قضیه از اونجایی شروع شد که نزدیک عید شد و دیگه همۀ پروازها و هتلها تقریبا پر شده بودن. لذا دنبال جایی گشتیم که بتونیم با ماشین شخصی بریم و نهایتا به گزینه زیبایی به نام یزد رسیدیم. با ماشین حدود 6 ساعت و نیم از تهران توی راه بودیم و در مسیر از داخل شهرهای اشکذر و میبد هم رد شدیم که به نوبه خودش جالب بود. همچنین تعداد زیادی مجتمع خدماتی - رفاهی در مسیر ( تهران - قم - کاشان - اردستان تا نایین) وجود داره که برای توقف و خرید یه چیز کوچیک یا خوردن غذا میتونن مناسب باشن.
هتلی که ما گرفته بودیم از یکی از سایت هایی بود که صاحب خانهها رو به مشتریها به صورت مستقیم متصل میکنه. در واقع یه نوع "اقامتگاه بومگردی" بود که از طریق همون سایت رزرو کردیم و طی این فرآیند به مشکل خاصی برنخوردیم. خوبی این نوع اسکان این هست که ما کاملا در بافت قدیمی یزد و نزدیک اکثر جاهای دیدنی بودیم (بازار کوشکنو) بنابر این دسترسی ما رو برای بازدید راحت میکرد. اتاقها اون حس سنتی رو به خوبی منتقل میکردن و کلا اکثر معماری ساختمان مانند اکثر جاهای قدیمی یزد کاه گِلی بود.
تحویل اتاق ها ساعت 14 بود که ما هم نزدیک همین تایم رسیدیم. گرسنه بودیم و به دنبال غذا. ( جایی که ما رزرو کرده بودیم فقط صبحانه داشت که انصافا صبحانه سلف سرویس های کاملی ارائه دادن! ) خلاصه به یک اقامتگاه دیگه که همون نزدیک بود سری زدیم و ته غذاشون مونده بود و هر چی بود سفارش دادیم ( شبیه غذای خونگی بود ) که در کمال تعجب یکی از گرون ترین وعده های غذاییمون از آب در اومد! همزمان چند پیامک جریمه از دوستان راهنمایی و رانندگی هم اومد که اوقاتمونو تلختر کرد؛ فراموش نکنید که فقط توی آزادراه با 120 کیلومتر بر ساعت میتونید برید و باقی مسیر حداکثر سرعت معمولا 100 یا 110 بود و اشتباه منو تکرار نکنید که دوربین های پلیس چشمشون تیزه:)
آب و هوای یزد همونطور که پیشبینی میکردیم گرم بود. هر چند شبهاش از شبای تهران خنکتر بود بنظر. خلاصه که یادتون نره عینک آفتابی و لباس های مناسب و هر چیزی که از آفتاب سوختگی جلوگیری کنه با خودتون ببرید!
عصر روز اول به همون محله قدیمی که داخلش بودیم رفتیم که تا دلتون بخواد جای دیدنی داشت. مخصوصا که عید هم بود و ویژه برنامه هایی وجود داشت. از خوردن مجانی آش یزدی تا نمایش خیمه شب بازی. بخش جذابش برای من به شخصه مغازه هایی پر از صنایع دستی زیبا بود. از چوب تا مس و سرامیک و ... .
بافت قدیمی کوچه ها چشم نواز بود و مثل اینکه ثبت جهانی شده که قابل تغییر نباشه. نکته زیباتر اینه که صرفا جهت بازدید نیست و واقعا مردم در این محل زندگی میکنن. قنات زارچ و کلا چندین آب انبار که در طول سفر دیدیم از اهمیت تامین آب در نقطه ای کویری خبر میداد که از گذشته چه کارهایی براش میکردن. از جاهای جذاب دیگه ای که بازدید کردیم " خانه لاریها " بود. اکثر شهرها از این جور خونه های قدیمی با اتاق های مختلف با کارایی مختلف و یک حوض باصفا و چیزهای دیگه دارن که خیلی جاها با عنوان موزه مردم شناسی اون شهر شناخته میشه اما به هر حال دیدن این خونه هم خالی از لطف نیست و زیبایی خودشو داره. راستی فالوده یزدی هم خیلی خوشمزه بود حتما امتحان کنید:)
روز دوم هم از اماکن مختلفی بازدید کردیم ولی جذاب ترینش برای من " باغ دولت آباد " بود. از لحاظ مساحتی اونقدری بزرگ بود که یک صبح تا ظهر رو در بازدید از همینجا بگذرونیم. کلی محوطه زیبا برای عکس گرفتن داشت و البته بلندترین بادگیر دنیا که در نوع خودش شگفت آور بود. داخلش مکان هایی هم برای گرفتن غذا یا خوراک و سوغاتی تعبیه شده و نکته خارج از بحث اما جالب وجود شیرآلات نی دار (لینک) به جای آبخوری در قسمت های مختلف این باغ بود که کاربرد به جایی داشت و از جذاب ترین ایده های استارتاپی بود که دیدم ( صرفه جویی فراوان در مصرف آب)
در ادامۀ روز از مسجد جامع و بازار کناریش بازدید کردیم و ناهار رو در یکی از کافه رستوران های نزدیک آنجا خوردیم که کیفیت متوسطی داشت اما نکته جالبش برای من این بود که تقریبا تمام رستوران هایی که در شهر دیدیم اگر غذای ایرانی داشتن حتما در کنارش فست فود هم سرو میکردن!
میدان امیر چقماق (چخماق؟) هم دیگر جایی بود که رفتیم. من رو یاد میدان آزادی تهران مینداخت. و البته تعدد مغازه هایی با نام "حاج خلیفه" که نمیدونم قضیه اش چی بود اما حداقل 10 مغازه مختلف شیرینی فروشی با این نام دیدم ( یاد زعفران سحرخیز و قائنات در مشهد افتادم که هر جا میری یه مغازه ازش وجود داره! ) از یه کارگاه شیرینی پزی کیک یزدی داغ گرفتیم؛ با چیزی که احتمالا تصور میکنید فرق داره و واقعا خوشمزه تره. همچنین قطاب و باقلوا و سوهان هم به وفور یافت میشد. از محصولات جالب دیگه ای هم که دیدم ترمه بود. مغازه های ترمه فروشی متعددی وجود داره که رنگ و لعاب خاصی به اون قسمت شهر داده بودن.
نهایتا برای شام، اول به یکی از آدرس هایی که از یه بنده خدایی گرفته بودیم رفتیم ولی نتونستیم رستورانش رو پیدا کنیم ( نزدیک دروازه قرآن - یعنی تقریبا شمال غربی یزد )
خلاصه مجبور شدیم که به یکی از فست فودهای زنجیرهای که من میشناختم و در تهران رفته بودم بریم که از قضا در محله صفاییه تقریبا در جنوب شرقی یزد قرار داشت و قطر شهر رو پیمودیم! اما نکته جالب اینه که کل این مسیر با ماشین شخصی حدود 20 دقیقه زمان برد؛ با تشکر از اپلیکیشن های داخلی مکان یابی. داخل شهر چراغ قرمزهای مدل ساعت شنی و پل های متعدد و بلوارهای تمیز نظرمو جلب کرد. کلا بنظر میاد داخل یزد بزرگراهی وجود نداره و از یه سری بلوار منظم ساخته شده و دم شهرداریش گرم. برای منی که تهران زندگی میکنم نکته جالب دیگه ای که فهمیدم این بود که وقتی از جنوب به شمال شهر حرکت میکنی برعکس تهران اختلاف طبقاتی بین محله ها مشاهده نمیکنی و چه بسا جنوب یزد حداقل از نظر ظاهری برای من مدرنتر جلوه میکرد. از یکی از دوستان هم شنیده بودم که مردم یزد معمولا آدم های مذهبی و پولداری هستن که در هیچ کدوم از این دو مورد فرقی بین این شهر و باقی نقاط ایران ندیدم: مانند همه جا، افرادی با وضعیت مالی بهتر و یا بدتر وجود داشت و از لحاظ مذهبی تنها تفاوتی که به چشم دیدم، وجود مسجدها و حسینیههای بیشتر ( و زیباتر! ) نسبت به سایر شهرها بود. البته شاید وجود تعداد زیادی توریست هنگام اقامت ما، کمی ذهنم رو نسبت به این فرضیه بایاس کرده باشه.
شبها آسمون یزد واقعا زیبا و پرستاره بود. در حیاط اقامتگاه - اندکی وزش باد - زیر این آسمون - واقعا هر کاری مزه میداد. من خودم سریال دیدم و کتابی که مدتی مشغولش بودم رو به اتمام رسوندم.
در روز آخر بعد از یه صبحونۀ مفصل به آتشکده یزد سر زدیم و با دین زرتشتیها و مراسمهاشون بهتر آشنا شدیم. سپس با 10 دقیقه پیادهروی به موزۀ زرتشتی های یزد نزدیک میدان مارکار رفتیم که برای من بازدید از این دو جا از بهترین تجربه های سفرم به حساب میاد. شاید کامل با توضیحات راهنمای موزه اش موافق نبودم اما به قدری محیط جذابی برای بازدید داشت که اونو به همه پیشنهاد میکنم. مخصوصا اینکه برعکس آتشکده اصلا شلوغ نبود و کاملا آندرریتد بود. خلاصه اگه میخواید کمی بیشتر راجب دین اجداد ایرانیمون قبل از اسلام آوردن مطلع شید این دو جا رو از دست ندید!
برای ناهار به یک رستورانِ عمارتطور رفتیم که در یکی از محلهها با همان بافت قدیمی واقع شده بود و این سری کاملا از کیفیت غذا و قیمتش رضایت داشتم. نهایتا عصر هم مجدد به بازار سری زدیم تا سوغاتی ها رو تهیه کنیم و شام هم حاضری خوردیم و فردا صبحش برگشتیم.
در پایان، نیازه بگم که یزد از شهرهایی هست که اگر تا حالا نرفتید میتونید در صدر لیست سفرهای آیندهتون قرارش بدید. هرچند به دلایل شخصی برای من جزو بهترین سفرهام نشد اما یزد با مردم مهمان نوازش هیچ کمبودی نداشت و همواره گزینه مناسبی محسوب میشه. تنها حسرتم اینه که این همه راه تا اونجا رفتم ولی آخر هم فرصت نشد تور کویرنوردی رو تجربه کنم:( شما برای خودتون این آپشن هم در نظر داشته باشید.
تشکر که وقت گذاشتید و خوندید.