زندگی ما انسانها پر است از لحظاتی که قادر به توصیف آنها نیستیم. این لحظات جدای از اینکه بسیار آزاردهنده هستند، اگر فهمیده شوند و بتوان توصیفشان کرد، تغییر شگرف و مثبتی در رفتار انسانی پدید میآورند.
برای همین است که نویسندهها مینویسند و خوانندهها میخوانند؛ نویسنده مینویسد تا آن لحظات دشوار زندگیاش را بهتر درک کند و خواننده هم میخواند تا عینک نویسنده را به چشمش بزند، تا بعد با آن عینک به زندگی خودش نگاه کند و بتواند سَر از سّر راز و رمز زندگیاش خودش بردارد.
میل به فهمیده شدن
راز این تلاش انسانی هم در میل مهارناپذیر انسان به فهمیده شدن نهفته است، آن هم توسط خودش، نه دیگران. روزی که انسان بیشتر از همیشه به درک خودش نزدیک شده باشد، روزی است که بیشترین آرامش را تجربه میکند.
سراغ نوشتههای کسی دیگر میرویم چون نویسنده وضوح لحظههای تغییرِ خودش را به عرضه میکند.
رها و ناهشیار مینویسم، هنر جستارنویسی. اَدر لارا
من مرتضی مهراد هستم، یک عدد نویسنده.
علاوه بر ویرگول، اینجاها هم مینویسم: