یکی از چالش هایی که "حداقل محصول قابل قبول" و افرادی که از این موجودیت نازنین صحبت میکنن و ازش طرفداری میکنن باهاش مواجه هستن پاسخ دادن به این علامت سؤال بزرگه که، پس کیفیت چی میشه؟
اصلاً درباره چی داریم صحبت میکنیم؟ فرض من اینه که اگه این عنوان نوشتار برای شما جذابه و دارین میخونین احتمالاً با این مفهوم آشنایی اولیه دارین. ولی اگه خیلی مختصر بخوایم بگیم، این "حداقل محصول قابل قبول" چی هست؟ این عبارت در واقع ترجمه من از Minimum Viable Product یا MVP بصورت مخففه که توی دنیای استارتاپی و توسعه ناب بیشتر باهاش برخورد میکنین. این عبارت بیشتر یه فلسفه یا مفهومه تا یه فرآیند یا تکنیک مشخص با گام های مشخص و بخاطر همینه که تعریف اون به نوع محصول و برداشت سازنده محصول از حداقل نیازمندی های مورد نظر مشتری برای استفاده از محصول بر میگرده. ایده کلی اینه که در سریع ترین زمان ممکن یه محصول رو در اختیار یه تعدادی کاربر واقعی قرار بدیم، نتایج رو جمع آوری کنیم، ارزیابی کنیم، بازخورد بگیریم، از بازخورد یاد بگیریم و محصول رو بهبود بدیم یا شاید اصلاً به این نتیجه برسیم که این محصول اونقدرها هم که فکر میکردیم به درد نمیخوره و کسی ازش استفاده نمیکنه. Eric Ries توی کتاب Lean Startup خودش به این میگه چرخه Build-Measure-Learn که پیشنهاد میکنم حتماً این کتاب رو بخونین و لذت ببرین.
حالا فرض میدونین این حداقل محصول قابل قبول چی هست، همه ابزار و اراده مورد نظر برای انتشارش رو هم دارین. یکم ترسناکه نه؟ یه محصولی رو بدی بیرون که شاید کلی ایراد نرم افزاری داشته باشه، شاید برای خیلی از کاربرها درست کار نکنه یا انتظارات اونها رو برآورده نکنه و میترسین اون ایده خیلی خوبی که فکر میکردین زیاد مورد استقبال قرار نگیره یا اگر هم استقبال میشه، کاربرها ناراضی بشن و دیگه بر نگردن؟
واقعیت اینه که تا حدودی حق دارین بترسین. مفاهیمی که دنیای استارتاپی شکل گرفتن ماهیتاً همین شکلی هستن. بالاخره اصلی ترین بخش تعریف یه استارتاپ اون بخش ندانستن و عدم اطمینان ه، مگه غیر از اینه؟
همه میدونیم که افراد حرفه ای و متخصصی که تو زمینه های مختلف میشناسیم همیشه دوست داشتن یه اثر ماندگار و جاودانه رو در معرض دید تماشاگر یا مخاطب قرار بدن. مثلاً طراحان خودرو یا یه نقاش خیلی حرفه ای. بهترین کیفیت ممکن. چیزی که بتونن بهش افتخار کنن. فرآیندهای مدرن تولید به کیفیت بالا متکی هستن و این یکی از راهکارهای افزایش بهره وری محسوب میشه و عقیده کلی بر پایه قانون ادوارد دمینگ ه که میگه مشتری یا کاربر مهمترین بخش فرآیند تولید هست. پس یه برداشت از این قانون اینه که ما باید محصولاتی رو توسعه بدیم و تمرکزمون رو به کاری معطوف کنیم که مشتری اون رو ارزشمند تلقی کنه. ولی آیا این ارزشمندی صرفاً به کیفیت ه؟ یعنی لزوماً اگر شما یه محصول بی کیفیت رو بذارین جلوی مشتری بدنبال خلق ارزش نیستین؟ توی دنیای کسب و کار مدرن و خارج از فضای استارتاپی، نداشتن یه محصول با کیفیت یعنی متغیر بودن نتایجی که مشتری یا کاربر از استفاده از محصول برداشت میکنه و در نهایت این تغیر در کیفیت و تجربه کاربر با محصول منجر به از دست دادن مشتری میشه. فلسفه مهندسی و کسب و کار مدرن عمدتاً روی تولید با کیفیت به عنوان یک اصل بنیادین تأکید میکنن، از شش سیگما (Six Sigma) گرفته تا تولید ناب (Lean Manufacturing) و تفکر طراحی (Design thinking).
این برداشت ها از کیفیت طراحی و محصول با این پیش فرض مطرح میشن که کسب و کار میدونه چه ویژگی هایی از محصول مورد توجه مشتری قرار میگیره و واسش ارزشمنده. ولی این پیش فرض توی یک استارتاپ یه ریسک بزرگ محسوب میشه. گاهی اوقات توی استارتاپ شما حتی نمیدونین مشتری چه کسی هست یا اگر بدونین نمیدونین چی میخواد و بعضاً خودش هم نمیدونه. چرا که شما در یک استارتاپ بدنبال خلق ارزش و ارائه محصولات نوآورانه و تحول هستین. به همین جهت هست که برای یه استارتاپ به گفته اریک:
تا وقتی ندانیم مشتری ما چه کسی است، به کیفیت محصول مورد نظر آن مشتری هم نمی توانیم فکر کنیم.
حتی یه MVP با پایین ترین کیفیت میتونه به ساختن یه محصول نهایی خیلی خوب و با کیفیت مورد انتظار مشتری بصورت پایدار و یا دور ریختن یه محصول و خوب و با کیفیتی که مشتری نمیخواد، خیلی کمک کنه. اگه یه محصول اولیه ناپایدار و بی کیفیت با حداقل ویژگی های قابل قبول و مورد نیاز میتونه به شما کمک کنه بفهمین که مشتری واقعاً چی میخواد، خب منتشرش کنین. همین حالا! این خیلی بهتر از یه عالمه برنامه ریزی، تلاش، کدنویسی، توسعه و هزینه برای محصولی ه که هیچ کسی اون رو نمیخواد و ازش استفاده نمیکنه. یادمون نره، ما توی دنیای کسب و کار باید دنبال ایجاد کسب و کار پایدار باشیم.
توی دنیای استارتاپی شاید یه جایی شما مجبور بشی محصولی رو توسعه بدی که حتی روت نکنه به برادر خودت نشونش بدی. منابع شما محدود هستن! یا منابع مالی خودتون یا اگر هم سرمایه گذار دارین، مطمئناً دوست ندارین شش ماه یه محصولی رو توسعه بدین و میلیون ها یا میلیاردها پول هزینه توسعه ش کنین و کسی ازش استفاده نکنه! از شکست نترسین. از شکست محصول نترسین. فکر نکنین اگه یه محصول دادین و کسی دوست نداشت، ته دنیاست! هرچقدر هم فکر میکردین اون محصول خوبه و قراره زندگی شما رو زیر و رو کنه. جالبه بدونین همیشه هم اینجوری نمیشه. یه مثال بارزش Craigslist هست که آقای Craig عزیز صرفاً یه ایمیل بدون چارچوب شروع کرد و اگه شروع نمیکرد و خجالت میکشید یا میترسید از اینکه خیلی رنگ و لعاب نداره یا محصولش کامل نیست چی میشد؟ هیچ وقت شاهد یه کسب و کار با حدود 1 میلیارد دلار درآمد سالیانه نمیشد.
چرا باید از شکست بترسیم وقتی میدونیم بالاخره موفق میشیم؟ به قول Drew Houston بنیانگذار دراپ باکس نگران شکست نباشین چرا که فقط کافیه یه بار موفق بشین. اینکه وارد یه کاری بشین و شکست بخورین یا اینکه محصولی رو توسعه بدین و شکست بخورین به امید اینکه یه آینده بهترین رو با یادگیری از این شکست ها بسازین یا به امید محصولی که همه مشتری های شما دوسش دارن و سال های سال ازش استفاده میکنن هیچ اشکالی که نداره هیچ، تنها راه موفقیت توی عالم استارتاپی ه.
مطالب این نوشتار برگرفته از کتابی بود که معرفی کردم با برداشت و زبان خودم سعی کردم اندکی با دنیای توسعه ناب محصول توی استارتاپ آشناتون کنم. اگه به زبان انگلیسی مسلط هستین پیشنهاد میکنم برای دانلود کتاب زبان اصلی Lean Startup روی اینجا کلیک کنین و اگه به گوش دادن به کتاب صوتی علاقه دارین روی اینجا کلیک کنین. امیدوارم این مطلب برای شما مفید بوده باشه. اگه از صفحه اینستاگرام من اومدین و چند خان رو رد کردین و به اینجا رسیدین، بزودی یه سری بسته های خاص استارتاپی رو که مدت هاست دارم تهیه میکنم با یه مکانیزمی به دستتون میرسونم. مخلص.