
ما برای درک زندگی و چگونگی هستی باید خردمندانهتر عمل کنیم و از امکاناتی که در اختیار داریم به جای خود و به نحو احسن بهره ببریم. امکانات اصلی و فرعی؛ هم دین و هم ساینس. ساینس تنها ما را به حقیقت نمیرساند. میگم حقیقت، نه عملکرد و فرآیندهای رویدادهای جهان. متاسفانه معنی "حقیقت هستی" با پیشرفت ساینس به "شناخت و استخراج راز و رمزها" تنزل پیدا کرده، درحالیکه انسان باید به حقیقت هستی دست یابد تا زندگی کرده باشد.
ما، نه برای تکامل که برای زندگی کردن آمدهایم.. و محصول این زندگی کردن در عالم ماده، رشد یا عدم رشد یا تنزل خواهد بود.
زندگی کردن هم تابع نظامهایی است که بر عالم هستی، که خود مجموعهای از عوالم است، حاکماند. تنها این عالم که نیست، عوالم قبل و بعد و در دل این عالم هم هستند و همه به هم ارتباط دارند.. چیزهایی که ساینس نمیتواند آنها را حتا تصور کند!
مجموع این نظامها، پس از شناخت نیاز به کتابچهی راهنمایی دارند که دستورالعملهای اجرایی روشن و درست را برای ما تبیین کند. مجموعهی این دستورالعملهای نظری و عملی میشود دین! ( کاری به بازیچه گرفتن لفظ دین و دستکاریهای انسانی در آن ندارم) بر این اساس در عالم هستی یک دین بیشتر وجود ندارد و مابقی بیراهه و پرتگاهاند.
درک حقیقت هستی از همین یک مسیر است وبس!
به تعبیر قرآن صراط مستقیم. صراط یعنی راه و سبیل و طریق هم یعنی راه، ولی چرا از اینها استفاده نشده است. ما یک صراط بیشتر نداریم اما سُبُل و طُرُق و طریقتها بسیارند.
حالا اگر ما یک خدا، یک عرش، یک عالم هستی، یک چارچوب نظامی و یک کتاب دستورالعمل داریم، پس یک صراط یا دین یا سبک زندگی داریم. دین همون سبک زندگیه. سبک زندگی هر کس دینش رو افشا می کنه. اینکه اصول دین بعضیها توحید و معاده و برای بعضیها فان و پورن برای بعضیهام پول و قدرت... ترکیبی و سلیقهای هم که قطعا هست.
زندگی کردن یعنی داشتن سبک زندگی مطابق دستورالعمل واحد عالم هستی. نه مطابق تراوشات ذهنی هر مردهی زیرخاک رفته یا ننه قمر زنده!