نگاهی بر «انگل» پدیده سینمایی سال 2019
سال 2019 برای سینمای جهان سال پُربار و عجیبی بود؛ حالا که سال به پایان رسیده میتوان گفت دست سینما در همه زمینهها پر بود. هم فیلمهای شاخصی در جریان اصلی داشتیم و هم در فیلمهای مستقل و نامتعارف و خارج از سینمای تجاری نمونههای چشمگیری رویت شد. اما «اَنگل» آخرین ساختهی «بونگ جون هو» فیلمساز زبده کرهای شگفتی آخر را رقم زد. انگل در کمال تعجب به پدیده سال تبدیل شد و از نخل طلای جشنواره کن تا اسکار همه جوایز مهم را درو کرد. در اتفاقی بینظیر در تاریخ اسکار، یک فیلم غیرآمریکایی بطور همزمان برنده ی جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلم غیرانگلیسی شد. این اتفاقی بود که شاید هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند!
داستان از چه قرار است؟
فیلم داستان خانوادهی «کیم» را روایت میکند در یکی از محلات فقیرنشین پایتخت کره جنوبی. خانوادهای که در خانهای زیرزمینی زندگی میکنند که پنجرهاش به کفِ خیابان باز میشود. آنها در فقر و فلاکت دست و پا میزنند و مانند انگل سعی میکنند از هر راهی شده پولی به جیب بزنند و زنده بمانند. پسرِ خانواده به توصیه دوستش، به عنوان معلم خصوصی به خانهای اعیانی در بالاشهر سئول راه پیدا میکند تا به دختری زبان انگلیسی درس بدهد. پسر و خانوادهاش این فرصت را غنیمت شمرده و از سادهلوحی خانواده مرفه سواستفاده میکنند و با نقشههای شیطانی خدمتکاران خانه را کنار میزنند و جایگزین آنها میشوند. به این ترتیب، خواهر به عنوان معلم هنر، پدر به عنوان راننده و مادر در مقام پیشخدمت خانه اعیانی مشغول بکار میشوند و پول خوبی به جیب میزنند. اوضاع بر وفق مراد است تا اینکه ناگهان معلوم میشود در زیرزمین خانه اعیانی داستان دیگری در جریان است. پیشخدمت سابق، سالها شوهر ورشکستهاش را از ترس پلیس و طلبکاران در زیرزمین مخفی کرده و برایش آب و غذا میبرده است. از اینجا تقابل میان فرودستان بر سر حفظ موقعیت و رسوا نشدن بالا میگیرد و به فجایعی دراماتیک منجر میشود...
آیا انگل فیلم مهمی است؟
سینمای کره جنوبی در دو دهه اخیر پیشرفت حیرتانگیزی کرد و این کشور خیلی زود جزو کشورهای صاحب سینما قرار گرفت و سریالهای تلویزیونی خود را هم به دیگر کشورها (از جمله ایران!) صادر کرد. بونگ جون هو از فیلمسازان نامتعارف کره جنوبی است که در اثر فیلمهایش از جمله «خاطرات قتل» ، «میزبان» و یا «مادر» رویکردهای متفاوتی را به تماشاگر نشان داده است. اما چرا انگل تا این حد تحسین شد و بهترین فیلم سال لقب گرفت؟
انگل در ابتدای سال 2019 جایزه جشنواره کن را بُرد و کم کم تبدیل به پدیدهسال شد. انگل، فیلمِ سینمای امروز جهان است و نشاندهنده نگاه و سلیقهای که در جهان مورد تشویق قرار میگیرد. فیلمی که واجد ویژگیهای سینما پست مدرنیستی امروز است؛ چندان قضاوت نمیکند و موقعیتهایی را ترسیم میکند که چندوجهی و چند لایه هستند. انگل فیلمی مولتی ژانر است و چند ژانر و چندین سبک روایی در آن بکار رفته است. گاه مانند فیلم «دله دزدها» به سینمای اجتماعی پهلو میزند و گاه شبیه کمدیهای سیاه برادران کوئن میشود. در عین حال سبک غریب صحنهپردازی و تاثیرگذاری روی تماشاگر به شیوه کوئنتین تارانتینو هم در فیلم دیده میشود. فیلم موفق شده روایت جذابی ارائه دهد و روی مخاطبان مختلف تاثیر بگذارد. حالا دیگر تماشاگران عادی، منتقدان و نخبگان فرهنگی و هنری پذیرفتهاند که با فیلم مهم و متفاوتی روبرو هستند. انگل به سوژه تضاد طبقاتی و رفاه عمومی در جامعه و فاصله عمیق میان فرادستان و فرودستان میپردازد. در جهانی که درگیر بحران اقتصادی و رکود و نرخ بیکاری و بیعدالتی و... است، طبیعی است که چنین فیلمی از اقبال عمومی برخوردار شود. فیلم، مسألهاش را با تماشاگر گره میزند و او را تا پایان با خود میکشاند. یکی از علل موفقیت فیلم میتواند این باشد که موضوع بومی خود را به مثابه سوژهای جهانشمول مطرح میسازد و موقعیتی انسانی را ترسیم میکند که در هر جامعهای ممکن است اتفاق بیفتد. این همان راهحلی است که برای جهانی شدن سینمای ایران پیشنهاد شده است. اینکه حرفِ فیلم باید انسانی و جهانی باشد. یکی از دلایل اقبال جهانی به سینمای عباس کیارستمی.
جنوبِ شهر
فیلم از یکی از کهنالگوهای داستانی در سینما بهره میبرد. تقابل طبقه فقیر و غنی و جابجایی جایگاه فرودستان با فرادستان بارها به تصویر کشیده شده است؛ از «ویریدیانا» لوئیس بونوئل گرفته تا «بانو» ی داریوش مهرجویی. اما آنچه انگل را متفاوت میسازد، روایت چند لحنی و لایههای تو در توی آن است که راه را بر تفسیرهای متفاوت باز میگذارد. فیلم را میتوان از منظر نقد نظام سرمایهداری و تقابل کاپیتالیسم و سوسیالیسم نگاه کرد. خودباختگی در برابر غرب، جهانیسازی و هژمونی فرهنگی و اجتماعی امریکا بر تمامی فرهنگهای بومی و سنتی هم از دیگر مباحثی است که در نقد فیلم به کارمان میآید. در عین حال، فیلم هجو طبقهی مرفه و تازه به دوران رسیدهی کره جنوبی (و چه بسا تمامی جوامع) هم هست. خانواده مرفه با اینکه زندگی فوق مدرنی دارند، به شدت ابله و ساده لوح هستند. سطحی و بدون رگ و ریشه. آنها هرچه را که از آمریکا آمده باشد دوست دارند و دربست میپذیرند! گویی تکنولوژی مدرن تنها پوسته این طبقه را عوض کرده و تفکر آنها همچنان سنتی و ماقبل مدرن است. آنها هم به نوعی انگل هستند و صرفاً با پول توانستهاند ظاهر طبقهی خود را تغییر دهند.
میگویند فیلمی خوب است که تماشاگر آن تصویر خود را بر پرده ببیند. فیلم اشاراتی به موضوع تکنولوژی ارتباطی و نقش تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی در تغییر روابط آدمها دارد. در صحنه درگیری فقرا در خانهی اعیانی، تلفن همراه همراه دقیقاً به مثابه اسلحه بکار برده میشود، چرا که با فشردن یک دگمه میتوان فیلمِ درگیریها را برای خانم خانه فرستاد و حقیقت را عریان کرد. سکانسِ بازگشت خانواده فقیر به خانهی خود و روبرو شدن با خانهای که غرق فاضلاب و سیلاب است بسیار گویاست. آنها زیر باران و با پای پیاده فاصله عمیق میان بالاشهر تا جنوبِ شهر را طی میکنند و با زندگی ویرانشده ی خود مواجه میگردند. فیلم نشان میدهد که با هزار دوز و کلک هم نمیتوان حقیقت فاجعه جوامع امروزی را تغییر داد و جایگاه فرودستان در نهایت همان گودهای پایین شهر است و گریزی در کار نیست.
انگل موفق میشود جذابیت روایت را تا انتها حفظ کند، به همین دلیل ضعفهای فیلم چندان دیده نمیشود. ضعفهایی مانند موقعیتهای باورناپذیر در خانه اعیانی، سادهلوحی باسمهای خانواده مرفه و پیامهای گلدرشت اجتماعی و سیاسی فیلمساز که گاه بیرون میزند. و همچنین رفتار بدون پیشزمینهی شخصیتها مانند قتل صاحبخانه بدست پدر / راننده. کشتار خونآلود در پایان فیلم میتواند اشارهای به برهم خوردن نظام سرمایهداری در آینده باشد. فیلم هشدار میدهد که اگر فاصله طبقاتی همینطور عمیق شود، روزی نه چندان دور خون به پا خواهد شد با شورش فرودستان مواجه خواهیم بود. فرودستان انتقام سالها تحقیر و توهین و فلاکت و نادیده انگاشته شدن را از فرادستان جامعه خواهند گرفت. انگل ازین منظر هشداری است برای جامعه مدرن کره جنوبی و چه بسا همه جوامع امروزی. اگر عدالتی نباشد، آدمها خودشان عدالت را برقرار خواهند کرد.