ویرگول
ورودثبت نام
مهدی
مهدی
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

یادداشتهای من درباره کتاب Dear Chairman: Boardroom Battles and the Rise of Shareholder Activism

کتاب نوشته جف گرَم و در مورد پدید اومدن و سیر تکامل و تحول اکتیویسم در میان سهامداران شرکتها در بازار سهامه.


اغلب تصور میشه که سهامداران شرکتها با اینکه اسمن مالکان اصلی شرکتهای سهامی عام محسوب میشن ولی درواقع این مدیران اجرایی شرکتها هستن که تعیین کننده سیاستهای کلی شرکتهان و عملن اونهان که هدایت شرکتها رو در دست دارن و بدون اینکه احساس نیاز به در نظر گرفتن آرای سهامدارا(مالکان اصلی) و اولویتهای اونها داشته باشن اونچه که خودشون صلاح میدونن، درست یا غلط در مورد شرکتها انجام میدن. باید گفت که اتفاقن «اغلب» هم همینطوره ولی کتاب دقیقن به تاریخچه برگشتن سکه و ظهور سهامدارانی می پردازه که چنین روالی رو قبول نداشتن پس دست به کار شدن و به روشهایی که در طول زمان تغییر کرد سعی در تاثیرگذاری بر شرکتی که سهامدارش بودن کردن وگاهی موفق هم شدن.

https://twitter.com/Mehdi70501002/status/1254250721224073216?s=20


این موج جدید سهامداران اکتیویست با اولین نامه هایی که بن گراهام، استاد وارن بافت، در سالهای میانی دهه 1920 به هیات مدیره شرکت خط لوله شمالی نوشت و از اونها خواست تا اوراق بهادار راه آهنی که این شرکت مالکشون بود و ارزشی بیش از خود سهام شرکت رو داشتن به سهامداران برگردونه شروع شد و تا امروز که مثلن هج فاندهایی مثل الیوت که توییتر رو هدف خودشون قرار میدن تا با تغییر در نحوه مدیریت شرکت رو به هدف اصلی خودش که ایجاد ارزش و درآمد برای سهامدارنش هست برگردونن ادامه داره.

https://twitter.com/Mehdi70501002/status/1256048998072320001?s=20


کتاب از 8 فصل تشکلی شده و در هر فصل به رویکردی متفاوت که سهامداران اکتیویست در ایجاد تغییراتی که در پی اشون بودن در پیش گرفتن میپردازه.

فصل اول: همونطور که به تفضیل در اپیزود پادکست بهش اشاره کردم به رویارویی بن گراهام و شرکت خط لوله شمالی می پردازه که در نهایت با صبر و مداومت گراهام و همراه کردن سایر سهامداران با منطق ساده اش تونست کرسی های لازم در هیات مدیره رو از آن خودش کنه و در نهایت با فشار خانواده راکفلر که سهامدار بزرگ شرکت بود، تونست مدیریت شرکت رو مجبور به عقب نشینی در مقابل خواسته های سهامداران کنه.

فصل دوم: مواجهه رابرت یانگ و شرکت راه آهن نیویورک سنترال بود که منجر به نامه نگاریهای متعددی شد: بین این سهامدار و همراهانش با سهامداران و از طرف مقابل بین هیات مدیره شرکت با سهامداران. هر دو طرف سهامداران رو به همراهی با خودشون تشویق میکردن و میخواستن آرای اونها رو برای تعیین اعضای هیات مدیره به دست بیارن. این کشمکش بر سر رای های سهامداران به جنگ وکالتنامه ای یا Proxy ّFight مشهور شد و بعدها و حتا امروز شاهد کشیده شدن بسیاری از رویاروییها بین سرمایه گذاران اکتیویست و مدیریت شرکتها به چنین سبکی از رقابت هستیم.


فصل سوم به ماجرای رسوایی مالی مشهور به «روغن سالاد» میپردازه، رسوایی مشهوری که طی اون یک کلاهبردار مشهور از بابت مخازنی که ادعا میکرد پر از روغن سویا هستن وامهای کلانی از بانکها گرفت و دست به فعالیتهای پر ریسکی زد که همگی شکست خورد. بعد از اینکه وام دهنندگان در پی به اجرا گذاشتن وثیقه های خودشون یا در واقع فروختن روغن موجود در اون مخازن شدن معلوم شد مخازن نه پر از روغن بلکه پر از آب دریا هستن! به این ترتیب وام دهندگان به سراغ تضمین کننده این مخازن رفتن: شرکت امریکن اکسپرس. میزان این تعهدات به حدی بود که میتونست کل این شرکت رو به ورشکستگی بکشونه. در همین زمان وارن بافت که در اوایل دوران درخشان سرمایه گذاری خودش بود بعد از بررسیهای فراوان سهام این شرکت رو که بسیار سقوط کرده بود(چون احتمال ورشکستگیش میرفت) خرید. امریکن اکسپرس که تنها یکی از زیرمجموعه هاش تضمین کننده اون روغنها بود و نه کل شرکت (و بنابراین تعهدی به جبران خسارت وام دهندگان نداشت) با وامدهندگان برای تامین تنها کسری از کل بدهیها به توافق رسید و سهامش دوباره به پرواز در اومد. در همین حال سهامداران شرکت که این توافق رو جزو وظایف شرکت نمیدونستن میخواستن که به امریکن اکسپرس فشار بیارن تا از همین توافق هم شونه خالی کنه. ولی وارن بافت که به درستی فهمیده بود تمام مقبولیت و درآمد اصلی امریکن اکسپرس به خاطر اعتبارش و چکهای مسافرتیشه و هرگونه شونه خالی کردن از این توافق میتونه در بلند مدت به اعتبار و درآمد شرکت لطمه بزنه در نقش حامی هیات مدیره در برابر سایر سهامداران به میدون اومد. چیزی که شاید در نظر اول اکتیویسم منفی به نظر برسه ولی زمان نشون داد که حق کاملن با بافت بوده.


فصل چهارم میپردازه به روش تهدیدگر مهاجمین به شرکتها یا Corporate Raiders به شرکتها و تهدید مدیریت اونها به خریدن کل شرکت به پشتوانه وامهایی که از موسسات مالی میگرفتن. سردرمدار چنین حرکتی کارل ایکان سرمایه گذار مشهور بود که تهدید به خریدن کل شرکت فیلیپس پترولیوم کرد. در این زمان این «مهاجمین» نه به احقاق حقوق سایر سهامداران، بلکه به کسب درآمد از بالا رفتن قیمت سهام شرکتهایی که به خوبی اداره نمیشدن از راه ایجاد تغییرات مورد نظر خودشون در اونها بودن. به همین دلیل هم بود که گاهی با دریافت باجی که بهش اصطلاحن Greenmail گفته میشه از تهدید خودشون دست میکشیدن و شرکت رو به حال(گاهی افتضاح) خودش رها میکردن و البته گاهی هم شرکتها مجبور به ایجاد تغییرات مورد نظر این مهاجمین میشدن که این به نوبه خود باعث بالا رفتن قیمت سهام شرکت و ایجاد ارزش برای سهامداران دیگه هم میشد ولی به هر حال هدف این مهاجمین کسب درآمد برای خودشون در وحله اول بود.

فصل پنجم ماجرای راس پرو و جنرال موتورز بود. راس پرو، کارآفرین، سرمایه گذار و بعدها سیاستمدار بسیار معروف و محبوب آمریکایی بود که شرکت جنرال موتورز شرکتش رو خرید و به این ترتیب وارد هیات مدیره جنرال موتورز شد به این امید و وعده که بتونه این غول بزرگ آمریکایی رو که اون روزها به شدت در حال عقب افتادن از رقبای ژاپنی خودش بوده روح تازه ای ببخشه ولی خیلی زود وقتی فهمید سیستم اداری پیچیده و بی سر وته جنرال موتورز هست که در واقع عامل بیچارگی و عقب افتادن این شرکت در گردونه رقابت با شرکتهای ژاپنیه و نه اون طور که مدیریت شرکت ادعا میکرد، نیروی کار غیرمسوول شرکت، خودش تبدیل شد به مخالف طراز اول مدیریت و از اونجایی که بسیار رک و بی پروا بود علنن مخالفت خودش رو ابراز میکرد. این ابراز مخالفتها در نهایت مدیر عامل شرکت رو بر اون داشت تا موافقت هیات مدیره(که همگی بله قربان گوی خودش بودند) رو برای بازخرید سهام راس پرو به قیمتی گزاف جلب کنه و به این ترتیب از شرش خلاص بشه. ولی راس پرو کوتاه بیا نبود و با صریح گویی، بی کفایتی سیستم مدیریت شرکت رو جار میزد تا در نهایت بعد از مدتی طولانی، صندوقهای بازنشستگی ایالتی که سهامداران اصلی و بزرگ شرکت بودن و تا اینجا ساکت نشسته بودن هم زبون به مخالفت باز کنن و ایجاد تغییرات در مدیریت شرکت رو خواهان بشن. این رویداد دقیقن از این نظر دارای اهمیت بود که امروزه شرکتهای سرمایه گذاری منفعل(Passive) مثل صندوقهای بازنشستگی که سهامداران اصلی شرکتهای بازار سهام هستن اغلب جزو ساکتین دایمی محسوب میشن و این ماجرا نشون داد که میتونن نقش فعالتری رو در ایجاد تغییرات در مدیریت و اداره شرکتها بازی کنن.

فصل ششم به بازپس گیری شرکت تولید کننده قرصهای ژلی میپردازه. در این ماجرا دختر بنیانگذار شرکت و همسر مدیرعامل از مدیریت غلط شرکتی که پدرش بنیان گذاشته بوده و از بین رفتن ارزش روزافزون شرکت به ستوه میاد و تنها راه نجات یادگار پدرش رو بیرون کشیدن شرکت از چنگ مدیریت(همسرش) و فروختن اون به خریداری خصوصی میبینه. این تناقض ظاهری از این نظر جالب بود که نشون میده اولویت برای سهامداران و سرمایه گذاران باید ایجاد ارزش توسط شرکت باشه(چیزی که اصولن شرکت برای اون هدف به وجود اومده) و نه تنها حفظ یک نام. شرکت میتونه تحت هر نامی به فعالیت اقتصادی خودش ادامه بده.

فصل هفتم به ظهور نسل جدیدی از سرمایه گذاران اکتیویست می پردازه که در برابر بی کفایتی مدیران به هیچ وجه ساکت نمیموندن و بلکه بی پروا و ملاحظه و حتا گاهی به روشهای مبارزه جویانه و توهین آمیز روی میاوردن. این افراد که مثل نسل قبلی خودشون (که مهاجمین به شرکتها بودن) دسترسی به منابع مالی ارزون برای تهدید به خرید شرکتها به پشتوانه اون منابع مالی نداشتن، این کمبود رو با نوشتن نامه های تند و تیز و تحقیرآمیز و در عین حال ریختن پته بی لیاقتیهای مختلف مدیران فعلی روی آب و گاهی هم افشای سو استفاده های اونها از امکانات شرکتها و حتا گاهی به رخ کشیدن ناکامیهای قبلی و نامرتبط اونها جبران میکردن. سردمدار چنین روشی دَن لُب بود و حمله هاش به مدیر شرکت Star Gas و حتا مادرش!

فصل هشتم و فصل نهایی که بسیار هم جالب بود نشون میده چطور همین سهامداران اکتیویست میتونن با قضاوتهای نادرست و فشار بی مورد به مدیریت شرکت برای ایجاد نتایج کوتاه مدت و سریع امکان دید بلند مدت و طولانی رو از مدیریت بگیرن و حتا در نهایت به جای ایجاد ارزش در شرکت باعث از به تحلیل رفتن شرکت و حتا از بین رفتن کامل اون بشن. در این فصل مثال بسیار تاسف انگیز BKF Capital مطرح شد که هج فاندهای مختلف به بهانه بازدهی پایین شرکت در مقایسه با سایر شرکتهای هم رده اش، بدون توجه به نگاه بلند مدت مدیریت، به بهانه کاهش هزینه های اداری توسط مدیریت شروع به فشار آوردن بهش کردن بطوریکه در نهایت مدیریت موجود شرکت رو رها کرد و با رفتن خودش بسیاری از مشتریان شرکت هم اونو ترک کردن و به این ترتیب شرکت عملن نابود شد.

در کل یکی از ایده بخش ترین و بهترین کتابهایی بود که در زمینه سرمایه گذاری و اصول شرکت داری(Corporate Governance) خونده ام. به نظرم میرسه در این آشفته بازار بورس ایران مخصوصن که به زودی غبارها فرو بنشینه و ویرانه های شرکتهایی که مدیریتی جز مدیریت ناکارآمد دولتی رو تا به حال تجربه نکرده ان از ورای غبارها معلوم بشه، نیاز به مطرح شدن و جدی گرفتن این اصول شرکتداری بیش از پیش معلوم بشه و چه بسا سهامداران حقوقی (و یا حتا حقیقی هایی که دارای قدرت، نفوذ و منابع مافی مالی هستن) نیازمند آموزش و فراگیری در این زمینه باشن. موضوعی که سالیان طولانیه که در آمریکای شمالی مطرح و وجوه بسیاریش تجربه و آزمایش شده.

کتاب کاندیدای خوبی هم برای ترجمه است، چه کتابیه بسیار آموزنده و خوشخوان.


اقتصادبورسشرکتداریاکتیویسمسهام
اغلب آواره، همیشه جنگجو، گاهی کودک، روزی شاید‌...جادوگر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید