هنر پر ماجرا اما بازاریابی، امن است؛ هنر غیر منتظره اما بازاریابی قابل پیش بینی است هنر مبهم ولی بازاریابی شفاف است. به هر دو نیاز داریم و هر دو در پی ایجاد ارزش و دسترسی به مخاطبانی گسترده هستند. ما هیچ جایگزینی برای آنها نداریم و آنها باید به طور سازگار با هم زندگی کنند؛ از یکدیگر یاد گرفته و همدیگر را صمیمانه درک کنند"توسا[1]، 1999
بازاریابی هر روزه به نحوی با زندگی همه ما ارتباط دارد. جایی را نمی توانید بیابید که بازاریابی ردی از خود در آن به جا نگذاشته باشد. شاید بهتر است به جای آن که دنبال آثار بازاریابی باشیم باید ببینیم بازاریابی کجا حضور ندارد؟
انجمن بازاریابی انگلستان بازاریابی را بدین صورت تعریف نموده است: « پیش بینی، شناسایی و تامین نیازهای مشتریان»:در مرحله پیش بینی[2]، بازاریابی نوعی کنجکاوی است.در مرحله شناسایی[3]، می خواهیم بدانیم که چه می دانیم و چه کارهایی می توانیم انجام دهیم.در مرحله تامین به دنبال برآورده کردن نیازهای خودآگاه و ناخودآگاه مشتری هستیم که هدف نهایی بازاریابی است.
پیتر دراکر متفکر بزرگ مدیریت، اصولا هدف بازاریابی را "زائد کردن فروش" میداند. به تعبير عميق وی بازاریابی"توپ" را می گیرد و چهل و پنج متر اول را می دود سپس آن را تحویل فروش می دهد تا "گل" را به ثمر برساند.بنابر این به عقیده او هدف بازاریابی بستر سازی برای عرضه مناسب است .
کاتلر و اسچف نیز عنوان میکنندکه:"در دنیای کسب و کار مشتریان حاکم هستند.کالاها و خدمات مطابق با ملاحظات سوددهی و تقاضا تولید و توزیع میشوند؛ اما هدف سازمان های هنری، معرفی یک هنرمند و رساندن پیام او در وسیعترین شکل ممکن است به جای این که هنرمند و کالاهای هنری او را بر اساس تقاضای مخاطبان انبوه معرفی کنند». هیل[4]در تکمیل دیدگاه های این دو محقق میگوید که تفاوت بازاریابی هنر و بازاریابی تجاری در نوع تعهد و مشارکت آنهاست.
در هنر مولفه های خاصی مد نظر است که در آن تجربیات هنری و تجربه مشتری نقش مرکزی را ایفا میکنند. در طول زمان نیازها و انتظارات مشتریان تغییر میکند و سازمان با چالشی به نام "پاسخگویی به تغییرات" مواجه میشوند. چارچوبهای اصلی بازاریابی از نظر کاتلر و اسچف برای سازمانهای هنری، نخست آن است که این سازمانها باید "بازاری" برای "عرضههای" خود بیابند. به جای تاکید صرف بر نیازهای موجود، باید نیازهای جدیدی ایجاد نمایند.
فعالیت های بازاریابی میتواند به عنوان «تلاش برای افزایش ارزش فرآیند مبادلاتی برای هر دو طرف مبادله» در نظر گرفته شود. اسچلوسر[5] آن را فعالیتی میبیند که «ترافیک را در خیابان دوطرفه متصل به گالری و مخاطب هدایت میکند و رفت و آمد را در هر دو جهت فعال نگه میدارد». این تعریف مخاطبان را کسانی میبیند که در وقایع هنری حضور دارند و مشارکت میکنند که میتواند شامل مخاطبان موزه ها ، تئاترها، مشتریانی که در گالری در جستجوی عکس هستند، کودکان شرکت کننده در کارگاه اموزشی درام و ... باشند.
*برگرفته از کتاب استراتژی بازاریابی هنر
[1]Tusa
[2] - Anticipating
[3] - Identifying
5-satisfying
[6]Hill (2003)
1. Schlosser