چشمانی جوان و امیدوار زل میزدند به دوربین. آلبومهای قدیمی یادمان میاندازند که پدر و مادرهایمان قبل از تولد ما هم زندگی خودشان را داشتند. بیست و چند ساله بودند و چهرهشان پر بود از جوانی. مهمانیهای بدون وَنگ بچه میگرفتند، توی عکسها دیوانه بازی در میآوردند، چند نفری دور میز گرد مینشستند و غذای سرد میخوردند و کارتها را پخش میکردند و پولها را میچیدند جلویشان و خوش بودند.
آلبومهای قدیمی یادمان میاندازند که گذشت زمان چطور زندگی را دستخوش تغییر میکند. بچهها را بزرگ میکند و بزرگها را پیر و پوستهای شفاف و صاف را پر از خط های عمیق. گذشت زمان یک عده را از زمین کم میکند و جایشان را در خانهها خالی. آلبومهای قدیمی نشان میدهند که گذشت زمان چطور خانههای پوشیده از فرش را تبدیل به آپارتمانهایی با کف پارکت و سرامیک کرد و مهمانیهای فامیلی پر جمعیت را تبدیل به جمع های کوچک چند نفره. نشان میدهند که چه قدر تغییر کردیم؛ شغلمان، همکارهایمان، ظاهرمان، مانتو های اِپُل گنده و شلوار های پیلیدار و کاکل های پوش دادهمان.
عکس های قدیمی خوب میدانند که ما همیشه کچل یا فربه نبودیم، همیشه زیر چشمهایمان از شدت لاغری گود نرفته بود، همیشه برای خواندن چیزی، دور و برمان را در جستجوی عینک نمیگشتیم و همیشه بی پول و ورشکسته نبودیم. عکس های قدیمی خوب میدانند که ما هم زمانی زیبا بودیم، زمانی قلبهای زیادی برایمان میتپید، زمانی اسممان را میگذاشتند ورزشکار، زمانی توی خانه های درندشتمان مراسم عروسی برگزار میشد و زمانی فریاد میزدیم "خدایا مُردیم از خوشی".
آلبومها و عکس های قدیمی بیش از هر چیز یادمان میاندازند که عمر خیلی کوتاه است و از یک جایی به بعد، سال ها دیگر ۳۶۵ روز نیستند. تند تند رد میشوند و پیرمان میکنند. چیزهای زیادی هست که این عکس های قدیمی میدانند.