بعد از کتاب صوتی تصمیم گرفتم برم سربازی کاری نمیشد کرد رفتم هنوز یادمه روزی که از آموزشی برگشته بودم به امیر گفتم فکر میکنم ایستگاه مارو گرفتن چطوری تا ۲ سال دیگه برم مویی روی سرم نبود دوتا قوطی رانی دستمون بود روی بلندترین نقطه کاشان که خودشون بهش میگن پارک بالا گلومم درد میکرد از شدت مریضی و چیزی برای ادامه زندگی وجود نداشت امیر بهم گفت سربازی تموم شدنی نیست گاهی وسطش فکر میکنی میمیریو این تموم نمیشه ولی تمومش کن .دنبال پول بودم حقوق پادگان ماهی ۱۲۴ هزار تومن بود .کاری جز خوندن کتاب نداشتم .خلق مدل کسب و کار .ایده عالی مستدام .سختی کارهای سخت .صد سال تنهایی وداع با اسلحه .استارتاپ نو پای هفت روزه لئین استارتاپ و کلی کتاب دیگه .ولی خبری از پول نبود امیر دوستم از چند سال قبل از یه زیرزمین شروع کرده بودن کار روی تولید پرینترهای ۳ بعدی و خب تونسته بودن رشد کنن و برای خودشون مستقر بشن توی محیط کاری بزرگ و عالی که خودشون با دستای خودشون همشو ساختن همه چیز عالی پیش میرفت براشون تا اینکه یه نمونه اسپینر از توی وب سایت thingsverseدیده بود بهم پیشنهاد داد یکیشو بسازیم .اولین نمونه ای که ازش پرینت کردیم هنوز یادمه انقد مسخره بود که حتی نمیچرخید نمیخوام بگم چه کارای مسخره ای کردیم برای چرخوندنش .ادامه دادیم یکی دیگه پرینت کردیم این سری فهمیدیم باید با بنزین بلبرینگ هاشو شست و بله پس شد انچه شد شب اول فقط ۱ دونه اسپینر داشتیم یه اگهی زدیم توی یه کانال تلگرام محلی و همه چیز ترکید مجبور شدیم همون شب تا دیروقت هی اسپینر پرینت کنیم بلبرینگ با بنزین بشوریم و با موتور اکسپرس تحویل بدیم از فرداش همه چیز شروع شد به حدی حجم سفارشامون بالا بود که مجبور میشیدیم برای شستن بلبرینگا اونارو بریزیم توی شیشه نوشابه با بنزین و توی همه مراحل زندگیمون این شیشرو تکون میدادیم تا بلبرینگا شسته بشه.توی ماشین توی خونه روی موتور هرجایی که بشه فکرشو کرد با یه سری تبلیغات خوب بازم حجم سفارشارو بردیم بالا تا جایی که رسیدیم به روزی ۲۰۰ تا ۳۰۰ دونه سفارش پس بازم شروع کردیم دستگاه اضافه کردن با ۳ تا پرینتر ۳ بعدی و ۲ تا دیگه که مال مشتریا بود شبانه روز اسپینر میزدیم یادمه ۲تاشو اورده بودم خونه و حتی ۱ ثانیه هم امکان خاموش شدنشون هم وجود نداشت شبا تا ۳ بیدار بودم اسپینر میزدم تا ۴ صبح بسته بندی میکردم ۶ صبح میرفتم پادگان و زیر پتو بالای پشت بوم توی انبار و هرجایی که امکانش بود گوشیو در میاوردم و سفارش میگرفتم یادمه یه روز توی پادگان ممنوع الخروج شدم و فقط همون روز تا شب از توی اسایشگاه و زیر پتو ۸۴۰ هزار تومن اسپینر فروختم ما تقریبا توی مدت ۳۷ روز۱۹ میلیون اسپینر فروختیم که به خاطر هزینه تولید پایین برای ما (چون هم متریال داشتیم هم دستگاه) ۸۰ درصدش سود بود تا اینکه متاسفانه داداشای عزیزمون رو اوردن به برادرای چینی و وقتی وارادت اسپینر شروع شد کار ما خوابید و متاسفانه با رویی شرمسار قید تولید محصول ایرانیو زدیم :))))))و رو اوردیم به وارد کردن اسپینر که بازم سر اون هم نمیتونستیم عرضه رو به تقاضا برسونیم و همیشه کم میاوردیم تقریبا با پول اون روزا ثابت شدم و یادم هست بعد از سالها یه کیف لپ تاپ خریدم و شروع کردیم به سرمایه گذاری روی محصولات دیگه و فروش انلاینشون حالا میگید چی ؟فرصت زیاد هست در ادامه در موردشون حرف میزنیم