نویسنده و آهنگساز. آثار منتشر شده: کتاب «سرگذشت خدا» (نمایشنامۀ فلسفی) و آلبوم موسیقی رثائیه (بداههنوازی سهتار، یادوارۀ استاد محمدرضالطفی).
اخلاق و قانونمندی سقراط حکیم

دموکراسیگرایانِ دولتشهرِ آتن در دوران باستان، سقراطِ فیلسوف را که به حق بنیانگذار فلسفهٔ اخلاق شناخته شده است، بطور کاملاً قانونی و با چند رأی بیشتر در مجمع رأیگیری دموکراتیک، به مرگ به وسیلهٔ نوشیدن از جام شوکران (زهر) محکوم کردند و کُشتند.
سقراط که اخلاقمدار و طرفدار قانونمندی بود، گرچه دفاعی جانانه در دادگاه ارائه داد، ولی رأی اعدام را پذیرفت. دموکراسیگرایان بیشرمانه به او پیشنهاد خرید حُکم اعدام را دادند، ولی او گفت پولی برای خرید حُکم ندارد. و آنگاه که کسانی از روی دوستی خواستند آن پول را فراهم کنند، از روی اخلاقمداری و پایبندی به قانون آتن، پیشنهاد پول ایشان را نیز نپذیرفت.
افلاطون ماجرای دادگاهی سقراط توسط دموکراسیگرایان را به خوبی در رسالات خود ثبت کرده است. همچنین در رسالهای به نام فیدون، آخرین شب زندگی سقراط و شرح ملاقات و گفتگوهایش با دوستان و شاگردانش در زندان تا مرگ سقراط را، از زبان حاضران نقل کرده است.
دوستان و شاگردان سقراط با رشوه و تبانی موفق میشوند برای رهایی سقراط از مرگ راه فراری مهیا کنند. شب آخر به زندان رفته و از سقراط میخواهند که همراه ایشان فرار کند و از آتن خارج شود و در جایی دیگر که برایش در نظر گرفته بودند زندگی کند. ولی سقراط نمیپذیرد و پاسخی زیبا به آنان میدهد.
میگوید فرض کنید در هنگام فرار یا پس از آن، قانون آتن به شکل یک انسان بر او ظاهر شود و در مقابل چشم و گوش هَمِگان از او اینچنین بازخواست کند که:
«ای سقراط، یادت هست در زندگی چقدر از اخلاق میگفتی و دیگران را به دلیل رعایت نکردن آن نکوهش میکردی؟ یادت هست چقدر از فواید قانون آتن در زندگی به عنوان یک شهروند آتن بهرهمند شدی؟ یادت هست با سخنان و رفتار قانونمند به عنوان امری اخلاقی که وظیفهٔ هر شهروند میدانستی، چقدر در نزد دیگر شهروندان افتخار و جایگاه یافتی و از آن خشنود بودی؟ یادت هست که به اِتّکای همین قانون از چه حقوقی بهرهمند شدی که اگر این قانون نبود یا طور دیگری بود، هرگز از آن حقوق بهرهمند نمیشدی؟ یادت هست چقدر سخن از اخلاقمداری میگفتی و رعایت قانون را امری اخلاقی و وظیفهٔ شهروندان میدانستی؟ حالا که همین قانون، از راه کاملا قانونی و با رأیگیری شهروندان دیگر، تو را محکوم به اعدام کرده، آن را قبول نکرده و میگریزی؟ آیا این نشاندهندهٔ راستینِ آن نیست که تو شخصی لافزن و دروغگو هستی که فقط در سخن دَم از قانونمندی و اخلاق میزنی؟ آیا فرار از قانون کاری اخلاقی است؟ آیا میپنداری که قانون فقط زمانی که به سود تو باشد خوب است و اگر به سود تو نباشد بد است؟ در این صورت چگونه میتوانی از دیگران انتظار اخلاق قانونمند داشته باشی؟ و اگر قانونی نباشد، چگونه میتوان سخن از اخلاق شهروندی به زبان آورد؟».
سقراط پس از گفتن این اعتراض از زبان قانونِ آتن، رو به دوستان و شاگردان کرد و گفت:
«اگر چنین که گفتم شود، من و شما چه پاسخی داریم که به او بگوییم؟ آیا باید قبول کنم که من در همهٔ عمرم فقط یک لافزنِ دروغگو بودهام؟ در این صورت حُکم قانون مبنی بر اعدام یک لافزنِ دروغگو که با سخنان کذب خود جوانان آتن را فاسد کرده و از این راه آیندهٔ دولتشهر آتن را تباه خواهد کرد، حُکمی درست بوده و به نفع همه است که من اعدام شوم. و دیگر از شما نیز پذیرفته نیست که زندگی چنین شخص دروغگویی را فراهم و پاسداری کرده و سخنان دروغین را ارج نهاده و مرا استاد و راهنمای زندگی خود بدانید».
سپس میگوید:
دوستان، من همهٔ عمر گفتهام که انسان فقط جسم نیست و روح یا نَفْسْ است که جسم را زنده و به حرکت درمیآورد، و این روح پیش از جسم نیز هستی داشته و در حقیقتِ مطلق میزیسته است، و دانش و آگاهی اینجهانیِ ما یادآوریِ آگاهیِ روح پیش از یکی شدن با جسم است، و تا زمانی که روح در جسم است به حقیقتِ مطلقِ هستیِ خود دست نمییابد، مگر زمانی که از جسم جدا شده و بار دیگر به حقیقتِ پیشین دست یابد. حال که بطور کاملا قانونی محکوم به مرگ شده و عمرم نیز به کهولت رسیده، آیا درست است که خودم را از حقیقت محروم سازم. از این روی به شما میگویم: «فیلسوف باید مشتاق مرگ باشد».
سقراط پس از این سخنان زیبا و گُهَربار، در هنگام بامداد، جام شوکران را از زندانبان گرفته و مینوشد، و با آرامش دنیای فانی را وداع میگوید.
خُطبۀ هفتاد و شش نهجالبلاغه
رَحِمَ اللهُ أمْرَأً سَمِعَ حُکْمَاً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا. رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ. قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً. أَکْتَسَبَ مَذْخَوراً وَ أجْتَنَبَ مَحْذُراً. رَمَی غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً. کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ. جَعَلَ ألصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ ألتَّقْوَی عُدَّةَ وَفَاتِهِ. رَکِبَ أليَّرِیقَةَ ألْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ ألْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ. أَغْتَنَمَ ألْمَهَلَ وَ بَادَرَ ألْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ ألْعَمَلِ.
خدا بیامرزد مردی را که حُکمی را شنید و نیک فهم کرد، و به رستگاری خوانده شد و بِدان روی آورد، و در پیِ راهنمایی افتاد و رَهید، و خدا را حاضر دید و از گناه ترسید. توشه پیش فرستاد و کردۀ نیک برای ذخیرت وَرزید. از آنچه پرهیز باید دوری گزید. در پیِ حق رفت و بِدان رسید. آرزو را سرکوب کرد و با هوسِ خویش جنگید. شکیبایی را مَرکبِ نجات ساخت و پرهیزگاری را بَرگِ روزِ وفات. راهِ روشن را پیش گرفت و طریقِ راست را مسیرِ خویش ساخت. فرصتِ زندگی را غَنیمت شمُرد و بر اَجَل پیشی گرفت و کار نیک ذخیرت کرد.
مطلبی دیگر از این نویسنده
از دست رفتنِ ایدۀ دانشگاه
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا اشتباهات خودمان را گردن دیگران میاندازیم؟
بر اساس علایق شما
چگونه روانشناسی به نویسندگان کمک میکند؟