? «غلامرضا تختی» فیلم خوش ساختی است؛ از آن فیلمها که آدم حیفش میآید مهجور بمانند و دیده نشوند. بهرام توکلی فیلم زندگینامهای جسورانهای ساخته درباره یکی از مهمترین قهرمانان تاریخ معاصر ایران. او نشان میدهد جامعه بیماری که همیشه بدنبال یک منجی است چطور میتواند قدیس بسازد و بعد بر زمیناش بزند. اجرای فیلم به شدت حرفهای و کم نقص و نزدیک به سینمای روز دنیاست. با فیلمبرداری سیاه و سفید محشر حمید خضوعی ابیانه و فضای تهران دهه چهل مهگرفتهای که در هیچ فیلم دیگری نظیرش را ندیدهایم. سکانس کُشتی جانانه تختی و کشتیگیر امریکایی در المپیک ملبورن میتواند بهترین سکانس ورزشی تاریخ سینمای ایران لقب بگیرد. پایان فیلم حس و حال تلخ و دردناکی دارد. صدای محزون محمد معتمدی روی صحنههای تشییع جنازهی قهرمان میآید، چیزی به دل آدم چنگ میزند و بیاختیار چشمان آدم برای این سرزمین و قهرمانان غریبش نمناک میشود.
آدمی محصول انتخابهای خود و شرایط زمانی و مکانی جامعهی اطرافش است. در جای جای فیلم میبینیم که برای تختی فقط مردم و خانوادهاش مهم بوده است و حاضر بوده هرکاری برای کاستن از آلام آنها انجام دهد. اگر تختی کمی با اصحاب قدرت راه میآمد شاید سرنوشت دیگری داشت. اگر پیشنهاد شهرداری تهران را قبول میکرد طور دیگری میشد... انتخاب تختی این بوده که عمر کوتاه سی و هفت سالهاش را به معنای واقعی وقف مردم کند. او در همه حال به فکر انتظاری است که مردم از قهرمان ملیشان دارند.
فیلمساز باور اسطورهای و قهرمانپرورانهی جامعه ایران را رد نمیکند، اما نشان میدهد فشارهای مرئی و نامرئی چنین جامعهای چه بر سر قهرمان تنها میآورد. در فضای به شدت رادیکال آن سالها، هر مرگی در منظر افکار عمومی میتوانسته کار ساواک باشد، حتی نیازی نبوده جلال آل احمد از خودکشی تختی شهیدسازی کند. چنانکه در مورد مرگ صمد بهرنگی هم همین تصورات ایجاد شد.
جامعهی ایران، جامعه پیچیدهای است. تماشاگران امروز سینمای ایران هم چندان قابل پیشبینی نیستند. اگر فیلم تختی نمیفروشد، یکی از دلایلاش همزمانی با اکران کمدیهای مبتذلی چون رحمان 1400 است؛ اما این همه دلیل نیست. شاید بهتر بود تختی در اکران نوروزی قرار نمیگرفت. تختی از آن فیلمهاست که ممکن است در زمان خود قدر نبینند، اما گذر زمان ارزشهای آن را نشان خواهد داد و در خاطرهی دوستداران واقعی سینما خواهد ماند.
? حسام فروزان
#غلامرضا_تختی
#سینمای_ایران