ویرگول
ورودثبت نام
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی‌
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی
خواندن ۵ دقیقه·۷ روز پیش

اول اینستا بعد کتاب!

چندی پیش کلیپ کوتاهی را مشاهده کردم که در آن توضیح میداد: چطور میشود وقتی برای مسافرت و تفریح از مبداء سوار بر تاکسی میشوی و بعد طی سفری چندساعته با هواپیما به مقصد میرسی و باز هم از فرودگاه با تاکسی به هتل محل اقامت میروی و در حالی که کمترین فعالیت جسمی را انجام داده باشی همین که به محل اقامت میرسی نیاز به استراحت شدیدی را در خود احساس میکنی؟!

ببینید وقتی تصمیم به حرکت میگیرید و برای شروع در سالن انتظار فرودگاه منتظر زمان پرواز خود هستید، ناخواسته با تماس های چشمی و زیرنظر قرار دادن اطرافتان که شامل افراد مختلف که هر کدام به کاری مشغول اند، میشوید. 

یکی با تلفن راجب موضوعات کاری و قراردادش صحبت میکند، دیگری در مورد مسائل شخصی و خانوادگی با دوستش حرف میزند، تلویزیون سالن، اخبار حوادث اخیر را پخش میکند و اتفاقت بسیار این چنینی که شنوایی و بینایی شما ناخودآگاه به آنها توجه میکند و ذهنتان به تجزیه و تحلیلشان میپردازد.

همین درگیری های ذهنی متعدد باعث میشود ذهن شما بسیار خسته شود و طبیعتا نیاز به استراحت دارید و البته هر چه خستگی بیشتر باشد، زمان استراحت برای رفع آن هم بیشتر میشود.

حالا چرا این تیتر را انتخاب کردم برای این مطلب؟

بیایید داستان مسافرت و سالن فرودگاه و هواپیما را جایگزین کنیم با فضای مجازی و اختصاصا برنامه اینستاگرام! و برنامه هایی مشابه آن.

با هر بار که وارد این جور برنامه ها میشویم یک سفری را شروع خواهیم کرد؛ معمولا چند ساعته.

ابتدا شاید استوری های دوستانمان که هر کدام کمتر از یک دقیقه هستند را ببینیم. یکی به سفر رفته و از تفریحش برای ما میگوید، دیگری که حال دلش خوب نیست چیزی با همین موضوع به اشتراک گذاشته؛ یکی دیگر اعلامیه فوت اقوامش را منتشر کرده و دیگری تولد فرزندش را!

با مشاهده هر کدام از این ها شاید کمی از احساسات منتشر کننده آن را دریافت کنیم!

ممکن است با یک استوری شاد، لبخند کوتاهی به صورتمان بیاید و با استوری غمگین کمی ناراحت شویم و این تضاد، پشت سر هم و با فاصله ای بسیار کم برایمان تکرار میشود!

و اما بخش مهم تر ماجرا

بخش گمراه کننده ای به نام اکسپلور!

جایی که با الگوریتمی تقریبا شناخته شده، لیستی از کلیپ های کوتاهی را به ما پیشنهاد میدهد که معمولا بر اساس مشاهدات قبلیمان یا آنچه که دنبال کنندگانمان دوست داشته اند، ساخته شده است.

اما اصل حرفم جای دیگریست.

معمولا کلیپ ها کمتر از یک دقیقه اند و این یعنی ذهن ما مجبور میشود اول و آخر یک ماجرا را در مدت خیلی کوتاهی تحلیل کند. مقایسه کنید با دیدن یک سریال یا مستند چند ده قسمتی و حتی یک کتاب چند صد صفحه ای که ذهن چقدر زمان دارد برای بررسی اتفاقات و رخداد های آن.

اما در این کلیپ های کوتاه که اصطلاحا به “ریلز” مشهور اند فرصت تحلیل ذهنی کاهش یافته به کمتر از یک دقیقه!

یک ریلز با موضوع آشپزی میبینید و خب از آن خوشتان می آید. تا اینجا همه چیز خوب است.

میروید سراغ ریلز کوتاه بعدی با موضوع صنعت خودرو! چیزی که کمترین شباهتی به موضع کلیپ قبلی ندارد اما شما با اشتیاق به مشاهده آن مشغول میشوید. آن هم در زمانی کوتاه تمام میشود و حالا نوبت ریلز بعدیست با موضوعی سیاسی و مثلا آنچه که در یک کشور آمریکای جنوبی رخ داده!

باز هم برایتان جالب است در حالی که هر اتفاقی که در آن گوشه دنیا بیفتد تاثیر زیادی بر روی زندگی شما ندارد.

این هم تمام میشود و بعدی و بعدی و بعدی…

این چرخه مشاهده ریلز های کوتاه با موضوعات نامرتبط نتیجه ای جز ذهنی آشفته که نمیداند بیشتر قدرتش را بر روی تجزیه و تحلیل کدام موضوع بگذارد، ندارد.

ذهنی که ماه ها این چنین در برابر هجوم مقدار زیادی از اطلاعات قرار میگیرد طبیعتا توانایی تحلیلش کاهش می یابد.

حالا که چند ساعت از اکسپلور گردی شما گذشته، تصمیم میگیرد که موقتا کنارش بگذارید.

اما ذهنتان هنوز هم درگیر آن چیزهاییست که دیده وشنیده اید.

یادتان هست که در داستان ابتدای مطلب گفتیم که مسافر به محض رسیدن به محل اقامت در مقصد نیاز شدید به استراحت و خواب پیدا میکند؟

سفر به اکسپلور هم که تمام شد همانگونه است؛ باید به ذهنتان استراحت دهید و خب این طبیعیست.

اما کجای این ماجرا مشکل دارد؟

۱. زمانی که شما برای چرخیدن بیهوده در آن و زمان استراحت ذهن صرف میکنید، معمولا میتواند فرصت های زیادی را در طول روز از شما بگیرد.

فرصت های مثل پیاده روی، هم صحبتی با کسانی ک دوستشان دارید، حتی دیدن یک فیلم و خواندن چند صفحه از یک کتاب با خط زمانی و موضوعی واحد و نه چند جانبه.

۲. قدرت تحلیل و تصمیم گیری و اولویت دهی ذهنتان بعد از مدتی کاهش می یابد و این میتواند در زندگی روزمره، شغلتان و زندگی شخصی و خانوادگی شما اختلال هایی را ایجاد کند که شاید جبران ناپذیر باشند.

۳. چیزی که تقریبا همه ما به آن آگاه هستیم اما با وجود این آگاهی ناخواسته دچارش میشویم!

باورپذیری اطلاعات و اخبار دروغ و حتی انتقال آن به دیگران!

چون به واسطه زمان زیادی که از خودمان گرفته ایم نتوانستیم به منبع درست اطلاعت دسترسی پیدا کنیم و در برخی مواقع که بحثی بین دوستان و شاید همکلاسی هایمان رخ میدهد ناچارا همان اطلاعات را صرف نظر از اینکه اشتباه است را بازگو میکنیم فقط به این دلیل که حرفی برای گفتن داشته باشیم در حالی که ممکن است افراد دیگر را هم به اشتباه بیندازیم.

در آخر شاید بتوان اشاره ای هم به موضع تهاجم فرهنگی داشت و پی برد که دلیل اینکه آن خواننده لس آنجلسی که فهمی از موسیقی ندارد، در میانه موزیکش بر این جمله تاکید میکرد و آن را در قالب یک دکتر خطاب به نوجوانان که آینده جامعه را میسازند میگفت که: اول اینستا بعد کتاب!

حالا تصمیم با خودتان، کدام را انتخاب میکنید؟

اینستاگرامفضای مجازیکتابقدرت ذهنموسیقی
۲
۰
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی
‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید