زمانی که یک جنین در رحم مادر شکل می گیرد، خیلی آرام آرام در طول 9 ماه همراه با تکمیل بخشهای مختلف خود را آماده زندگی جدید می کند. این آمادگی همراه با چرخشی آرام است. چرخشی که به او زندگی می بخشد و پس از 9 ماه و 180 درجه چرخش، مسیر جدیدی را برای او به وجود می آورد.
کسب و کار یا استارتاپ نیز در شروع مانند یک نوزاد است. نوزادی که در حال تکمیل بخشهای مختلف خود برای به وجود آوردن یک زندگی است. در شروع راه اندازی یک استارتاپ و در مسیر پیش برد آن، با توجه به فیدبک هایی که در بخشهای مختلف از تیم، مشتریان، بازار و ... می گیرید، استراتژی یا ایده و یا حتی محصول خود را تغییر می دهید. یا تغییراتی کوچک و یا بعضا خیلی بزرگ.
همانطور که اریک رایز در کتاب نوپای ناب می گوید : "بوسیله آزمودن، هر فرض ناموفقی ما را به سمت یک چرخش جدید میبرید، از همهی آنچیزهایی که آموختهایم صرفنظر نمیکنیم و فقط یک عنصر طرح کسب و کار خود را تغییر میدهیم (بخش مشتریان، مجموعه ویژگیهای محصول، جایگاهسازی)". در واقع ایده اولیه ما در مسیر دستخوش تغییراتی می شود که این تغییرات با توجه به روند آموخته های ما از بخش های مختلف کسب و کارمان است. شما در استارتاپتان فرضیه های مختلفی را در معرض آزمون قرار می دهید که هرچه سریعتر بفهمید این فرضیه اشتباه بوده آن را اصلاح می کنید. چرخش کردن در قلب مفهوم «سریع شکست بخور» قرار دارد.
مجددا تاکید می کنم چرخش می تواند در حد کوچک باشد همانطور که در خیلی از استارپها محصول یا بازار بسیار چرخش می کند و می تواند تغییری بنیادی در ساختار و مدل کسب و کار باشد.
پس چرخش در واقع یک هنر و تغییر جهت هوشمندانه از یک فرض اشتباه به سمت اصلاح است. ولی واقعا چطور بفهمیم فرض ما اشتباه است و یا چگونه مسیر صحیح را تشخیص دهیم؟
به چندین نشانه اشاره می کنیم که در صورت وقوع قطعا چرخش تصمیم مناسبی می تواند باشد :
اگر بازار شما یک اقیانوس قرمز باشد و رقبای زیاد یا سرسختی داشته باشید، قطعا مدیریت منابع بسیار ارزشمند می شود. در همچین بازار هایی رقبا دست به هر کاری برای حفظ و افزایش سهم بازار خود می زنند. اگر رقبای شما دارای منابع بیشتر بزرگتری هستند قطعا باید به چرخش فکر کنید زیرا رقابت در چنین بازاری چیزی جز شکست و اتمام منابع نخواهد داشت و بعضا باعث عدم تمرکز شما از محصول و مشتریانتان می شود.
کاهش درآمد در شراط طبیعی (عدم اتفاقات بزرگ در اقتصاد کلان) به معنی عدم تطابق نیاز بازار با خدمات و محصول شماستو به این معنی که وقت آن رسیده تا تغییراتی در محصول و استراتژی خود ایجاد کنید.
بعضا می شود که ایده اولیتان را تبدیل به محصول کردید ولی بازار روی خوشی به محصول یا خدمت شما نشان نداده و برنامه ریزی شما صحیح از آب در نیامده است.
این نیز به معنی این است که شما باید مشکل را ریشه یابی کرده و در جهت اصلاح آن قدم بگذارید. این مشکل می تواند ایده نامناسب، اجرای بد و یا شناخت ناکافی بازار بوده باشد.
اینستاگرام در ابتدا Burbnb نام داشت و به کاربران اجازه می داد تصاویرشان را به همراه موقعیت مکانی به اشتراک بگذارند.
با وجود دریافت ۵۰۰،۰۰۰ دلار بودجه اولیه از سرمایه گذاران، این برنامه نتوانست آن طور که باید به موفقیت برسد.
بنیانگذاران تصمیم گرفتند که ویژگی های غیر ضروری را حذف کنند و فقط امکان افزودن تصویر، کامنت و لایک را قرار دهند.
سپسMVP ساخته و این چرخش اینستاگرام نام گرفت.
اسنپ در نیز در ابتدا در کنار درخواست خودرو و در سبد امکانات خود، درخواست ماشین های لوکس، ون ، موتورسیکلت و... را ارائه داده بود اما با ظهور رقیب اولیه خود یعنی تپسی، در استراژی محصول خود چرخش کرده و فقط بر روی ارائه درخواست خودرو تمرکز کرده و بر سر سهم بازار به رقابت پرداخت و پس از چندین سال محصولاتی همچون درخواست موتورسیکلت را اضافه نمود.
اسپید در ابتدا با ارائه امکان درخواست موتورسیکلت برای کاربران عادی شروع به کار کرد اما پس از چندی، با توجه به رقابت شدید در این حوزه و تبدیل بازار به اقیانوس قرمز و همچنین شناخت دقیق بازار هدف، تصمیم به چرخش یا Pivot گرفت و بر روی ارائه راهکارهای حمل و نقل و پخش و توزیع برای کسب و کارها نمود. این اتفاق هم به حفظ منابع اصلی کمک کرده و هم جامعه بهتری از مشتریان را در اختیار استارتاپ قرارا داده است.
در پایان، چرخش به نشانه ضعف نیست و برعکس چرخش درست و حساب شده از شکست و اتلاف منابع جلوگیری می کند.