تفسیر بیت به بیت شاهنامه فردوسی | تولد و تاجگذاری منوچهر
میخوایم بپردازیم به تفسیر و تببین اشعار فردوسی. ابتدا اشعار رو میگیم و سپس معنی و تفسیر میکنیم.
متن شعر:
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
از آن خوبرخ شد دلش پرامید
به کین پسر داد دل را نوید
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
معنی ابیات تا به اینجا:
برآمد برین نیز یک چندگاه: یعنی ایرج مدتی در آن مکان ماند.
شبستان ایرج نگه کرد شاه: فریدون به شبستان ایرج رفت تا او را ببیند.
یکی خوب و چهره پرستنده دید: فریدون کنیزی زیبا را دید.
کجا نام او بود ماهآفرید: نام آن کنیز زیبا، ماهآفرید بود.
که ایرج برو مهر بسیار داشت: فریدون به ایرج علاقه زیادی داشت.
قضا را کنیزک ازو بار داشت: تقدیر چنین بود که آن کنیز حامله شده بود.
پری چهره را بچه بود در نهان: فرزند آن کنیز زیبا در شکم او پنهان بود.
از آن شاد شد شهریار جهان: فریدون از این خبر بسیار خوشحال شد.
از آن خوبرخ شد دلش پرامید: فریدون به آن کنیز زیبا امیدوار شد.
به کین پسر داد دل را نوید: فریدون به خاطر ایرج امیدوار شد.
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید: زمان زایمان فرا رسید.
یکی دختر آمد ز ماه آفرید: از ماهآفرید دختری متولد شد.
جهانی گرفتند پروردنش: همه برای بزرگ کردن آن دختر تلاش کردند.
برآمد به ناز و بزرگی تنش: آن دختر با ناز و زیبایی رشد کرد.
فردوسی در این بیتها روایتی از تولد دختر ایرج، پسر فریدون، را ارائه میدهد. پس از اینکه ایرج مدتی را در شبستان خود به سر برد، فریدون به دیدن او میرود و در آنجا کنیزی زیبا به نام ماهآفرید را میبیند که حامله است. فریدون که به ایرج علاقه زیادی دارد، از این خبر بسیار خوشحال میشود، زیرا امیدوار است که این فرزند، وارث تاج و تخت او باشد.
ادامه ابیات شعر:
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگر ایرجستی به جای
چو بر جست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون مشک موی
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
چو از مادر مهربان شد جدا
سبک تاختندش به نزد نیا
بدو گفت موبد که ای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر
جهانبخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد
تفسیر بیت به بیت:
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای تو گفتی مگر ایرجستی به جای: آنقدر دختر ایرج زیبا بود که گویی خود ایرج دوباره متولد شده است.
چو بر جست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون مشک موی: وقتی دختر بزرگ شد، بسیار زیبا شد، رویی همچون ستاره پروین و موهایی مشکین داشت.
نیا نامزد کرد شویش پشنگ: فریدون او را به عقد پشنگ درآورد.
بدو داد و چندی برآمد درنگ یکی پور زاد آن هنرمند ماه: فریدون دخترش را به پشنگ داد و پس از مدتی، آن دختر پسری به دنیا آورد.
چگونه سزاوار تخت و کلاه چو از مادر مهربان شد جدا سبک تاختندش به نزد نیا: آن پسر که شایسته تاج و تخت بود، از مادرش جدا شد و به نزد پدربزرگش فریدون برده شد.
بدو گفت موبد که ای تاجور یکی شادکن دل به ایرج نگر: موبد به فریدون گفت که با دیدن نوهاش، یاد ایرج را زنده کند و شاد شود.
جهانبخش را لب پر از خنده شد تو گفتی مگر ایرجش زنده شد: فریدون از این خبر بسیار خندید و گفت گویی ایرج دوباره زنده شده است.
برای حمایت از ما و ادامه فعالیتمون، میتونید صفحه آنلاین شاپ مارو در اینستاگرام دنبال کنید. ازتون ممنون میشیم. ایدی ما @Suen_jewellery
خلاصه داستان تا اینجا:
فریدون از تولد دختر ایرج بسیار خوشحال شد.
دختر ایرج بسیار زیبا بود و به ایرج شباهت داشت.
فریدون او را نامزد کرد و پس از مدتی نوهای برایش به دنیا آمد.
فریدون از این نوه بسیار خشنود شد و او را وارث تاج و تخت دانست.
نکته: در این بخش از شاهنامه، فردوسی با استفاده از تشبیهات زیبا و کلمات دلنشین، به توصیف زیبایی دختر ایرج و شادی فریدون پرداخته است. این نوع توصیفات، یکی از ویژگیهای بارز سبک فردوسی است.
ادامه ابیات:
نهاد آن گرانمایه را برکنار
نیایش همی کرد با کردگار
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد سبک بنگرید
چنین گفت کز پاک مام و پدر
یکی شاخ شایسته آمد به بر
می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام
چنان پروردیدش که باد هوا
برو بر گذشتی نبودی روا
پرستندهای کش به بر داشتی
زمین را به پی هیچ نگذاشتی
تفسیر بیت به بیت:
نهاد آن گرانمایه را بر کنار: فریدون نوهاش را در آغوش گرفت.
نیایش همی کرد با کردگار: فریدون به درگاه خداوند دعا کرد.
همی گفت کاین روز فرخنده باد: فریدون گفت که این روز، روزی مبارک است.
دل بدسگالان ما کنده باد: فریدون آرزو کرد که دل دشمنانش شکسته شود.
همان کز جهان آفرین کرد یاد: فریدون خداوند را به یاد آورد.
ببخشود و دیده بدو باز داد: فریدون از خداوند بخشش خواست.
فریدون چو روشن جهان را بدید: فریدون وقتی جهان را روشن دید.
به چهر نوآمد سبک بنگرید: به چهره نوهاش با خوشحالی نگاه کرد.
چنین گفت کز پاک مام و پدر یکی شاخ شایسته آمد به بر: فریدون گفت که از مادری پاک و پدری شریف، فرزندی شایسته متولد شده است.
می روشن آمد ز پرمایه جام مر آن چهر دارد منوچهر نام: فریدون گفت که این فرزند مانند شرابی ناب و خالص است و نام او منوچهر است.
چنان پروردیدش که باد هوا برو بر گذشتی نبودی روا: فریدون منوچهر را مانند باد هوا آزاد گذاشت، اما از او مراقبت میکرد.
پرستندهای کش به بر داشتی زمین را به پی هیچ نگذاشتی: فریدون به دنبال کسی میگشت تا به منوچهر خدمت کند و زمین را برای او آماده کند.
خلاصهای از داستان تا اینجا:
فریدون نوهاش را بسیار دوست داشت و او را وارث تاج و تخت دانست.
فریدون نوهاش را منوچهر نام نهاد.
فریدون با نهایت دقت و محبت به تربیت منوچهر پرداخت.
عزیزان و علاقه مندان به شعر، ما برای گذراندن امورات روزمره خود، آنلاین شاپ کوچک نقره فروشی به اسم سوئن راه انداختیم. خوشحال میشیم و باعث افتخار ماست که آنلاین شاپ مارو هم دنبال کنید. ایدی ما @suen_jewellery
ادامه ابیات:
به پای اندرش مشک سارا بدی
روان بر سرش چتر دیبا بدی
چنین تا برآمد برو سالیان
نیامدش ز اختر زمانی زیان
هنرها که آید شهان را به کار
بیاموختش نامور شهریار
چو چشم و دل پادشا باز شد
سپه نیز با او هم آواز شد
نیا تخت زرین و گرز گران
بدو داد و پیروزه تاج سران
سراپردهٔ دیبهٔ هفترنگ
بدو اندرون خیمههای پلنگ
چه اسپان تازی به زرین ستام
چه شمشیر هندی به زرین نیام
چه از جوشن و ترگ و رومی زره
گشادند مر بندها را گره
تفسیر بیت به بیت:
به پای اندرش مشک سارا بدی: برای منوچهر مشک سارا (نوعی عطر) ریختند.
روان بر سرش چتر دیبا بدی: چتری از پارچه نفیس بر سر منوچهر کشیدند.
چنین تا برآمد برو سالیان: منوچهر سالها به همین شکل پرورش یافت.
نیامدش ز اختر زمانی زیان: هیچ بلایی بر سر منوچهر نیامد.
هنرها که آید شهان را به کار: هنرهایی که شایسته پادشاهان است.
بیاموختش نامور شهریار: به منوچهر آموزش دادند.
چو چشم و دل پادشا باز شد: وقتی چشم و دل پادشاه (فریدون) به منوچهر روشن شد.
سپه نیز با او هم آواز شد: سپاهیان نیز به منوچهر وفادار شدند.
نیا تخت زرین و گرز گران: پدربزرگ (فریدون) تخت زرین و گرز بزرگی.
بدو داد و پیروزه تاج سران: به منوچهر داد و تاج پادشاهی بر سرش نهاد.
سراپردهٔ دیبهٔ هفترنگ: خیمههای بسیار زیبایی.
بدو اندرون خیمههای پلنگ: خیمههایی با پوست پلنگ.
چه اسپان تازی به زرین ستام: اسبهای تازی با زین زرین.
چه شمشیر هندی به زرین نیام: شمشیرهای هندی با غلاف زرین.
چه از جوشن و ترگ و رومی زره: زرههای جنگی.
گشادند مر بندها را گره: بندهای زرهها را باز کردند.
خلاصهای از داستان تا اینجا:
فریدون، نوهاش منوچهر را بسیار دوست داشت و او را وارث تاج و تخت دانست.
فریدون، منوچهر را به بهترین شکل تربیت کرد و او را برای پادشاهی آماده ساخت.
عزیزان و علاقه مندان به شعر، ما برای گذراندن امورات روزمره خود، آنلاین شاپ کوچک نقره فروشی به اسم سوئن راه انداختیم. خوشحال میشیم و باعث افتخار ماست که آنلاین شاپ مارو هم دنبال کنید. ایدی ما @suen_jewellery
ادامه ابیات تا انتهای داستان:
کمانهای چاچی وتیر خدنگ
سپرهای چینی و ژوپین جنگ
برین گونه آراسته گنجها
که بودش به گرد آمده رنجها
سراسر سزای منوچهر دید
دل خویش را زو پر از مهر دید
کلید در گنج آراسته
به گنجور او داد با خواسته
همه پهلوانان لشکرش را
همه نامداران کشورش را
بفرمود تا پیش او آمدند
همه با دلی کینهجو آمدند
به شاهی برو آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
چو جشنی بد این روزگار بزرگ
شده در جهان میش پیدا ز گرگ
سپهدار چون قارن کاوگان
سپهکش چو شیروی و چون آوگان
چو شد ساخته کار لشکر همه
برآمد سر شهریار از رمه
تفسیر بیت به بیت:
کمانهای چاچی وتیر خدنگ: کمانهای چاچی و تیرهای بسیار تیز
سپرهای چینی و ژوپین جنگ: سپرهای چینی و تجهیزات جنگی
برین گونه آراسته گنجها: تمامی این گنجها
که بودش به گرد آمده رنجها: با زحمات بسیار گردآوری شده بود
سراسر سزای منوچهر دید: به منوچهر تعلق گرفت
دل خویش را زو پر از مهر دید: فریدون از منوچهر بسیار خوشحال بود
کلید در گنج آراسته: کلید گنجهای سلطنتی
به گنجور او داد با خواسته: به منوچهر داد
همه پهلوانان لشکرش را: تمام پهلوانان سپاه
همه نامداران کشورش را: تمام نامداران کشور
بفرمود تا پیش او آمدند: دستور داد تا پیش منوچهر بیایند
همه با دلی کینهجو آمدند: با اینکه در دل کینه داشتند، اما ظاهرًا به منوچهر تبریک گفتند
به شاهی برو آفرین خواندند: به پادشاهی منوچهر تبریک گفتند
زبرجد به تاجش برافشاندند: تاج منوچهر را با زبرجد تزئین کردند
چو جشنی بد این روزگار بزرگ: این بزرگترین جشن بود
شده در جهان میش پیدا ز گرگ: گویی گرگها به میش تبدیل شده بودند (یعنی دشمنان به دوست تبدیل شده بودند)
سپهدار چون قارن کاوگان: سپهسالار مانند قارن کاوگان (یکی از پهلوانان)
سپهکش چو شیروی و چون آوگان: سپهبدان مانند شیرویه و آوگان (دو پهلوان دیگر)
چو شد ساخته کار لشکر همه: وقتی کارهای سپاه آماده شد
برآمد سر شهریار از رمه: منوچهر به عنوان پادشاه بر همه حکومت کرد
عزیزان و علاقه مندان به شعر، ما برای گذراندن امورات روزمره خود، آنلاین شاپ کوچک نقره فروشی به اسم سوئن راه انداختیم. خوشحال میشیم و باعث افتخار ماست که آنلاین شاپ مارو هم دنبال کنید. ایدی ما @suen_jewellery
جمعبندی کل داستان:
داستان منوچهر در شاهنامه، روایتی از انتقال قدرت از نسلی به نسل دیگر و آمادهسازی یک شاه برای حکومت است. فریدون با درایت و تدبیر، نوهاش منوچهر را برای پادشاهی آماده کرد و با برگزاری مراسم باشکوهی، او را به عنوان پادشاه جدید معرفی کرد.
در ادامه داستان شاهنامه، ماجراهای مختلفی در دوران پادشاهی منوچهر و پادشاهان بعدی روایت میشود که هر کدام حاوی پیامها و نکات آموزندهای هستند.