«تا ماه خرداد و گرم شدن هوا، ویروس کرونا ریشهکن میشود»؛ همه ما، با امید به این پیشبینی سال میلادی گذشته را شروع کردیم، اما امسال، طولانیترین سال عمرمان شد. من چند ماه دیگر ۳۲ ساله میشوم و قطعا سال گذشته - و شاید سال آینده - عجیبترین خاطرات را برای من و همه مردم دنیا رقم زد. سالی که با تعجب و نگرانی شروع شد، با ترس ادامه پیدا کرد و امروز با روزنه کوچکی از امید ادامه پیدا میکند.
ویروس کرونا، شاید برای دانشمندان اسم شناخته شدهای بود، ولی ما مردم عادی، از همین ماههای آبان و آذر بود که با اسمش بیشتر آشنا شدیم. یادمان نمیرود روزهایی که با تعجب، اخبار چین و شهر ووهان را دنبال میکردیم و دلسوز شرایطشان بودیم. چند ماه بعد، خودمان هم درگیر ویروس شدیم و دوران عجیب و تغییرات شدید، شروع شد. دورانی که با نزدیکی بیشتر ما به همراهان هوشمند همراه است و سرعت تغییرات زندگی را چندین برابر کرد.
تغییر روش زندگی در دوران کرونا، با تغییر مدل استفاده من از گوشی هوشمند همراه شد. ما که گوشیهای موبایل را از روزهای اول با 3310 و 1100 نوکیا و بعدها با K310 سونی اریکسون شناختیم و با 6600 به اوج هوشمندی رسیدیم، با فناوری بیگانه نبودیم. چند سالی بود که گوشیهای هوشمند به همراهان همیشگی ما تبدیل شده بودند؛ اما کرونا آنها را به عضوی از خانواده تبدیل کرد.
در روزهایی که فرصت باشگاه رفتن و دوچرخهسواری و کافهگردی در کنار دوستان را نداشتم، اپلیکیشنهای پادکست و ورزش در خانه و تماس صوتی و تصویری، همراه من بودند. بعدازظهرهای زیادی را با ورزش کردن با اپلیکیشنهایی مثل «Peloton» و «Nike Training Club» گذارندم. هرچند تجربه باشگاه رفتن، چیز دیگری بود، اما بههرحال ورزش کردن با کش پیلاتس و دمبل در کنار خانواده، گوش دادن به صدای علی بندری با پادکست «چنل بی»، و ورزش هوازی در آپارتمان با نگرانی از صدای بلند دویدن و پریدن برای همسایه پایینی، روزهای جذابی را برای من ساخت.
کرونا سایه شوم خودش را روی دید و بازدیدهای خانوادگی هم انداخت. خبری از سر زدنهای هفتگی به خانه پدری نبود و همان هرازچندگاهی یک بار دور همی خانوادگی هم رو به فراموشی میرفت. اینجا بود که باز هم گوشی موبایل با اپلیکیشنهای گوناگون تماس تصویری به کمک آمد. هرچند «واتساپ» در پیامرسانی به تنهایی برای پیر کردن ما کافی بود، اما تماسهای گروهی صوتی و تصویریاش تاحدی جایگزین دیدارهای خانوادگی و دوستانه شد.
ما که فرزند تکنولوژی بودیم و عاشق نوآوری، اما کرونا به ما هم یاد داد که هنوز ابزارهای جذابی هستند که به آنها سر نزدهایم. خرید کردن ما در دوران قرنطینه، تغییر اساسی داشت. اپلیکیشنهای جذاب و کاربردی خرید سوپرمارکتی مثل «سوپرمن» و «عمو سبزی فروش» در اصفهان، انصافا در این چند ماه عالی بودند. همین اپلیکیشنها باعث شدند که خریدها را سریعتر و راحتتر انجام دهیم و البته کارت بانکی خودمان را زخمی کنیم!
برای من که اساس کسبوکار و مدل درآمدم روی دورکاری و فریلنسری شکل میگیرد، اخبار قرنطینه و تعطیلی کسبوکارها آنقدر ناگوار نبود. حتی شرایط کاری برای من که روز و شب را با اخبار میگذارندم، بهتر شد؛ اما زندگی دیگر شبیه گذشته نبود. ورزش و سرگرمی، دور همی، کار در کنار دوستان در فضای کار اشتراکی و حتی مدل خرید کردن من هم منتظر تغییر جدی بود.
کرونا ما را در خانهها حبس کرد و مجبور شدیم تا نوع و روش کار کردن - و حتی زندگی کردن - را تغییر بدهیم. فضای کاری من از دفتر اشتراکی با دوستان همکار و همفکر به اتاق مشترک با آلاء (دخترم) آمد. دیگر خبری از صدای کیبورد و ماوس برنامهنویسها نبود و با صدای نمکی و میوهفروش محله و داستانهای گاه و بیگاه آلاء کار میکردم. به جای بوی قهوه و عطر همکارها و دوستها هم، بوی پیاز داغ، ماهی سرخ شده، پلو و قورمه سبزی، همراهان همیشگی من بودند. در کنار همه اینها، ابزارهایی بودند که زندگی در شرایط جدید را نه فقط برای من، بلکه برای همه خانواده آسان میکرد.
آلاء وقتی میدید من هر روز در خانه کار میکنم و اتاق او را هم اشغال کردهام، انتظار همراهی بیشتری در بازی و داستانگویی داشت. اینجا هم موبایل همیشه به رکاب، به کمکم آمد و با اپلیکیشنهای کتابخوان، راه حلی برای ارتباط بهتر پدر و دختری به من داد. فیدیبوک و طاقچه و نوار، همراهان وفاداری بودند که مجموعهای از داستانهای متنی و صوتی جذاب برای کودکان را در اختیار من گذاشتند.
من همیشه دورکار بودم و ترجیح میدادم در تنهایی کار کنم. البته فضای کار اشتراکی را برای کار انتخاب کرده بودم تا بیش از حد از جامعه دور نشوم (بالاخره تولیدکننده محتوا باید یک فرقی با برنامهنویس داشته باشد!). بههرحال، دورکاری برای من اتفاق آنچنان جدید و ناخوشایندی نبود. درعوض، همکارانم در زومیت که به ناچار، دفتر را تعطیل کرده و در خانه کار میکردند، کمکم شرایط من را درک کردند.
دورکاری بهسرعت روی ارتباطات همکارانم در تهران تاثیر گذاشت و مجبور شدند هرچه زودتر، برنامه جلسههای هفتگی منظم را پیاده کنند تا هم چهره همدیگر را فراموش نکنند و هم، بهرهوری بیشتر شود. از بین ابزارهای ارتباط تیمی، بین اسلک و اسکایپ و مایکروسافت تیمز مانده بودیم که بالاخره سر مایکروسافت تیمز به نتیجه رسیدیم.
اگرچه ما تولیدکنندههای محتوا با صدای کیبورد و نور روشن یک مانیتور بزرگ خو گرفتهایم، اما خیلی از کارهایمان را هم با گوشی هوشمند انجام میدهیم. این بود که گوشی خسته و پیر من، بهخاطر همان تصمیم استفاده از مایکروسافت تیمز، به ناچار میزبان سرویس جدیدی برای ارتباط کاری هم شد.
چند ماه بعد که مجبور شدم همه خاطرههای زومیت را توی کولهپشتی لپتاپم جمع کنم و برای تجربه جدید آماده شوم، منتظر تغییر بعدی در سبک کاری بودم. تجربه جدید، من را به ساختمان فرهنگ سعادت آباد و شرکت آگهپردازان هوشمند (همان دیوار خودمان) برد. البته این جابهجایی فقط در اسم و عنوان کاری بود، وگرنه من که هنوز پشت همان میز همیشگی و کنار اسباببازیهای دخترم کار میکردم.
کار جدید، با اپلیکیشنهای جدید کاری همراه بود و گوشی خسته من، باید کمی جا برای سرویسهای متعدد و کاربردی گوگل و البته اسلک عزیز، پیدا میکرد. اسکایپ هم که قربانش بروم برای تماس ویدیویی کاری عالی است و چه بهتر که یک نسخه از آن هم روی گوشی نصب کرده باشیم. بههرحال شاید در یک جلسه کاری خواستیم روی مبل لم بدهیم و با گوشی و هندزفری، گزارش کار بدهیم!
کار کردن در خانه، یعنی زمان بیشتری برای کار داریم. قرنطینه من را از لذت دوچرخهسواری در خیابانهای زیبای اصفهان تا رسیدن به دفتر کار محروم کرده بود و زمان این سفرهای جذاب، به زمان اضافی روزم تبدیل شد. ما هم که از نوجوانی معتاد فناوری و بعدا شبکههای اجتماعی بودیم، زمان اضافی را با گشتوگذار در توییتر و اینستاگرام میگذراندیم.
در آن ماههای اول هجوم ویروس کرونا، هرچه فریاد بر سر این ویروس منحوس داشتیم، در توییتر سر میدادیم. در عوض در آن طرف میدان، از دستپختمان در اینستاگرام تعریف میکردیم. البته من که خیلی اینستاگرامباز نبودم - یعنی فرهنگ آنجا را بلد نبودم - پیش خودم گفتم شاید بد نباشید در این فرصت اضافه، کمی تولید محتوای تصویری کنم.
در زمانهای اضافهای که داشتم، تعدادی از مطالب آموزشی تولید محتوای نوشتاری را با یک طراحی ساده در اپلیکیشنهای طراحی تصویری، برای اینستاگرام آماده کردم. انصافا بد نبود و با دیدن لایکها و کامنتها، بیشتر به اینستاگرام علاقهمند شدم. البته در همین دوران بود که با دیدن مستند Social Dillema، ترس از اعتیاد شبکههای اجتماعی، من را خوشبختانه (یا متأسفانه؟!) از اینستاگرام و توییتر دور کرد.
با جوگیری خاصی که بعد از دیدن اکثر مستندهای تأثیرگذار دارم، محدودیت زمانی را برای اپلیکیشنهای شبکه اجتماعی در گوشی تنظیم کردم. بعد از یک ربع استفاده از هرکدام، گوشی عزیز میفرمایند که دیگر وقت تلف کردن ممنوع! البته بماند که ما هرازچندگاهی این هشدارها را نادیده میگیریم و چندین یک ربع را به گشت و گذار در بین عکسها و نق زدنهای دوستان سپری میکنیم، اما بههرحال هشدارها بد نیستند.
در کنار همه رسانههای اجتماعی، یوتیوب در یک سال گذشته بیش از همه مفید و جذاب بود. ویدیوهای سرگرمکنندهای که بعضی وقتها اعتیادآور و باعث از بین رفتن وقت میشدند، در کنار مستندهای جذاب و آموزشهای کاربردی، یوتیوب را در سال کرونایی به افیون جدید من تبدیل کردند. اگرچه این ویدیوهای جذاب را روی تلویزیون و لپتاپ هم میتوان مشاهده کرد، اما چه چیزی بهتر از یک گوشی هوشمند با صفحهنمایش بزرگ، برای وقت گذرانی در یوتیوب، آن هم در ساعتهای پایانی روز میشود؟
وقتی به دنیای جذاب تولید محتوا آمدم، نمیدانستم که عشق و علاقه به تولید، همه دقیقههای زندگیام را اشغال میکند. ایدههایی که در هنگام خواب، ورزش کردن و حتی تمیزکاری به سراغم میآیند، با هیچ ابزاری راحتتر از گوشی عزیز، قابل ثبت نیستند.
اپلیکیشن Google Keep با آن رابط کاربری جذاب و ساده و از آن مهمتر، هماهنگی با همه سرویسهای گوگل، همراه من در ایدهپردازی و نوشتن خلاصه متن بود. بالاخره ما نسل هزاره هستیم و شاید خیلی با ایدهپردازی با قلم و کاغذ، راحت نباشیم. ما دوست داریم همه چیز، همیشه، دم دست باشد و برای همین، به قول بزرگترها، «معتاد موبایل» شدهایم.
ایدههای محتوایی، بعضی وقتها هم بهکمک همان همراه همیشگی، بهصورت یادداشتهای صوتی ضبط میشدند. بعضی از آنها که سمجتر بودند، رشد کردند و از بینشان یکی دو تا پادکست هم درست شد (یکی از این ایدهها را اینجا یواشکی بخوانید و بشنوید).
بلندپروازیهای محتوایی من به نوشتن و تولید پادکست محدود نشد. دوست داشتم هر گوشه از تولید محتوا را لمس کنم. این شد که باز هم سراغ گوشی عزیزم رفتم را در ضبط کردن فیلم آموزشی به من کمک کند. انصافا هم باوجود سن زیادش، در فیلمبرداری ید طولایی دارد. بههرحال با هر کلنجاری بود، بههمراه خانواده بساط فیلمبرداری را به راه انداختیم و تولید ویدیو را هم به تجربههای جذاب قرنطینه اضافه کردیم. اپلیکیشن Videoleap هم در این مسیر با ابزارهای آسان و جذاب، ادیت کردن ویدیو و آماده کردن برای اینستاگرام را برایم آسان کرد.
اگر با خودمان روراست باشیم، میفهمیم که سال ۲۰۲۰ با غمهای زیاد و شادیهای اندکی همراه بود. غم از دست دادن دوستان و آشنایان، دوری از یکدیگر، فردای نامعلوم و بسیاری غمهای آشنا برای ما مردم، سال ۲۰۲۰ را شاید به تاریکترین سال تاریخ بدل کرد.
درمقابل غمهای جدید و شدید، ابزارها و نوآوریهایی که روزی لعن و نفرین میشدند، امسال قدرت و کارایی خودشان را به ما نشان دادند. موبایل، در کنار لپتاپ، هندزفری، ساعت هوشمند، تبلت و هر وسیله الکترونیکی که روزی مزاحم و اضافی به نظر میرسید، در این چند ماه نشان داد که توانایی نزدیک کردن ما به یکدیگر را دارد.
کرونا به ما فهماند که موجوداتی انعطافپذیر هستیم. ما خیلی آسان با تغییرات هماهنگ میشویم و خودمان را برای آنها آماده میکنیم. من که خودم را عضوی از جامعه عاشقان تکنولوژی میدانم، سریع با این تغییرات خو گرفتم. البته، فامیل و دوستان هم خیلی سریع با دنیای جدید همراه شدند. امروز تماسهای تصویری و عکس از غذا و دورهمیهای مجازی، به اجزاء عادی زندگی ما تبدیل شدهاند. بههرحال زندگی هنوز ادامه دارد و با روزنه امیدی به دستیابی به واکسن ویروس کرونا، زیباییهایش را فریاد میزند.