ویرگول
ورودثبت نام
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی‌
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی
خواندن ۵ دقیقه·۸ روز پیش

نظام آموزشی؛ درست یا غلط؟!

بیایید باهم به یک سفر تاریخی برویم و نظام آموزشی در سرزمینمان ایران را از ابتدا تا به امروز را بررسی کنیم. به طور کلی میتوان تاریخ شروع آموزش سواد را بعد از پیدایش خط دانست. زمانی که بشر به ابزاری برای ثبت وقایع و انتقال دانش ها و رویداد ها به آینده دست یافت. طبیعتا برای همه گیری این ابزار و فهماندن آن به همه به طوری که در دسترس قرار گیرد، نیاز به “آموزش” امری لازم و ضروری بود. آموزش خواندن و سپس نوشتن. 

بعد از شکل گیری انواع خط که ابتدا توسط حکومت ها برای امور کشوری نظیر ثبت وقایع مهم و انتقال قوانین و اخبار از طریق الواح سنگی و سفالی و سپس کاغذ، به کار گرفته میشد، اندیشمندان دریافتند که میتوان از طریق خط، علاوه بر آنچه که گفته شد، یافته های علمی یا همان دانش را نیز ثبت و ضبط کرد و نسل های بعد را نیز آگاهی بخشید.

با شروع آموزش سواد که در ابتدا محدود به خواندن و نوشتن میشد و سپس پای سایر علوم نیز به آموزش همراه با نوشتار باز شد، کلاس هایی شکل گرفت که شخصی آگاه و دانا به عنوان معلم، دانسته هایش را به شیوه خود در اختیار افرادی که میل به دانستن داشتند قرار میداد. این شیوه تدریس، بیشتر شبیه به سخنرانی های امروزی بود که شاگردان در جایگاه شنونده بودند و کمتر داخل مباحث، تبادل نظر و مشارکت داشتند. 

معلم به عنوان دانای جمع در جایگاهی بالاتر از شاگردان قرار میگرفت و صرفا آنچه که خود آموخته بود را به آنها منتقل میکرد و اگر از یکی از آنها کوتاهی در امور درسی میدید به تنبیه اش میپرداخت، تنبیهاتی که گاها بدون در نظر گرفتن اصول اخلاقی انجام میشدند.

با ورود به دوره مدرن که بیشتر اشکال زندگی بشر دچار تغییر همراه با تجدد شد، نیاز به اینکه آموزش هم شکل خود را به نحوی تغییر دهد که با روحیات و خواسته های بشر متجدد سازگار باشد، شدت بیشتری گرفت.

آموزش و پرورش به عنوان محور توسعه جامعه و نیروی محرکه پیشرفت‌های علمی و فرهنگی، نقشی اساسی را در جوامع مدرن ایفا میکند. پیشگامان انقلاب صنعتی و مدرنیته شدن جوامع انسانی، به این مهم پی بردند و نظام آموزشی خود را متناسب با سایر موارد به سمت جدیدی هدایت کردند.

در ایران نیز همزمان با نخست وزیری امیرکبیر و تاسیس دارالفنون، سعی شد که اصلاحاتی در زمینه آموزش و پرورش صورت گیرد اما با مرگ امیر و اتفاقات بعد از آن مسئله آموزش هم تا انقلاب مشروطه از رده اهمیت خارج شد. بعد از مشروطه تغییرات مهمی در نظام آموزشی رخ داد. از جمله شکل گیری دوره های ابتدایی، متوسطه اول و دوم و تاسیس مدارسی برای تحصیل دختران که تا پیش از این نوعی تابو محسوب میشد.

تاسیس اولین دانشگاه در ایران میتوانست نوید بخش تغییر و تحولات اساسی در زمینه آموزش باشد. اما طبیعتا برای اصلاح هر چیزی، باید از پایه و اساس آن را تغییر داد. دانشگاه تاسیس شد اما مدارس و شیوه تدریس و علم آموزی در آنها که اساس تعلیم و تربیت هستند، تغییری کرد یا همان روشی که در مکتب خانه ها وجود داشت ادامه پیدا کرد؟

آموزش نوین باید بر مبنای تعامل دوطرفه میان استاد و شاگرد و شاگردان با یکدیگر پایه ریزی شود. باید شاگرد را به یادگیری توام با تجربه وا داشت نه حفظ و تکرار مکررات! اینکه یادگیرنده صرفا یک سری از مباحث را حفظ کند و بعدش از حفظیاتش آزمونی گرفته شود و نتیجه تحصیل علمش را با اعداد متغیر به او و بقیه بفهمانند، یادگیرنده را تا حد یک مقلد که طوطی وار مطالب را فقط برای رفع تکلیف و گرفتن نمره حفظ میکند، تقلیل میدهد.

تا وقتی که یک معلم یا استاد، مبحثی را در چارچوب از قبل تعیین شده و در زمانی که برایش محدود کرده اند بیان کند و از آن ور هم دانش آموز و دانشجو صرفا مستمعی باشد که نه برای درک مطلب، بلکه برای گذراندن درس یا به اصطلاح پاس کردن آن در کلاس درس حاضر شود، نمیتوان خروجی آن تدریس و یادگیری را چیزی جز هیچی دانست!

یادگیری باید همراه با بازی، فهمیدن یک مسئله با آزمایش و فرصت مطالعه آزاد و مخصوصا بدون در نظر گرفتن نمرات کمی در مدارس به ویژه مقطع ابتدایی همراه باشد. 

آموزش سنتی بر محور دانسته های استاد و انتقال آن به شاگردان و بازخوردگیری از طریق آزمون و گاه تشویق و تنبیهاتی که اصولی نبودند میچرخید. این چرخه: دانش محدود و چارچوب بسته استاد، حفظ آن توسط شاگرد و به خاطر آوردن حفظیات و بازخوردگیری از طریق آزمون، خلاقیت و نوع آوری را از دانش آموز میگیرد و جز تکرار مکرراتی که از گذشته به او رسیده چیز جدیدی نمی آموزد!

نوآوری و افزودن به دانش قبلی، تنها از طریق دادن آزادی عمل به یادگیرنده و مطالعه خارج از چارچوب درسی و تبادل آرا و مباحثه با دیگران، میتواند میسر واقع شود.

در نظام آموزشی باید سعی شود که: اندیشیدن را به دانش آموز یاد داد نه اندیشه ها را. یادگیرنده وقتی چگونه اندیشیدن را یاد بگیرد، میتواند در سایر اندیشه ها آزادانه تفکر کند و خوب را از بد تمیز نماید و البته که یافته های جدیدش را به آن بیفزاید.

البته با تمام آنچه که گفته شد باید به این مهم هم اشاره کرد: تا وقتی که در بخش هایی از کشورمان، مدارسی وجود دارند که نه تنها بی شباهت به مدارس امروزی اند، حتی شباهتی هم به مکتب خانه های قرون گذشته ندارند و معلم و دانش آموزانش درون چادرهای عشایری یا سنگچین هایی که روی هم رفته اتاقکی تحت عنوان کلاس درس را شکل داده اند و به یادگیری مشغولند، یا مدارسی که هنوز از تخته سیاه گچی به جای ابزارهای نوین برای تدریس استفاده میکنند، نمیتوان از کلیت نظام آموزشی توقع اصلاحات در شیوه های تدریس و انتقال دانش را داشت.

برای آرمانی کردن هر موضوعی، ابتدا باید زیرساخت های آنرا تمام و کمال آماده کرد و به سپس دست به اقدام زد.

اما متاسفانه ما هنوز هم منتظر خیرینی هستیم که برایمان مدرسه بسازند!

نظام آموزشیمدارسآموزش و پرورشتعلیم و تربیتعدالت آموزشی
۳
۰
مهدی ایلیاتی
مهدی ایلیاتی
‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید