Mehrab Mohammad Hosseini
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

نگاهی بر کتاب بده و بستان اثر آدام گرنت

مقدمه

ماه گذشته کتاب بده و بستان را مطالعه کردم. دلیل جذب شدنم به این کتاب، مطالعه اثری دیگر از همین نویسنده در گذشته (کتاب دوباره فکر کن) بود که از طرز فکر آدام گرنت خوشم آمده بود و مرا متقاعد کرد که به مطالعه دومین کتاب از او بپردازم. مخصوصا اینکه نام و مقدمه و جلد کتاب، مرا قلقلک میداد. کتاب از نشر نوین و با زیرعنوان "رویکردی انقلابی به موفقیت" منتشر شده است اما نمیتوان آن را هم‌رده و هم سبک با سایر کتاب های موفقیت قرار داد!

در اولین مواجهه ام با کتاب، تصور میکردم باید در مورد مفهوم trade-off و مصالحه باشد: چیزی که ذهنم را چند سالی هست که درگیر خود کرده؛ اما اینطور نبود. منظور نویسنده از بده و بستان، نحوه تعامل آدمها با یکدیگر است.

توضیحات کلی

کتاب در ابتدا انسانها را به ۳ دسته و گروه تقسیم می‌کند:

  • گیرنده ها
  • برابری‌طلب ها
  • بخشنده ها

به گمانم بیشتر ما در دسته برابری‌طلب ها جای میگیریم، وقتی دوست داریم تعادل را در تعامل با دیگران برقرار کنیم: به همان اندازه که پول میدهیم، به همان اندازه هم آش تحویل بگیریم! ولی بخشندگی از دیرینه جزو رفتارهای پسندیده نزد همه انسان ها قرار دارد (و اتفاقا کتاب بیان میدارد که افراد از گفتن این ویژگی مثبت بخشندگیشان دچار شرم میشوند چون آن را ضعف تلقی میکنند!)

در عین حال، همه ما زیاد شنیده ایم که امروزه برای اینکه در کارت موفق باشی باید گرگ باشی؛ باید با دیگران رقابت کنی و همیشه خودت، خودت، و خودت را در اولویت قرار دهی. اگر به این جملات باور دارید، کتاب آمده است تا با این عقیده شما بجنگد. آدام گرنت در کل کتاب در حال اثبات این است که برعکس آنچه از بیرون بنظر می‌آید، بخشندگی در تضاد با رشد مادی نیست. کتاب به ما ثابت میکند که بخشندگی نه تنها صفت اخلاقی ارزنده‌ای است، بلکه عامل موفقیت، رشد و حتی پول بیشتر هم هست!

کتاب حدود ۳۰۰ صفحه است، کتاب بسیار بسیار مثال از اشخاص و دنیای واقعی می‌آورد - از نظر من، حتی بیشتر از حد نیاز - و به سبک سایر کتاب‌های آدام گرنت، سرشار از استناد به انواع و اقسام تحقیقات روانشناسان در حوزه های مختلف است، که همه با ذکر ارقام دقیق آورده شده‌اند. این باعث می‌شود که صحبت‌های نویسنده از یک سری تئوری شبه علم خارج شود و کتاب سعی میکند با روشی علمی در حد توانش به اثبات ادعایش بپردازد. از هیچکدام از جملات و دعاوی به سادگی عبور نمیکند مگر آنکه آنها را با ذکر مثال، تحقیقات یا توضیح اثبات کند.

کتاب با ذکر نام اشخاص (در جامعه امریکا) از دنیای واقعی، افرادی که نمونه بارز بخشنده هستند را معرفی میکند و حتی در بخش هایی با نهی کردن گیرنده‌ها و ذکر اسامی واقعیشان مشکلی ندارد!

روند کتاب

در فصل های ابتدایی با چند مثال ذهن ما را نرم می‌کند: از مزایای بخشش و دادن بدون چشم داشت در محیط کاری می‌گوید و قدرتی که افراد بخشنده در شبکه‌سازی ایجاد میکنند؛ کتاب اصرار دارد که با افزایش شبکه های اجتماعی با ظهور و قدرت روزافزون تکنولوژی، آدم های گیرنده به مرور شناسایی و توسط جامعه طرد میشوند و این آدم های بخشنده هستند که مورد اعتماد و اعتبار همکارانشان قرار میگیرد. بسیاری از کتاب صرف نقض این فرضیه میشود که بخشندگی (برای مثال در محیط کار یا حتی زندگی روزمره) عامل جاماندن و عقب افتادن از سایرین است. از مفهومی به نام اثر موجک سخن میگوید که چگونه بخشنده بودن ما میتواند کل اتمسفر اطراف ما را بهبود بخشد و ما هم در این موج رو به جلو حرکت کنیم. در فصل یافتن الماس نتراشیده، با تمرکز بر تحقیقات روانشناسی از تاثیرات عجیبی که بخشندگی و مهربانی (حتی اعتماد به توانایی دیگران و خوشبینی) ما میتواند بر روی خودمان و دیگران به صورت ناخودآگاه داشته باشد سخن میگوید. در فصل قدرت ارتباط بدون قدرت، از جایگزینی مناسب برای روش ارتباط فعلی ما رونمایی میکند:

وقتی که مخاطبان ما بدبین و شکاک هستند، هرچه بیشتر سعی کنیم که روی آنها تسلط پیدا کنیم، آنها بیشتر مقاومت خواهند کرد. حتی در برابر یک مخاطب حرف‌شنو، تسلط، یک بازی حاصل جمع صفر است: هر چقدر قدرت و اختیارات من بیشتر، اختیارات و قدرت تو کمتر خواهد بود. وقتی که گیرنده ها به فردی که مسلط تر است برمیخورند، در معرض ریسک از دست دادن تاثیر و نفوذ خود قرار میگیرند. برعکس، اعتبار، یک بازی حاصل جمع صفر نیست؛ هیچ محدودیتی در میزان احترام و تحسینی که میتوانیم به دیگران بدهیم وجود ندارد. این بدان معناست که اعتبار معمولا دارای ارزش دیرپاتری است.
نقطه مقابل سبک ارتباط مقتدر، سبک ارتباط بدون قدرت است: برقرارکننده ارتباط بدون قدرت معمولا ملایم‌تر صحبت میکند، شک و تردید زیادی از خود نشان میدهد و به شدت به توصیه های دیگران متکی است. او به طریقی صحبت میکند که معمولا در آن آسیب‌پذیری حس میشود. او ضعف خود را نشان میدهد...


در فصل های بعدی، کتاب راهکارهایی عملی برای نقاط ضعف احتمالی و مشکلات بخشندگی ارائه میدهد که اسیر دام گیرنده ها نشویم و در مسیر درستی بمانیم. همچنین فصل‌های پایانی معنوی تر میشود و از دیدگاهی بالاتر به این موضوع نگاه میشود و راه‌هایی برای حرکت در این مسیر را نشان ما میدهد.

در پایان، لازم است بگویم که اگر همه آدمها این کتاب را یک بار میخواندند، دنیا جای قابل تحمل تری برای زندگی می‌شد. اما حالا هم، شما میتوانید با خواندن کتاب، دیدگاهتان نسبت به جهان را اندکی تغییر دهید. کتاب به روشی آهسته و منسجم پیش میرود و ایده اینکه در جهان امروز باید بد بود تا موفق شد را به کلی تخریب میکند. معجزه کتاب در این است که هم خوانندگان را به انسانیت بیشتر دعوت میکند و هم در عین حال راهی برای بهبود رفاه مادی پیشنهاد میدهد.

جزو بهترین کتاب هایی که تا به اینجای سال خوانده ام. از دست ندهید!



۲
۰
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید
نظرات