اگر برای بازاریابی مدرن هیجان زده هستید، این کتاب را بخوانید!
این روزها عبارت "بازاریابی سنتی مرده است" را زیاد میشنویم. تاریخ مصرف تبلیغاتی که بخواهد فقط از محصول و مزیت های آن بگوید، دیگر گذشته است. مردم روزانه هزاران پیام تبلیغاتی را از راههای مختلف دریافت میکنند که به اکثر آنها توجهی ندارند. چون تعدادشان آنقدر زیاد است که وقت و حوصلهای برایشان نمی ماند. در واقع مخاطب مجبور است انتخاب کند که چه پیامی را دریافت کند.
قبلا اگر کسبوکاری را شروع میکردیم، برای تبلیغ آن فقط کافی بود دست تکان بدهیم و بگوییم: ما اینجاییم!
اما حالا تنها اِبراز وجود کافی نیست. باید برای مخاطب بگوییم که چرا هستیم و بودنمان چه تاثیری در کیفیت زندگی او میگذارد. امروزه مشتریان به دنبال موارد زیر هستند:
افراد، نه محصولات
چهرهها، نه لوگوها
استوری ها، نه پستها
تجارب، نه فروش
بازاریابی مدرن برخلاف بازاریابی سنتی، مخاطب محور است و به دنبال این میگردد که مخاطب چه درگیریهایی در یک حوزه ی مشخص دارد، به چه چیز فکر میکند و برای حل کردن این درگیریها در کدام فضا میگردد، جستجو میکند و حضور دارد.
آنوقت فعالیتش را آغاز میکند و از طریق محتوا میگوید که اگر فلان مشکل را داری، راه حلِ آن دست من است و به این دلایل، بِرنَد من کلید رفع همهی دغدغههای توست.
با این شیوه، مخاطب را در قیف فروش قرا میدهد و کمکش میکند تا مراحل خرید محصول را طی کند.
در بازاریابی محتوایی، شما گفتگوی دو طرفهای با مشتریان خود دارید. میتوانید واکنششان را نسبت به هر محتوایی که تولید میکنید ببینید. میتوانید حسی که نسبت به برند شما دارند، بفهمید و اینکه چقدر منتظر محتوای بعدی شما هستند و چقدر با شما تعامل دارند.
اما در بازاریابی سنتی، این ارتباط یک طرفه است. تولیدکننده محتوای آن نمیتواند ببیند تراکتی که تولید کرده، آیا خوانده میشود یا دور انداخته میشود. بیلبوردی که نصب کرده، آیا توجه مخاطب را جلب میکند یا آنقدری جذاب نیست که مخاطب نگاهی به آن بیاندازد.
هدف اصلی محتوا دو چیز است:
نیاز مشتری را برآورده کند.
پاسخ سوالهای مشتری را بدهد.
اگر درکی از نیاز مخاطب نداشته باشید امکان ندارد بتوانید با محتوا کاری کنید. محتوایی که برای تبلیغ محصول تولید میشود، باید آگاهی بخش باشد و بتواند مخاطب را درگیر کند. اما این نوع محتوا برای برند، مشتری راغب تولید نمیکند. اگر محتوا مخاطب را تحریک به اقدام سودآور نکند، یعنی او را به مشتریِ محصول تبدیل نکند، این محتوا صرفا یک محتواست و هیچ بازاریابیای در آن لحاظ نشده است.
یکی از اقدامات مهم بازاریابی، تحلیل رقباست. زمانی که در حال بررسی یک کسبوکار هستید، باید رقبایش را که در همان حوزه فعالیت دارند بشناسید، فعالیتشان را دنبال کنید، از خط مشیشان ایده بگیرید تا بتوانید جایگاه خودتان را پیدا کنید. ایده گرفتن از افراد یا برندهای موفق اصلا عمل بدی نیست. همه افراد از کار یکدیگر الهام میگیرند و با تخیل و خلاقیت در نهایت به چیزی میرسند که به آن ایده نو میگویند. کسبوکاری برنده است که ایده نو داشته باشد.
بازاریابی سنتی فقط از بستر سایت برای معرفی محصولش استفاده میکند. البته سایت اساسیترین بستر کسبوکار است و همهی شبکهها باید حول محور سایت بچرخد. اما تنها سایت کافی نیست. ابزارهایی مثل اینستاگرام، توییتر، لینکدین و ... می توانند مخاطب را جذب کرده و به سمت سایت هدایت میکنند.
البته هر بستری شیوهی خاص خود را در انتشار محتوا دارد. سایت برای متن بلند، ویدیو، کتاب الکترونیکی، اینفوگرافی و موشنگرافی مناسب است. نوع محتوایی که اینستاگرام میطلبد باید بیشترین درصد سرگرمی را داشته باشد. توییتر، لینکدین، فیس بوک و ....هر کدام ویژگی های خاص خود را دارند و مثلا اشخاصی که در اوقات فراغت خود، به سراغ اینستاگرام میروند متفاوت با افرادی هستند که در توییتر وقت میگذرانند.
باید هر یک از این بسترها، خصوصیات مخاطبانشان و محتوای مناسب برای هر کدام را دقیق بشناسیم تا بتوانیم بازخورد خوبی از بینندگان آن ها دریافت کنیم. هدف شبکههای اجتماعی این است که در بین مخاطبان، آگاهی از برند ایجاد کند و به طور مستقیم با مخاطبان ارتباط بگیرد.
شما به ندرت میتوانید کتابی را پیدا کنید که ۱۰۰ عنوان در فهرست خود داشته باشد. این کتاب درباره جزئیترین کارها مثل روش منشن کردن در شبکههای اجتماعی هم حرفی برای گفتن دارد. اگر در این حوزه پیشرو هستید یا تصمیم گرفتهاید در این حوزه ورود کنید، این کتاب از صفر تا صد شما را همراهی میکند. به شما میگوید که چه کارهایی را باید بکنید. مسیر افول بازاریابی سنتی و ظهور بازاریابی مدرن را نشان میدهد و به شما کمک میکند تا در این بازارِ جدید، برند خود را رشد دهید و ماندگار بمانید.