بدترین گامها، نخستین آنهاست. برگرفته از کتاب دومین مکتوب از پائولو کوئلیو
ولی براستی چرا بدترین گام و اصلاً مگه داریم و مگه میشه؟ کسی تا حالا تجربه کرده؛ من زیاد بهش برخوردم و توی هرکاری که خواستم شروع کنم، همیشه شروعش سخت و پر از چاله و چوله بوده.
روزهای اولی که میخواستم صبح زود بیدار بشم، خیلی برام سخت بود ولی حالا انگار کسی منو بیدار میکنه و میگه تو باید بیدار بشی!
غلبه بر سکون و ایستایی سخته؛ تصور کن بخوای یک ماشین سواری را هُل بدهی، تا بخواد توی دُور بیفته، نیروی زیادی را باید صرف کنی ولی همین که یک مقداری ماشین راه افتاد، دیگه خودش حرکت را ادامه میده و هُل! هُل! و آخرش میگذاری روی دنده و ماشین روشن میشه!
هرکاری اولش سخته و بدترین گامها، همون اولین گامهاست، و بدتر از همه اینها، ترس از اجرای اولین حرکتهامون هست که کلاً قضیه را مُنکِر میشیم؛ ای بابا! این ماشین را که نمیشه هُل داد و میمونیم!!!
نمیترسم و ادامه میدم، میدونم که خیلی دست پا چِلِفتی هستم ولی همین که شروع کردم، خودش کلی کاره و ادمه میدم!!! من امید دارم، حتی اگه بد هم شروع کرده باشم ولی قانون زندگی منو کمک کنه و برسم به آن جایی که خواسته و باورم هست.