در رمان بادبادکباز، نوشتهی خالد حسینی، یکی از شخصیتهای مهم داستان میگوید:
«تنها گناه هستی دزدی است. اگر به کسی دروغ بگویی، حق او را از دانستن حقیقت دزدیدهای.»
ما دیگر عادت کردهایم به دروغ شنیدن. از همان نوجوانی که سوالات مهم و حساس داشتیم، بهمان دروغ گفتند. تصویری بسیار کج و معوج از دنیا برایمان ساختند؛ تصویری تاریک و دروغین و زشت.
ما دیگر از حقیقت خیلی دور افتادهایم. میدانیم حقیقت چیست، ولی دور از دسترس ماست. گذاشتهاند روی طاقچهای بلند یا توی پستو قایمش کردهاند.
ولی حقیقت دیگر آخرین حق انسانی ماست. اگر این از کف برود، دیگر انسانیت مگر معنی دارد؟
نکتهی مهم این است که شاید خود دروغگو نداند که دروغ میگوید و اصرار کند که حقیقت را میگوید. ولی حقیقت باید کشف شود (نه اینکه گفته شود) و باید توسط ما هم کشف بشود.
کشف حقیقت و جلوگیری از فریبْ مقدس است، چون آخرین سنگر پیش از سقوط و مبدل شدن به اهریمن است. اهمرین سهمناکترین دزد دنیاست، اهمرین حقیقت و انسان را یکجا میبلعد.
مطالعهی بیشتر:
نوشتن چطور باعث خودآگاهی و آرامش میشود؟
مرتضی مهراد در اینستاگرام و تلگرام