همه چیز شاید از جایی شروع شد که مدیران نتفلیکس همکاری با دیوید فینچر را آغاز کردند و سریالسازی را جدی گرفتند و با به کار گرفتن کوین اسپیسی اولین سریال خود یعنی «خانه پوشالی» را ساختند. نتفلیکس از سال ۱۹۹۷ کارش را شروع کرده بود و به یکی از پلتفورمهای موفق پخش سراسری فیلم و سریال در امریکا تبدیل شده بود. اما تولید خانه پوشالی برگ برنده نتفلیکس بود و در مدت کوتاهی به یکی از غولهای عرصه سریالسازی جهانی تبدیل شد. نتفلیکس برای اولین بار همه قسمتهای سریال را بصورت یکجا روی چندین پلتفرم به نمایش گذاشت. پس از آن نتفلیکس به ساخت سریالهایی بحثبرانگیز، درجه یک و تماشایی برای همه سلیقهها ادامه داد و سینمادوستان را شگفتزده کرد؛ مثلا «چیزهای عجیب و غریب» یا «سرقت پول». ایکاش مدیران نتفلیکس کارگاهی آموزشی برای سریالسازان ما برگزار میکردند! نتفلیکس در سال ۲۰۱۶ تصمیم گرفت مرزهای خود را گسترش دهد و به سریالسازی خارج از آمریکا بپردازد. سریال «تاج» با همکاری کمپانی سونی پیکچرز در انگلستان ساخته شد و با ۱۲۰ میلیون دلار بودجه به پرخرجترین سریال نتفلیکس تبدیل شد. قصه نتفلیکس سر دراز دارد و در مطلبی کوتاه نمیگنجد. برویم سراغ اینکه چرا «تاج» سریال مهمی است.
چرا باید دید
شما در چه حالت چشم بسته به دیدن فیلم یا سریالی میروید؟ اگر به شما بگویند بهترین نویسندگان و کارگردانان با یک تیم بازیگری محشر و فیلمبرداری و طراحی صحنه عالی در کنار هم جمع شدهاند کافی است؟ سریالهای تاریخی و زندگینامهای همیشه برای تماشاگران تلویزیونی در سراسر جهان جذاب بوده است. پس از موفقیت بینظیر «بازی تاج و تخت» و یا «وایکینگها» اقبال عمومی به مجموعههای تاریخی بیش از پیش شد. پیتر مورگان، نمایشنامهنویس و سناریست انگلیسی خالق اصلی «تاج» است. او سابقهای طولانی در نگارش فیلمنامههای تاریخی و محققانه دارد. مورگان در سال ۲۰۰۶ برگ برندههای خود را رو کرد و سه اثر مهم نوشت: فیلنامههای «فراست-نیکسون» ، «ملکه» (درباره دوران میانسالی ملکه الیزابت) و «آخرین پادشاه اسکاتلند». او متخصص درامهای تاریخی شخصیتمحور است و نامزد اسکار شده و برای فیلم «ملکه» جایزه گلدن گلاب را از آن خود کرد. استیون دالدری کارگردان فیلمهای تحسینشدهای همچون «ساعتها» یا «کتابخوان» از تهیهکنندگان اجرایی این سریال است و دو قسمت اول را هم کارگردانی کرده. اگر اینها کافی نیست بگوییم که موسیقی متن هم کار جناب هانس زیمر بزرگ است! و دیگر اینکه سریال فصل به فصل بهتر شده. فصل اول در میان ۲۵۰ سریال برتر سایت IMDb قرار گرفت. محبوبیت سریال در فصل چهارم به اوج خود رسید، جایی که مارگارت تاچر (با بازی گیلیان اندرسون) وارد داستان شد و همچنین به داستان عاشقانه پرنسس دایانا و شاهزاده چارلز و مرگ تراژیک دایانا پرداخته شد. در این سریال خبری از سوپراستارهای آنچنانی نیست! اما گویی بهترین بازیگران از سنت دیرپای تئاتر انگلستان در کنار هم جمع شدهاند. کلر فوی، مت اسمیت، ونسا کربی، اولیویا کولمن و البته هلنا بونهم کارتر (در نقش شاهزاده مارگرت) بازیهایشان تاثیرگذار و مثالزدنی است. تصویربرداری، نورپردازی، طراحی صحنه و لباس و توجه به جزئیات میزانسنها کلاس درسی است برای همه سریالسازان. فصل پنجم سریال برای سال ۲۰۲۲ برنامهریزی شده و قرار است کل سریال در ۶ فصل (۶۰ اپیزود) به سرانجام برسد. سریال مورد تحسین همزمان تماشاگران و منتقدان برجسته قرار گرفته است.
داستان از چه قرار است
محور داستان زندگی پر فراز و نشیب الیزابت دوم ملکه فعلی بریتانیاست. الیزابت متولد ۱۹۲۶ است و در ۲۵ سالگی پس از مرگ پدرش جورج ششم به سلطنت رسید. الیزابت که امروز ۹۴ ساله است، ملکه ویکتوریا در قرن نوزدهم را پشت سر گذاشت و رکورد طولانیترین ملکه انگلستان را از آن خود کرد. فصل اول از سال ۱۹۴۷ و شب عروسی او با دوک ادینبورگ آغاز میشود. وقتی الیزابت ملکه شد، بریتانیای کبیر در کوران حوادث قرن بیستم گرفتار بود. تازه فقط انگلستان که نبود! او باید به ۱۲ مستعمره بریتانیا از جمله کانادا، استرالیا و نیوزیلند هم رسیدگی میکرد. داستان با نگاهی موجز و دقیق به ماجراهای الیزابت با خاندان سلطنتی، جامعه انگلستان و حوادث آن قرن پرآشوب میپردازد. در واقع با الیزابت مروری داریم بر مهمترین اتفاقات نیم قرن اخیر: اعتصاب کارگران معدن، استعفای چرچیل، ریاست جمهوری کندی و ترور او، سفر به ماه، استعفای نیکسون، جنگ ویتنام، قدرت گرفتن مارگارت تاچر، جنگ امریکا در عراق و افغانستان، ظهور طالبان و...
تحلیل کوتاه
باید در پروندهای مفصل بپردازیم به وجوه دراماتیک «تاج» و اینکه چطور عناصر یک درام تلویزیونی ناب در آن شکلگرفته است. فیلمنامه ریزبین و جزئینگر پیتر مورگان به شدت محققانه نوشته شده است و تماشاگر را با پشت پرده قدرت در خاندان سلطنتی آشنا میکند. انگار دوربین را به داخل کاخ باکینگهام برده و روی تک تک شخصیتها زوم کرده باشند. شخصیتپردازی موشکافانه برگ برنده این سریال است. سویههای پنهان و انگیزههای اصلی شخصیتها به نحوی زیرپوستی به تماشاگر منتقل میشود. شخصیتها سیاه و سفید نیستند و تلاش شده نگاه فیلساز توام با بیطرفی و عدم قضاوت باشد. مفاهیمی مانند تقابل سنت و تجدد، ارزشهای کهم خاندان سلطنت و مقتضیات جهان مدرن در کنش و واکنشهای شخصیتهای اصلی دیده میشود. نقطه قوت دیگر نحوه قصهگویی است. تاج شبیه فیلمهای بزرگ زندگینامهای سینما روایت شده، اما در قالب تلویزیون. با همان ظرافت و سطح تاثیرگذاری. تماشاگر این سریال به الیزابت نزدیک میشود و به عینه میبیند که او و باقی اعضای خاندان سلطنتی هم آدمهایی معمولی هستند با همان ضعفها و قوتهای انسانی و واهمهها و رنجها و لذتهای آشنا.