اگر دانشمند باشیم ، تجدیدنظر یکی از مبانی اصلی شغل ما خواهد بود . حقوق میگیریم که در مورد نادانسته هایمان کنجکاو باشیم و با به دست آوردن اطلاعات جدید دیدگاه ها و نظراتمان را به روز کنیم . صرفا طی قرن گذشته به کارگیری اصول علمی موجب پیشرفت های قابل توجهی شده است . دانشمندان زیست شناسی پنی سیلین را کشف کردند. دانشمندان علوم کامپیوتر اینترنت را ساختند. اما به طور کلی دانشمند بودن یک حرفه و شفل نیست ! « یک چارچوب ذهنی است »
اغلب داشنمندان هم در طی مسیر خود و فرضیات کارشان دچار شکست میشوند و درگیر آزمون و خطا هستند. فرهنگ فناوری اغلب شکست را ضروری می داند. مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیس بوک، این طرز فکر را اینگونه توصیف کرد: «سریع حرکت کنید و چیزها را بشکنید»
یک گروه از محققان اروپایی به سراغ بررسی این فرصیه رفتند . آنها آزمایشی جسورانه با بیش از یکصد بنیان گذار استارتاپ های ایتالیایی در حوزه های فناوری و .... انجام دادند . اکثر کسب و کارهای این بنیان گذارها به درآمدزایی نرسیده بودند و به همین دلیل ، نمونه هایی ایده آل برای بررسی فرضیه ی آموزش تفکر علمی و تاثیر آن بر درآمد خالص سازمان بودند .کارآفرین ها وارد میلان شدند تا در یک دوره ی آموزشی کارآفرینی استارتاپی شرکت کنند . طی چهار ماه آنها نحوه ی خلق استراتژی کسب و کار ، مصاحبه با مشتریان و ساخت حداقل محصول قابل عرضه و حل و فصل چالش های آن را آموختند . اما نمیدانستند که به طور پنهانی و تصادفی به دو دسته تقسیم شده اند عده ای در گروه « تفکر علمی » و سایرین در گروه کنترل جای گرفتند . هر دو گروه آموزش های یکسانی دیده بودند با این تفاوت که گروه اول تشویق شدند تا با عینک یک دانشمند به استارتاپها بنگرند . در این طرز تفکر استراتژی آنها یک نظریه است ، یعنی مصاحبه با مشتریان ، ایده جدید و در ظاهر نشدنی ، همچون ابزاری برای توسعه و ارائه راهکارهای جدید خواهد بود .
طی سال آتی ، متوسط درآمد استارتاپهای گروه دوم که کنترلگر بودند و دوست داشتند به استراتژی ها و محصولات اولیه خود پایبند بمانند و به مشاورانی میدان می دادند که موافق راهکار ها و استراتژی های کنونی شان بودند 300 دلار بود . درحالی که متوسط درآمد استارتاپ ها گروه تفکر علمی به 12 هزار دلار رسید . سرعت کسب درآمد آنها دو برابر بود و سریع تر از دیگران هم مشتری جذب کردند زیرا وقتی فرضیاتشان تایید نمی شد ، می دانستند که وقت اصلاح مدل های کسب و کارشان فرا رسیده است . با این حال شواهد نشان می دهد که در رقابت میان مدیران کسب و کار برای قیمت گذاری محصولات ، بهترین استراتژیست ها آن هایی هستند که با طمانینه عمل میکنند . آنها همچون دانشمندهایی دقیق ، با آرامش عمل می کنند تا انعطاف پذیری کافی برای تغییر ذهنیت شان داشته باشند .
اکثر ما به دانش و تخصصمان افتخار می کنیم و خیلی علاقه داریم پای باورها و عقایدمان بمانیم ، در یک دنیای با ثبات عثیده ی ما ، عواید قابل توجهی را به همراه خواهد داشت . اما مشکل اینجاست دنیای ما بسرعت تغییر می کند و باید معادل زمانی که صرف تفکر می کنیم، برای بازنگری و اصلاح تفکرمان هم وقت بگذاریم .