الان در سال 2022 میلادی زندگی میکنیم. همین چند وقت پیش قبل از عرضه بازی Dying Light 2 سازنده ها اومدن گفتن که بازی رو کامل بخواین ببرین باید 500 ساعت صرف کنین. بعدشم بازی عرضه شد و تا الان هیچ خبر جدیدی ازش نیست که خودشو رفرش کنه. حقیقتا من خودم اصلا نتونستم هیچکدوم از بازی های این سری رو تجربه کنم ولی این مطلب یکم عجیب بود برام. توی این مطلب میخوام راجب حس ماجراجویی و اکتشاف توی چندین سری بازی رو به طور خلاصه بررسی کنم. صرفا از ذهن خودم تراوش میشن ولی دلم میخواد یه جا این افکار سمی رو بریزم بیرون.
Assassin's Creed : این سری بازی از همون نسخه اول یک نقشه بهتون میداد، هر چند وقت یه بار بهتون میگفت برین بالای برج یه دید و ژست خفن بگیرید و بپرید توی کاه. بعدش تمام ماموریت فرعی ها و خرت و پرتاش معلوم میشد و میرفتید سراغشون. همین فرمول رو جلوترهم استفاده میکردن. تو نسخه اول یادمه سبک این بازی جدید بود برام، برامم اهمیت نداشت ماموریت های فرعیش چقدر تکراری و مزخرف هستن، واسه همین همرو میرفتم . آخرش چی بهم داد ؟ هیچی . و اینگونه بود که حس کنجکاوی من به ماجراجویی تا الان تو این سری نابود شده. یک سری پرچم هم وجود داشت که واقعا هدفشون رو نمیدونم چرا بودن . تو بازی های بعدی از نسخه Brotherhood دیگه سمت ماموریت های فرعی نرفتم، هیچ ایتم قابل جمع آوری هم جمع نکردم. صرفا ماموریت اصلی رو میرفتم. کنجکاوی که این بازی بهم میداد کاذب بود و هیچ علاقه ای نداشتم برم دور بخورم تو محیط بازی . اون مینی گیم نسخه Revelation که بازی استراتژیک میشد بماند، چرا وجود داشت ؟؟؟
Final Fantasy 7 : منظور من نسخه پلی استیشن یک بازی هست . نسخه ریمیک رو نبردم بخوام راجبش چیزی بگم . اکتشاف توی یک بازی نقش آفرینی همیشه آفاتی در پی دارد. ممکنه یهو به یه منطقه اشتباهی پا بزاری که دشمناش 80 لول ازتون بالاترن و قراره شمارو به زیباترین شکل ممکن نوازش کنن، یا ممکنه سر از یک باس فایت در بیارین و کارتون تموم شه. اما در کنار این آفات، بیشتر اوقات جایزه واقعا ارزشمندی به پاس این حرکت فضولانه شما داده میشه. توی فاینال فانتزی 7 بهترین جایزه ها واسه فضول بودن بهم میدادن. سلاح های فوق العاده قدرتمند برای سطح فعلیم، آپگرید های فوق العاده کمیاب و یک بار نزدیک 1 یا 2 ساعت فقط توی یک منطقه دور میزدم تا بتونم شخصیت Yuffi رو آزاد کنم. حدس بزنید چی شد ؟ کاملا ارزششو داشت. من مست اون موسیقی نبرد های تصادفی و باس فایت ها شدم و رفتم گوشه گوشه دنیای بازی رو گشتم. هیچ راهنمایی نبود که بگه فلان جا یه ماموریت فرعی هست یا یک آیتم ویژه وجود داره که میتونی بگیریش، اینا حکم گنج داشتن.
Batman Arkham City : این هم یک بازی اکشن- ماجرایی جهان باز تو اوایل دورانی که صنعت گیمینگ داشت پاشو میکرد توی باتلاق جهان باز. اما این سری بازی طلا بود واقعا، مکان تکراری ؟ نمیشه پیدا کرد. ماموریت های فرعی تکراری ؟ اصلا. تعداد ماموریت ها کمه ولی تنوع و کیفیت بالاست. شاید تو نقشه همه چی معلوم باشه ولی به هرحال این بازی حس و حال کنجکاوی و اکتشاف رو خوب بهتون تزریق میکنه. پیدا کردن آیتم های قابل جمع آوری ریدلر هم در نوع خودش لذت بخشه. هرچی بیشتر جلو برید بیشتر میخواید
GTA : نیازی به توضیح هست ؟ نصف مردم ماموریت اصلی هارو ول میکنن :)
Minecraft : یا ماجراجویی یا مرگ. Choose your destiny
The Stanley Parable : خیلی خلاصه; شما از همون اول بازی دارین با حس کنجکاوی جلو میرید. بیشترشم به خاطر نیمه تاریک وجودمونه تا فقط بشنویم اون راوی چجور حرص میخوره :) هدف من از بازی کردن لذت بردنه و اگر از اکتشاف کردن خوشم بیاد که نور علی نور میشه. با این اوصاف این بازی برام مثل دوپینگه :)
تقریبا تمام بازی های استدیو خدا بیامرز Telltale Games : فرمول بازی های این شرکت اینطور بود : یه فرنچایز معروف رو بر میداریم و یه بازی سینماشکل میسازیم. با هزارتا انتخاب جلو بازیکن که فکر کنه تصمیم هاش خیلی رو ادامه تاثیر دارن. بعضی وقتاهم یه پیغام نشون میدیم که فلانی یادش میمونه چه زری زدی . اما چی میشه ؟ تمام انتخاباتون محکوم به فنان :) در واقع اینا فقط یه فیلم هستن که بعضی وقتا باید یه کلیک کنید تا خسته نشید از این فیلم طولانی (( این به معنای بد بودن بازی نیست. صرفا عنصر اکتشاف کردن و کنجکاوی برای تصمیمات و نتایج توی این بازی ها خیلی ضعیفه از نظر من ))
تقریبا بیشتر بازی های Bethesda : اولویت اصلی ماموریت فرعی و چیزای دیگه. اولویت نهایی ماموریت اصلی. توی Skyrim من نزدیک 3 ساعت پیاده روی توی سرما رو تحمل کردم بعد فهمیدم اصلا راه رو اشتباه میومدم... با خنده ای تلخ برگشتم :)
The Legend of Zelda : مادر هرچی عنصر اکتشافه همینه. چند وقت پیش نسخه اول و A Link to the Past رو بردم. محیط بازی خوشگل باهاتون تعامل میکنه. اگه موفق بشین و یک بمب پشت یک دیوار بزارین و اونجا یک راه مخفی باشه قرار نیست یک مشت آیتم به درد نخور و چیزای زینتی آت و آشغال پیدا کنین. یا قراره جیباتون پر پول بشه یا یکی از معدود چیزایی که اصلا تو بازی وجود داره رو به دست بیارید یا اینکه یه خط خون اضافه گیرتون بیاد. بهترین نتیجه کنجکاوی رو توی این بازی ها پیدا میکنین. نقشه بازی اول رو باید برین چاپخونه تو کاغذ A3 چاپ کنین و هر کاری که کردید و هرجایی که رفتید و هر کاری که کردید رو نشونه گذاری کنین، یا اینکه عین من برین گوگل کنین واسه راهنماش چون دیگه صبر ایوب ندارم . A Link to the Past راحت تره از این جهت.
Metroid : اگه زلدا مادر باشه این یکی پدر این عنصر هست. توی نسخه اول افسانه زلدا آزادی مثل بلبل چه چه میکنه، بدون رفتن به اولین مرحله میتونید نصف بیشتر قلب های بازی رو بدست بیارید. ولی توی متروید قضیه فرق داره. شما میگید ظاهرا ازادی هست ولی کور خوندین. تا فلان آیتم رو نگیرین اجازه ندارین راه رو جلوتر برین. قراره یه راه ویژه ببینین که بعدا آپگریدش گیرتون میاد یا یه بن بست (( که معمولا همون جاییه که آیتم آپگرید ویژه وجود داره )) اما احتمالا ممکنه بترسین که من اینجا رو یادم میره پس کی دوباره سر بزنم ؟ معمولا یه نشانه های متفاوت اونجاها هست که دقیقا وقتی آپگرید مورد نظر رو بگیرید با خودتون میگید : (( Now it's time )) . ذهن شما با محیط ارتباط قوی برقرار میکنه تا خودآگاه یا ناخودآگاه برگردید همونجا. این یک ماجراجویی اصیله.
Super Mario 64 : این یکی رو همینجوری مینویسم. شما فکر کنین توی نقشه هر مرحله از این بازی چی کار میتونین بکنین. همون کاررو بکنین. قراره یه ستاره بگیرین :) یه راهنمایی هم معمولا وجود داره، مثلا اسم ستاره دهانه آتش فشانه، شما توی اون مرحله باید بپرین توی دهانه آتش فشان تا مثل لونه خرگوش عمل کنه و برین تو سرزمین عجایب :) (( فقط بابت پرت کردن بچه پنگوئن ممکنه چیزی نگیرین !))