مهدی گوهری
مهدی گوهری
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

لیلای هراسنده! نه، تمثیل زن این نیست

بر خلاف آنچه تصور می‌شود حضور بانوان در فضاهای عمومی نه تنها انگیزه‌ای برای بروز ناهنجاری نیست بلکه فاکتور قدرتمندی در جهت افزایش تعادل و کنترل محیط می‌باشد. در ادبیات شهرسازی فضاهای نا امن شهری فضاهایی قلمداد می‌شوند که شاهد غلبه حضور مردانه در فضا هستیم و از این رو امنیت و کیفیت فضاهای عمومی عمدتاً با حضور بانوان در آن فضاها سنجیده می‌شود. این حضور مولفه‌ای دو وجهی است که نه فقط از یک سو نیازمند وجود کیفیت های بالای محیطی است که از دیگر سو خود موجب ارتقای همین کیفیت‌ها می‌شود و سرمایه‌های اجتماعی نظیر احترام جمعی، آرامش عمومی و پرهیز از خشونت را رونقی تازه می‌بخشد. از این رو تصور اینکه حضور بانوان در استادیوم‌ها موجب بروز ناهنجاری‌ها و بزه کاری های غیر قابل کنترل می‌شود حداقل با توجه به مطالعات جامعه شناختی فرضیه‌ای مردود است، در نتیجه حضور توامان مرد و زن در استادیوم‌ها و آگاهی طرفین از حساسیت های موجود د‌ست نامرئی جامعه ایرانی از بروز هرگونه ناهنجاری است.

کم نشنیده‌ایم که "خجالت بکش مرد! خانواده (بانوان) اینجا نشسته." هر مرد ایرانی حداقل یکبار این کلیشه را گفته یا شنیده و این خود به خوبی مطالبه ای ریشه‌ای و باوری عمیق در جامعه ایرانی را به تصویر می‌کشد که نه تزریق شده از بالاست و نه هیچ رگه‌ای از فیلم و نمایش در خود دارد صد در صد خالص است و بیانگر گرایش مردمان ما به رعایت(بیشتر) اخلاقیات در حضور بانوان دارد. هم از این رو به جز دواندن روحی تازه در ساق های خسته فوتبالمان حضور بانوان می‌تواند پرده‌ای نو روی شخصیت مستهجن استادیوم های ورزشی ما بکشد و آن ها را به معنای واقعی کلمه تبدیل به فضایی عمومی بکند که متعلق به همه مردم است و از قضا با توجه به مطابقت آن با ارزش های بیشینه مردم ایران، دیگر لازم نیست صدایی از مبدا قطع شود یا پدری گوش های فرزندش را بگیرد.

سال های سال از روزهایی که حاشیه نشینان دشداشه پوشمان را به سخره می‌گرفتیم می‌گذرد. از آن روزها که سرمای استخوان سوز زمستان هم توان بستن پای شوق برای دیدن ادمون اختر را نداشت گذشته و از خیلی جهات شبیه کابوسمان شده‌ایم. دروازه بان های ما پس از هر واکنشی مصدوم می‌شوند، بازی جوانمردانه ما مثل هر شعار گل درشت اخلاقی خود تبدیل به یک عمل غیر اخلاقی شده و تلخ تر از همه استادیوم هایی است که دیگر به سختی صندلی‌های خالی‌اش برقی توی چشم‌ها می‌زند. استادیوم‌هایی که حتی اگر تمام مبله شوند و ظرفیت‌شان به هشتاد هزار تا هم برسد، حتی برای میهمانی راحت الحلقوم ترین صعودمان به جام جهانی هم دیگر به زحمت پر می‌شوند. این آخری به نظر من زخمی ترین خراشی است که گذر روزگار روی صورت فوتبال احساسی‌مان گذاشته که درست یا غلط عمدتاً به شرق آسیا برچسب سرعت زدیم و آسیایه میانه را به چوب قدرت زدیم و خودمان را برزیل آسیا دانستیم که از چاه های نفت آبادان مان تکنیک فواره می‌زند و چه یخی می‌باراند این صندلی‌های خالی روی این تصور در حال مرگ ما از خودمان.

این‌ها در حالی است که نیمی از مردم ما از حضور در ورزشگاه های فوتبال ما محروم‌اند. بدون شک حضور زنان دراستادیوم ها بجز نقش تعدیل کننده آن‌ها که به باور من درصد بالایی از فحاشی‌ها و بی احترامی‌ها را می‌کاهد، خود می‌تواند رونق دوباره‌ای به شور در حال فراموشی فوتبال ما ببخشد. صندلی‌های خالی و تماشاگرانی که هر روز قرابت بیشتری با سلبریتی های حاضر در ویمبلدون پیدا می‌کنند نیازمند جوشیدن رگ تازه‌ای بر پیکره در حال مرگ فوتبال ماست و چرا برای باز آفرینی شور از دست رفته درهای استادیوم‌هایمان را به روی نیم دیگری از مردمان باز نکنیم که از قضی بسیار مایل به حضور در آن هستند.

به قول پارسای پیروزفر توی استثنای ترین فیلم بعد انقلاب مسعود خان کیمایی "اعتراض" توی آن صحنه فوق استثنایی با محمدرضا فروتن در اتاق انتهای باغ، "حساب بچه های جنگ از بازی های سیاسی جداست". جداست از آن رو که بعضی مسائل نباید رنگ و بوی سیاسی بگیرد، ملی است، خاک است وطن است و به قول قدیمی‌تر ها ناموس است. اگرچه قهرمانان آن روزها به حق فکوری و بابایی و اقبالی دوگاهه ها بودند اما دوربین های عکاسی فراموش نکرده‌اند قوت بال های بابایی را وقتی مثل عقاب بالاتر از ابرهای بعثی به پرواز درآمد و دلگرمی ژنرال آبشناسان را وقتی در دشت عباس عبدالحمید عراقی را کت بسته اسیر کرد. سال های دفاع مقدس روزهایی بود که خودِ خودمان بودیم و بین ما صداقتمان قاضی بود و انصاف‌مان. درست که ما نبودیم ولی مثل ماها که بودند. جوانی که بلیط بورسیه دکتری‌اش را کنسل کرده بود، ارمنی‌ای که آمده بود برای شهرش و حتی ضد انقلابی که آمده بود برای وطنش. کم نبودند زنانی که آن روز سرخی آفتاب آرایش صورتشان شد و خون سرخ شهیدان ماتیک لب‌شان. اگر آن روز حضورشان کنار ما گرمی بخش بود و ضروری چرا امروز نباشد، چرا قدری مهربان نباشیم با خواهرمان و مادران و همسران‌مان؟ مسئله اصلا این نیست، دغدغه شخصی است، اجتماعی است فرهنگی است.

پی نوشت: تیتر یادداشت برگرفته از شاعر معاصر "سلطان حسین منزوی" می‌باشد:
زن اسوۀ عشق است و خطر پیشه چنان ویس
لیلای هراسنده! نه، تمثیل زن این نیست!
زنانورزشگاهورود زنان به ورزشگاهفوتبال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید