محسن چاوشی همچنان با اختلاف عجیبترین و البته جذابترین سلبریتی جهانِ سرگرمی در ایران است. اگر کنسرتهای گلزار حسابی مخاطب دارد و بسیاری با وجودی که او را خواننده خوبی نمیدانند و در زمانی کوتاه بلیطهای گران کنسرتاش را میخرند به این دلیل است که میدانند میتوانند کسی را که دوست دارند از نزدیک ببینند و پس از برنامه با او عکس یادگاری بگیرند و برایشان میارزد که برای چنین چیزی خرج کنند. یا اگر اکرانهای مردمی با حضور نوید محمد زاده چنان شلوغ میشود که جای سوزن انداختن باقی نمیماند باز دلایلی مشابه مورد قبل دارد. در واقع در جهان سرگرمی چه موسیقی، چه سینما و چه ورزش علاوه بر لذتی که ذات موضوع دارد، بخش ویژهای از آن، لذت حضور داشتن در اتمسفری است که ستارههای محبوب در آن حضور دارند.
چاوشی و هواداراناش اما انگار قرار نانوشتهای با هم دارند که پیوندشان بندِ هیچ کدام از روابط متعارف سلبریتی و هوادار نیست. چاوشی مُصر است که هواداراناش را «مخاطب» صدا کند و هواداراناش برعکس مصراند که خودشان را «چاوشیست» بخوانند و بگویند از مریدان مکتب او هستند. آنچه این میان چاوشی را به عجیبترین و جذابترین سلبریتی ایران بدل میکند همین فاصله دوری است که با مخاطبانش دارد ولی آنها را پس نمیزند و این یعنی چاوشی صرفا به واسطه کاری که ارائه میکند، هوادار دارد. چیزی که در مورد هیچ سلبریتی ایرانیای به طور صد در صد صدق نمیکند. چاوشی در تمام این سالها فقط و فقط به واسطه آهنگیهایی که منتشر کرده، با دوستداراناش در ارتباط بوده و حتی در بزنگاه مرگ پدرش وقتی در مسجد با آنها مواجه شد در نهایت ناباوری آن جماعت تیفوسیِ متعصب به گفتن تسلیتی بسنده کردند و هیچ کدام مثل تمامی مراسم ختمِ چهرهها موبایل به دست مشغول سلفیگیری نشدند.
در واقع چاوشی تنها کسی است که رابطهای صرفا مبتنی بر هنر با هواداراناش دارد و به نظر میرسد پیوند میانشان آنقدر ناگسستنی است که کمتر چیزی میتواند به آن خدشهای وارد کند. برای همین وقتی آلبوم آخر او پس از کش و قوسهای فراوان به انتشار نزدیک شد و مشخص شد تنها به صورت دیجی پک عرضه میشود و سی هزار تومان قیمتگذاری شده است، علیرغم انتقادات مطرح شده درباره قیمت بالای آن سوال این بود که چرا آلبوم نباید به صورت پک معمولی ولت عرضه شود؟
در نهایت طرفداران از تصمیم او حمایت کرده و آلبوم را تهیه کردند و البته نتیجه اعتمادشان را با هوش چاوشی گرفتند. پس از مجوز نگرفتن نام «قمارباز» برای آلبوم تازه که او نامش را درست پس از انتشار آلبوم قبلیاش «ابراهیم» رسانهای کرد و به نظر میرسد وزارت ارشاد به همین دلیل با آن مخالف کرده است. (طرح عمومی عنوان پیش از کسب مجوز از ارشاد) به جای تغییر اسم آلبوم آن را «بینام» خواند و محسن عسگری طراح کاور نیز طرحی مبتدیانه برای آن طراحی کرد که در نظر اول برای همه عجیب بود اما با دیجی پک بودن آلبوم این امکان برای همه وجود دارد که با پشت و رو کردن جلد متحرک آن نام آلبوم را به «قمارباز» که طراحی زیبایی هم دارد تغییر دهند. فکر هوشمندانهای که در صورت انتشار آلبوم به صورت ولت امکان عملی شدناش نبود. او همانقدر که برای عرضه آلبوم و برگردان نام «قمارباز» هوشمندانه و فکرشده عمل کرده در آلبوم نیز با هوشمندی به سراغ اثری کاملا شخصی رفته است. «قمارباز» اولین آلبوم تمام کلاسیک چاوشی به خواست خود اوست. «من خود آن سیزدهم» یک آلبوم سفارش شده بود که البته اقبال گسترده از آن مسیر هنری چاوشی را تغییر داد و «امیر بیگزند» نیز به طور کامل در انحصار اشعار کلاسیک نبود و سه ترانه را هم در خود جای داده بود. اینبار اما چاوشی فضایی کاملا شخصی را انتخاب کرده و برای همین همه کارهای آلبوم را بر خلاف همیشه خودش انجام داده است و حتی یک هفته پیش از انتشار یک باره تصمیم گرفت تا مستر نهایی را تغییر دهد و برای همین انتشار آلبوم برای بار چندم به تعویق افتاد. دوستداران چاوشی دوست دارند او غم بخواند و همیشه غمخوانیهایش را به آهنگهای شاد و طربناک ترجیح دادهاند اما چاوشی در «قمارباز» بیشتر از هروقتی به خواسته دیگران بیتوجه بوده و هر کاری دلش خواسته کرده است. برای همین غیر قابل باور است که آلبوم چند قطعه دارد که خودش نیز آنها را در حوزه «دنس» دستهبندی کرده است. چاوشی گوشنکنها(!) که تنها تصویرشان از او «سنتوری» است محال است باور کنند که کسی که با آن سوز و گداز میگفت: «رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام» حالا «زاهد» را رو کرده که سخت بتوان نشسته به آن گوش داد! یک بحث همیشگی درباره انتخاب اشعار شعرای معروف، نو و بدیع بودن آنهاست و اینکه پیشتر چندین و چند بار توسط دیگران خوانده نشده باشد. نوع ارائه چاوشی اما ناشی از همان هوشی است که در او میشناسیم و برای همین اصلا برای او اهمیتی ندارد که اشعار انتخابیاش پیشتر خوانده شدهاند یا نه، چون مطمئن است نوع ارائه او آنقدر متفاوت است از آنچه پیشتر وایرال شده که هر قیاسی را با نسخههای پیشین غیر ممکن میکند. برای مثال چه کسی فکرش را میکرد که شعر بارها خوانده شده «ای قوم به حج رفته» را بتوان اینگونه خواند؟ لحن خوانش چاوشی در این قطعه حتی در دقایق مختلف، متفاوت است. هرچند این مورد خاص همیشه جزء بزرگترین غافلگیریهای او در آثارش است. نحوه خوانش او و بازیهایش در ادای کلمات همواه یکی از جذابترین بخش کارهای او بوده است. در واقع هر میزان هم که تنظیمها و آهنگسازیهای او بتواند نظرها را به خود جلب کند که ویژه آهنگسازیها در این آلبوم شنیدنی است اما نوع خوانش او روی هر شعری با هر میزان از کیفیت، چه ترانهای ساده باشد چه اشعار پرمغز بزرگان این سرزمین، شنیدنیترین بخش کار اوست و «قمارباز» یا همان «بینام» هم از این قاعده مستثنی نیست.
هرچند همیشه بحث کنسرت نگذاشتن چاوشی داغ است و بسیاری از آن به عنوان پاشنه آشیل او یاد میکنند اما انگار چاوشی خلوت با هواداراناش را به هر چیزی ترجیح میدهد. در واقع در اکثر تنظیمهای آلبوم تازه چاوشی، بازی او با گوش چپ و راست دیده میشود. در واقع مخاطب چاوشی برای بردن لذتِ کامل از شنیدن او باید با هدفون به چاوشی گوش بسپارد چرا که عمده جذابیت تنظیمهای او به پس و پیش شدن صداها در بین دو گوش است که عملا این لذت حتی با بلند گوش دادن آهنگهایش نیز ضایع میشود. در واقع مبنای تنظیم چاوشی و حتی مستر نهاییاش بر اساس یک رابطه کاملا دو نفره و در خلوت است. آهنگهای او برای جیغ و دادهای کنسرت و ویراژهای خیابانی با صدای بلند موسیقی طراحی نشده است. او طوری برنامهریزی کرده تا به خلوت مخاطبش راه بیابد.
شاید آلبوم «قمارباز» میتوانست با حضور تنظیمکنندههای متفاوت لحن متفاوتتری داشته باشد اما آنچه همین حالا هم پیش روی مخاطب است اثری یکنواخت و تکراری نیست. هرچند قطعاتی که از سعدی و وحشی بافقی و تک قطعهای که روی شعر معروف فصیحالدین شیرازی خوانده شده طرفداران بسیار دارد اما حالا دیگر چاوشی چنان با مولانا عجین شده که قلب تپنده آلبوم لحظههای یکی شدن این دو است. شعرهایی که غالبا هم طربناک خوانده شدهاند و بار اصلی آلبوم را به دوش میکشند. گرچه بسیاری آلبوم تازه او را تکرار او در این سبک میدانند و یا بسیاری همچنان به همکاری او و حسین صفا ارج بیشتری مینهند اما سوال اینجاست که واقعا کدام خوانندهای جز محسن چاوشی این گستره تنوع کاری را دارد؟ کدام خوانندهای هم آلبوم عجیب و هنوز درک نشدهای مثل «ابراهیم» دارد و در کنارش آلبوم همهپسند و کاملا متفاوتی مثل «پاروی بیقایق» را؟ کدام خوانندهای توانسته این چنین یک تنه و آن هم با فاصلهای دور یک جماعت کثیر را رهبری کند، آن هم تنها و تنها با هنری که ارائه میکند و بدون بهرهبرداری از ارزش افزوده آثارش؟! او تنها سلبریتی ایرانی است که دارد مخاطباناش را به سوی مسیری مشخص رهبری میکند و بیشتر از سلبریتی بودن یک لیدر هنری است.
تکراری بودن چاوشی و وارد دانستن این ایراد به او غیر منصفانهترین نقدی است که میتوان به او روا داشت. آن هم در کشوری که بسیاری به بهانه داشتن امضا، سالهاست که فقط یک نوع ثابت و مشخص ارائه میدهند و اتفاقا خوانندگان محبوب و پرطرفداری هم هستند. خوانندگانی که آنقدر مشغول سودجویی در کنسرتها و استفاده از ارزش افزوده یک آلبوم هستند که گاهی فاصله انتشار بین دو آلبومشان به پنج سال و یا حتی بیشتر میرسد. چاوشی اما به دور از تمام این حاشیهها به جای لب زدن در کنسرتها و بلندگو گرفتن مقابل مردمی که یک سره جیغ میکشند و اصلا نمیگذارند صدای خواننده به گوش برسد در استدیوی شخصیاش دائما در حال تولید کار تازه است. تا وقتی او دغدغهاش موسیقی است و نه منفعتجویی و تا وقتی مخاطباش مریدانه به اصول او پایبند است؛ محسن چاوشی تکراری نخواهد شد.