هدف من از این نوشته به اشتراک گذاشتن تجربه خودم از این بیماری هست و اینکه بگم شرایطی رو که شما دارید تجربه میکنید برای ما خاطره است!!!
در واقع هدفم اینه که بگم خیلی سختش نکنید و استرس نداشته باشید، مشکلتون کوچکتر از اون چیزیه که فکر میکنید، این مشکل، خودش احتمالا در اثر هیجانات زیاد یا فشار و استرس بالا بوجود میاد و اولین شرط برای خوب شدنش اینه که حداقل استرس این بیماری رو دیگه نداشته باشید.
پاییز سال 97، یه روز صبح که به محل کارم رسیدم و پای کامپیوتر نشستم بعد از چند دقیقه فشار خیلی زیادی رو روی چشمام حس کردم، صفحه مانیتور رو تار و خطوط رو کج و معوج میدیدم. برای خوندن نوشته های روی صفحه مانیتور مجبور بودم خیلی تمرکز کنم. بعد از حدود یکی دو ساعت دیگه واقعا کلافه شده بودم و کمی نگران.
با کمک دستم (دوستم نه، دستم!) به نوبت جلوی چشمام رو گرفتم تا وضعیتشون رو چک کنم. همینطور که داشتم چشمام رو به نوبت با دستم میپوشوندم و تستشون میکردم به نظرم رسید یکی از چشمام داره تار میبینه و همین باعث میشه وقتی سعی میکنم نوشته ها رو با هر دو چشمم از روی مانیتور بخونم، چون قدرت جفتشون یکسان نیست به همین دلیل فشار زیادی بهشون وارد میشه و اذیت میشم.
اولش فکر کردم که بععععله بالاخره منم چشمام ضعیف شده و دیگه نوبت اینه که عینکی بشم. آخه کارم برنامه نویسی هست و دائما در طول روز حداقل 8 ساعتی خیره به مانیتور هستم. ولی آخه مگه میشه یه روز از خواب پاشم ببینم یکی از چشمام به این اندازه داره تاره میبینه که چیزی رو از روی صفحه مانیتور نمیتونم بخونم؟
یه کم بیشتر که چشمام رو تست کردم حس کردم وقتی که پلک میزنم یه لکه خاکستری رنگی رو دارم تو مرکز دید یکی از چشمام میبینم. یه چیزی تو مایه های همین عکسی که تو اینترنت پیدا کردم، (البته نه دقیقا، چون من تا حالا این خانومهای محترم رو از نزدیک ندیدم!)
خلاصه یه وقت گرفتم از کلینیک تخصصی چشم پزشکی بیمارستان امام حسین تهران تو خیابان مدنی (توصیه میکنم حتی الامکان هیچوقت از بیمارستانهای آموزشی درمانی استفاده نکنید چون شما براشون یه کیس آموزشی محسوب میشید، من اگه در آستانه مرگ هم باشم دیگه پامو تو یه همچین بیمارستانهایی نمیذارم، دیگه خود دانی).
اول طبق معمول چشم پزشکی ها فرستادنم اپتومتری یا همون بینایی سنجی. اونجا طرف که داشت معاینه میکرد، همزمان 5-6 نفر دانشجو هم ایستاده بودن و داشتن آموزش میدیدن. این آقایی که داشت معاینه میکرد با یه دستگاهی که جلوی چشمم بود تصویری رو روی یه مانیتوری انداخته بود و به اون دانشجوها داشت توضیح میداد که ببینید بچه ها این تورم شبکیه است. بعد که آموزش استاد تموم شد و دانشجوها رفتن، من که قلبم تقریبا تو دهنم بود ازش پرسیدم که جناب، این مشکلی که گفتی جدی هستش؟ چی میشه تکلیف چشمم که افاضه فرمودن: بله یه مشکلی جدی هست.
کارم اونجا که تموم شد همراه با تصاویری که از چشمم گرفته بود و به همراه نگرانی و غم و اندوه و استرس بسیار زیاد از تشخیصش راهی شدم به سمت بخشی که چشم پزشک متخصص باید معاینه میکرد.
دکتر تصاویر رو دید و معاینات خودش رو انجام داد و بعدش گفت من مشکل و ایرادی نمیبینم و به نظرم چشمات سالم هستن، برو 1 ماه دیگه اگه خودش خوب نشد دوباره بیا. یارو دکترای تخصصی چشم پزشکی بود و من در حالیکه چشمم مشکل داشت و نمیتونستم مطالب و خطوط رو بدون اینکه فشار زیادی به چشمم بیاد ببینم و بخونم داشت میگفت مشکلی نیست و خودش خوب میشه. بهش گفتم دکتر، اپتومتریسته میگه تورم شبکیه است من از استرس دارم میمیرم. برگشت گفت که اون اپتومتریسته، دکتر که نیست یه چیزی برا خودش گفته. من دکترم دارم میگم چیزی نیست.
جونم براتون بگه عزیزان که من برگشتم سر کارم و یکی دو روزی به همین منوال گذشت که دیدم دیگه نمیتونم ادامه بدم. بدجور اذیت بودم و فشار زیادی به چشمام وارد میشد و نمیشد که دست بذارم روی دست، چون یه دکتری گفته بود برو 1 ماه دیگه بیا، اصلا شاید ایشون بسیار ناشی و کارنابلد بودن (که در واقعا همین هم بود)، من که نمیتونستم بشینم تا خودش خوب بشه!
پا شدم رفتم مرکز فوق تخصصی چشم پزشکی بصیر تو خیابان جمالزاده. دکتر خاصی مدنظرم نبود و همینطوری تصادفی از یکی از دکترها یه وقت معاینه گرفتم. اونجا هم اول طبق روال چشم پزشکی فرستاده شدم به بینایی سنجی. برای دیدن اون علامتهای معروف که از دور باید جهتشون رو تشخیص بدی چون علامتهای کوچیکتر رو با یکی از چشمام تار میدیدم، اپتومترست شروع کرد به لنز گذاشتن جلوی چشمم. ولی هر چی تغییرشون میداد بینایی من تغییری نمیکرد، گفت که عجیبه ولی نمیتونم شماره چشمت رو پیدا کنم. بعد از بینایی سنجی رفتم پیش دکتر متخصص. ایشون تخصصشون قرنیه بود و وقتی معاینه کرد و گفت من چیزی نمیبینم و قرینه ات سالمه و معرفیم کرد به دکتر متخصص شبکیه در همون مرکز.
متخصص شبکیه از شانس خوب من اون روز آقای دکتر نقیب بودن. بعد از معاینه کردن گفتش که یه مشکلی تو چشمت میبینم و منو فرستاد برای عکسبرداری از چشمم. بعد از مشاهده عکسها که در ادامه من تصاویر رو برای شما گذاشتم ایشون بیماری چشم من رو CSR یا همون رتینوپاتی سروز مرکزی تشخیص دادن و یه سری دارو تجویز کردن که من مصرفشون کردم و طی دو ماه بعد به تدریج تاری دید و اون کج و معوج دیدن خطوط تا حدود زیادی از بین رفت.
قضیه از چه قراره؟ یه مایعی پشت شبکیه جمع میشه که باعث جدا شدن شبکیه میشه و دید رو تار میکنه. در تصویر اول هم یه فضای خالی مشخصی هست که همین رو نشون میده.
الان که دارم این نوشته رو مینویسم زمستون 1401 هست و این مشکل حدود 4-5 سال پیش برام بوجود اومده بود و دقیقا یادم نیست که چه مدت طول کشید تا کامل خوب بشه ولی فکر میکنم تا حدود یک سال بعدش یه آثاری ازش به جا مونده بود، مثلا همون لکه خاکستری رنگ موقع پلک زدن رو همچنان میدیدم منتها بسیار کمرنگتر و محوتر.
الان که دارم مینویسم مشکلم برطرف شده ولی تو همین مدت 4-5 ساله، یکی دو مرتبه متوجه شدم که خطوط صاف رو خیلی کم و نه با شدت زیاد، کج و معوج میبینم. ولی بهش اهمیت ندادم و خودش خیلی زود و بعد از چند روز از بین رفته. منم کاری به کارش نداشتم.
اون اوایل که این مشکل برام پیش اومده بود یه وبلاگی رو تو نت پیدا کرده بودم که یه بنده خدایی در مورد این بیماری و طبق تجریبات خودش مطلبی رو نوشته بود که به شدت مفید بود و دید درستی از مشکلم بهم داد. الان هر چی سرچ کردم اثری ازش نتونستم پیدا کنم تا لینکش کنم. منم مدتها پیش تصمیم داشتم در موردش بنویسم ولی هی عقب میافتاد تا اینکه بالاخره در این لحظه اجرایی شد. امیدوارم تونسته باشم در حد توان خودم کمک کرده باشم در این موضوع. تقریبا هر چیزی که به ذهنم میرسید رو نوشتم ولی اگه سوالی داشتید در نظرات بنویسید بتونم راهنمایی میکنم.
در نهایت اینکه میدونم که نمیشه استرس و فشار و هیجانات رو به صورت کامل کنترل کرد یا از بین برد. بالاخره ما که ربات نیستیم انسان هستیم ولی قطعا میتونید سعی کنید که از شدتش کم کنید. به دیگران کاری ندارم خودشون میدونن ولی حتما ماهایی که CSR رو تجربه کردیم باید این مورد رو جدی بگیریم تا ایشالا دوباره گرفتار این مشکل نشیم.
ارادت
چند تا پانوشت نسبتا کوچک: