اولین کمدی مسعود اطیابی «خروس جنگی» بود که در سال 1388 نمایش داده شد و چندان موفق نبود. اما «تگزاس» همان پروژهای شد که مسعود اطیابی را از فیلمسازی که فیلمهای اجتماعی و اعتقادی می ساخت به کمدی ساز «بفروش» تبدیل کرد. با موفقیت تگزاس در سال 1396 گویی اطیابی رگ خواب عامه تماشاگران را بدست آورد. پس از آن اطیابی و عامریان فیلم همان فرمول را در چندین فیلم تکرار کردند و به صدر جدول پرفروشترین فیلمهای سالهای اخیر راه یافتند. فیلمهایی نظیر تگزاس 2، دینامیت، انفرادی، بخارست و هتل و حالا تگزاس 3 در ادامه همین روند ساخته شدند. تماشاگری که دلش کمدی می خواهد به سینما می رود، فیلم ها پرفروش می شوند، سینمادار راضی است، چراغ سینما روشن می ماند و فیلمساز و تهیه کننده هم سرشان را بالا می گیرند که سینما را نجات داده اند و زنده نگه داشته اند. مشکل ما چیست این وسط؟ آیا منتقدان و نویسندگان سینمایی این وسط بی خودی غر می زنند و عیش مدام تماشاگران با این فیلمها را برهم می زنند؟ آیا واقعاً با این ادعا که چرخ سینما بالاخره باید بچرخد می توان هر شبه فیلمی را به خورد تماشاگر داد؟
مشکل ما با سازندگان تگزاس 3 این است که کم فروشی را به نهایت رسانده اند و حتی حداقل های کیفیت یک فیلم سینمایی را رعایت نمیکنند. طوری فیلم می سازند که گویی ما فیلم کمدی خوب در این سینما نداشته ایم و ندیده ایم. این سینمایی است که کمدی شاهکاری مانند «اجاره نشین ها» داشته است. حال آیا به هر شامورتی بازی جلوی دوربین می توان گفت فیلم کمدی؟ تگزاس 3 حتی از فیلمهای قبلی همین کارگردان سری دوز هم ضعیف تر است و آنقدر بی مایه است که اصلاً نمی توان نقدش کرد! اگر از سازندگان این فیلم بخواهیم فیلمنامه اش را منتشر کنند به احتمال زیاد از این کار شانه خالی می کنند؛ چون فیلمنامه ای وجود ندارد! تگزاس 3 ملغمه ای است از شوخی ها و داد و بیدادهای همیشگی پژمان جمشیدی و سام درخشانی، با خوشمزگی های مهدی هاشمی و آن بازیگر برزیلی (همه برزیلی های این فیلم فارسی بلدند!) در مجموعه ای سکانس هایی بی ربط و بی سر و ته که به زور کنار هم قرار گرفته اند. اگر بخواهید خط داستانی فیلم را برای کسی تعریف کنید واقعاً می مانید که چه بگویید چرا که همه چیز تکه و پاره است: قاچاقچیان برادر عروس برزیلی را به گروگان گرفته اند. همه خانواده می خواهند برای نجات او به برزیل سفر کنند! اما در فرودگاه می فهمند که ممنوع الخروج هستند و سه تا از مجسمه های پله را پیدا کنند و به پلیس تحویل دهند تا مشکلشان حل شود و... اگر سکانس های فیلم جابجا نمایش داده شوند هیچ فرقی نمی کند! صحنه رقص همگانی مهمانان در هتل عیناً کپی صحنه حیاط در تگزاس 2 است. تگزاس 3 از نظر سینمایی هیچ دستاوردی ندارد و صرفاً دنباله ای است بر فیلم قبلی که همان مولفه ها را تکرار می کند تا بازهم از تماشاگر خنده بگیرد. فیلم بدون شک برای فیلمساز و تهیه کننده چند قدم به عقب است؛ حتی اگر پرفروشترین فیلم سال لقب بگیرد ارزشی به آن اضافه نمی شود.
بزرگترین ضربه ای که فیلمی مثل تگزاس 3 به سینمای ایران می زند استفاده نابه جا از همه چیز است. سو استفاده تمام عیاری از وضعیت سینمای ایران و نیاز تماشاگر با شادی و خنده و همچنین از سابقه و اعتبار بازیگران چهره ای که تماشاگر با دیدن آنها در پوستر فیلم اعتماد می کند و بلیت می خرد. سلطه چنین فیلم هایی بر اکران کل سال جا را برای فیلم هایی که ارزش تماشا داشته باشند تنگ می کند. زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی در چندین فیلم تکرار شده اند و بنظر نمی آید چیز تازه ای از آنها دربیاید. شوخی های فیلم با مسائلی از قبیل بارداری مادر در سن بالا، چاقی و لاغری زنان یا مسائل روز جامعه از قبیل حجاب، باسمه ای و در حد نمایش های عامه پسند و زرد است. طرز فکر نسبت به خانواده و نقش زنان و مردان کاملا از فیلم بیرون می زند. در چنین فیلمی ناهنجاری های جامعه بازتولید می شود. صحنه های پلیس و تعقیب و گریز و خلافکاران مواد مخدر در حد فاجعه بدترکیب و مبتذل هستند. خرده روایت های فرعی به شدت سطحی هستند و نیمه کاره رها می شوند. بازی بازیگران اصلی و فرعی هم چنگی به دل نمی زند. گویی همگی می دانسته اند که صرفاً قرار است دنبالهای ساخته شود و همین!