مهرداد نادری
مهرداد نادری
خواندن ۲۷ دقیقه·۳ سال پیش

فتح خوشبختی - برتراند راسل

شاید بهترین تعریف از جناب آقای برتراند آرتور ویلیام راسل که حدودا 98 سال عمر کرد، یک کلمه باشه که در ویکیپدیا در مورد ایشون نقل شده: همه چیز دان. خیلی ها با بیان کردن اسم ایشون هم مخالفند چون لیبرال بوده و به خدا اعتقادی نداشته و کلا عادت دارن شمشیرشون رو برای متفکرینی که طبق سلیقشون نیستن از رو ببندن (اگر از این دسته افراد هستید، لطفا همین الان این صفحه رو ترک کنید و مطالعه تون رو ادامه ندید)، اما شخصا علاقمندم که مطالب هر اندیشمندی که در تاریخ، پس از تفکر عمیق، محتوایی رو تولید کرده رو بخونم و ازش یاد بگیرم، در موردش گفتگو کنم و حتی نقدش کنم. وقتی که مطالب برآمده از اندیشه های ژرف رو میخونم، صرفنظر از اینکه اون شخص در چه زمانی عمر کرده، احساس عمیق شاگردی و دوستی و هم صحبتی با او، در همین لحظه بهم دست میده. یکی از اشخاصی که قدرت تفکراتش رو خیلی دوست دارم، جناب راسل هست.

برتراند راسل. منبع عکس: آرشیو هولتون
برتراند راسل. منبع عکس: آرشیو هولتون

جناب راسل که نوبل ادبیات داشتن، یک شخصیت دو وجهی و جذاب دارن. میگم دو وجهی، چون میتونستن با دو قشر کاملا متفاوت، ارتباط عمیقی برقرار کنن: نخبگان و عوام. این کار رو در تاریخ، هر کسی نتونسته انجام بده و از پسش بر بیاد. اما جناب راسل، کتابهایی رو در فلسفه و ادبیات دارن که فقط قشر تحصیلکرده ی ممتاز میتونن درک بکنن و کتابهای محبوبی هم دارن، مثل همین کتاب فتح خوشبختی، که همه میتونن اون رو بخونن و ازش لذت ببرن.

مطالعه ی خود کتاب رو که اکیدا توصیه می کنم. اسم کتاب به انگلیسی The conquest of happiness هست که مترجمین محترم در ایران، ترجمه های متعددی با اسم های مختلف براش داشتن. تفسیرهایی هم برای این کتاب نوشته شده که یکی از بهترین هاش، نوشته ی جناب "تیم فیلیپس" هست و باز، این کتاب هم توسط جناب آقای "رضا بابازاده" ترجمه شده و توسط "نشر پیله" به چاپ رسیده. من همینجا دست مریزاد میگم و تشکر می کنم از آقای بابازاده ی عزیز، که نمیشناسمشون، ولی دستشون رو بابت زحمتی که کشیدند و بابت ترجمه ی بسیار خوبشون میبوسم. در ادامه، مهم ترین نکات مطرح شده در کتاب رو می خونید در حالی که یک تفسیر هم بنده به تفاسیر قبلی اضافه کردم.

بیاید به سراغ گفته های جناب راسل برگردیم. جملات زیر رو بخونید، روی هر کدوم، فقط چند ثانیه تمرکز کنید و فکر کنید. هر کدوم از جملاتی که در ادامه میارم، میتونن یک استوری یا توییت جذاب باشن که صدها نفر راجع بهشون بحث کنن و از بحث هاشون لذت ببرن. درسته طولانیه اما ارزش خوندن داره.

از اینجا به بعد، هر نقل قولی که از کتاب اصلی می کنم، به ترجمه ی آقای بابازاده هست و برای اینکه حقوق معنوی اثر رعایت بشه، بخش هایی که نقل قول میشن رو در "دابل کوتیشن" میگذارم. سعی می کنم که جملات ارزشمند کتاب که برام خیلی جذاب بودن رو نقل کنم و اگر کامنتی در اون موضوع دارم، در کنارش بیان کنم. راستش من این متن رو دارم مینویسم که جذابترین جملاتی که از این کتاب خوندم، همیشه برام یه جایی ثبت بشه که بعدا بتونم بهش مراجعه بکنم. شاید همین متن، الهام بخش و مشوق شما در مسیر زندگیتون بشه یا حتی باعث بشه که برید و این کتاب رو به طور کامل مطالعه کنید.

جایی که من دقیقا با ایشون احساس مشترک پیدا کردم از این جمله شروع میشه: "هر دیوانه ای می تواند کاری کند که چیزهای پیچیده، پیچیده به نظر برسند. استعداد راسل در این است که کاری انجام می دهد که مشکلات به ظاهر حل نشدنی، برای همه ی ما، قابل حل به نظر برسند." این روزها فقط لحظاتی در شبکه های اجتماعی وقتتون رو بگذرونید تا ببینید که برخی اشخاص کم سواد، چطور با پیچیده کردن مفاهیمی که خودشون هم توان درکش رو ندارن، از خودشون ظاهر اشخاصی اندیشمند و پر مدعا ایجاد می کنند. به عقیده ی من، هیچ مهارتی به اندازه ی ساده کردن مفاهیم پیچیده، ارزشمند نیست.

در باب خوشبختی، "راسل اعتقاد دارد که خوش گذراندن در جهان اطراف، و لذت بردن از آن با حداکثر توان، ریشه عمیق ترین خوشبختی است که می توانیم تجربه کنیم." کاری که ما بخاطر غرق شدن در آرزوها و رویاهای بی پایان و همچنین داشتن تعریفی غلط از خوشبختی، بلد نیستیم.

" اگر شما عقایدتان را تغییر ندهید، زندگی شما برای همیشه به این شکل باقی خواهد بود. آیا این خبر خوبی است؟ -ویلیام سامرست موام" یکی از مشکلاتی که پیش روی ما بوده و هست، اینه که درست و غلط بودن برخی از مسائل رو درک می کنیم، اما عامدانه تلاش برای تغییرشون نمی کنیم. به نظر من این هم از تنبلی و سستی ما میاد.

"ما همه از تجربه های خود درس میگیریم، اما به ندرت، از راه اندیشیدن در مورد آن تجارب." این جمله هم ارزش فکر کردن داره. چقدر خوبه که یاد بگیریم در مورد تجاربمون، ژرف اندیشی کنیم. توصیه می کنم که در این رابطه حتما راجع به Deliberate Practice و قانون 10 هزار ساعت مطالعه کنید. مطالعه ی کتاب Outliers اثر Gladwell رو هم خیلی توصیه می کنم.

"اگر شما معتاد کتاب های خودآموز هستید، به کتابها، سی دی ها، مجلات و مطالب اینترنتی که طی سالها روی آن ها زمان گذاشته و پول خرج کرده اید، نگاه دیگری بیاندازید. اگر کمکی به شما نمی کنند، آن ها را دور بیاندازید. حداقل با این کار، جای قفسه های شما باز خواهد شد." هر سال، نمایشگاه کتاب باعث میشه که کمدهای ما پر بشن از CDها و کتابهایی که هیچوقت مطالعشون نکردیم.

"بیشتر ما می توانیم تغییر کنیم، حتی اگر گاهی اوقات احساس کنیم که نمی توانیم، ما می توانیم کنترل امور را در دست بگیریم و آنچه که ما را شاد می کند را بیشتر، و آنچه که ما را ناراحت می کند را، کمتر انجام دهیم." این جا باز هم همون تمرین عامدانه یا همون Deliberate Practice مطرح میشه.

"مستی، خودکشی موقت است." اساسا روش هایی که باعث میشه برای مدتی در دنیا نباشیم رو درک نمی کنم. امیدوارم هیچوقت در زندگیم تجربش نکنم.

"همه ی ما این را به خودمان بدهکاریم که کاری بیشتر از فقط آرزو، برای خوشبخت تر شدن خودمان انجام دهیم." این جملات، یکمقدار شعاری محسوب میشن. چون این روزها همه ی کسایی که ویدیوهایی انگیزشی ایجاد می کنن این حرفا رو میزنن. اما باور کنید، موفقیت صرفا عمل کردن به همین حرفای ساده است. اما عمل کردن... نه فقط صحبت کردن!

"حتی زمانی که هیچ ضمانتی برای پایانی شاد نیست، باز هم، امیدوار بودن عاقلانه است." این جمله بی نظیره، مصداق های زیادی هم در دنیا داره. آدم هایی که در یک قدمی مرگ یا حتی اعدام، نجات پیدا کردن. معجزه هایی که لحظات آخر میتونن اتفاق بیفتن، فقط برای فیلمها نیستن. در واقعیت هم پایان شب سیه، معمولا سپید است.

"ما به تلاش کردن سازگاری پیدا کرده ایم و بنابراین از بدست آوردن چیزهایی که به زحمت بدست می آوریم، لذت بیشتری می بریم تا چیزهایی که به سهولت در اختیار ما گذاشته می شوند. این از نظر بیولوژیکی امری لازم الاجراست." پس کار کنید، زحمت بکشید و لذت نتایجش رو ببرید.

"امیدوار بودن به نتیجه پایانی، راهی برای خوشبختی نیست... جهان را همانگونه که هست، بپذیریم، یعنی بدون هیچ ضمانتی و سعی کنیم از خوشی هایش لذت ببریم." این جمله میتونه تکمیل کننده ی جملات قبلی باشه تا یک مسیر درجه یک برای احساس خوشبختی رو ترسیم کنه.

اما یک جمله ی فوق العاده ی دیگه از این کتاب: "دانشمند کسی نیست که پاسخ های درست می دهد. کسی است که سوال های درست می پرسد. -کلودلوی اشتراوس" این رو بدون شرح میگذارم تا بهش فکر کنید و مصداق هاش رو در زندگی خودتون هم پیدا کنید.

یک جایی، جناب راسل، امنیت و حمایت رو علایق کودکانه می دونن. داشتم فکر می کردم که چقدر، درگیر این نیاز کودکانه ایم و چقدر اون رو از بقیه طلب می کنیم. شکی در این نیست که این نیاز، یک نیاز معقول و طبیعیه، اما مانع بزرگی سر راه بزرگ شدنمونه...

در باب عشق که میرسه، دیدگاه های ایشون باز هم جالب میشه: "ما دنبال لنگه ی خود می گردیم، نه امکان خوشبختی از طریق تجربه مشترک." زیبایی زندگی در تجربه مشترک با پذیرش همه ی تفاوت هاست.

در باب اینکه خوشبختی فقط برای انسان های بزرگ نیست: "خداوند باید افراد عادی را خیلی دوست داشته باشد که این همه از آن ها آفریده است. -آبراهام لینکلن"

"وقتی شخص مشهوری سرطان می گیرد، ناراحت کننده است، اما برای زمین، وضعیت او ناراحت کننده تر از وضعیت همسایه شما که به همان بیماری گرفتار شده است، نیست. در یک دنیای بی عیب، ما به همه خبرها، در مورد هر کسی که باشند، چه خوب و چه بد، به یک اندازه تاکید قائل هستیم." این موضوع، یکی از موضوعاتیه که قلب من رو خیلی آزرده می کنه. افراد ناشناس و معمولی، اهمیت کمی برای بقیه دارن در حالیکه بیماری و مرگ اونها به همون اندازه غم انگیزه که انسان های سرشناس...

یکی از موضوعات دیگری که در این کتاب بهش اشاره میشه و به وضوح میشه در شبکه های اجتماعی دید اینه که "علاقه به نوشتن، از علاقه به دانستن، پیشی جسته است." الان با وجود ابزارهایی مثل کلاب هاوس میشه گفت: علاقه به صحبت کردن از علاقه به شنیدن هم پیشی جسته است.

"بیان کردن نظرات، پس از تجربه ی آن ها" تاکید می کنم پس از تجربه ی آن ها، "موجب رضایت ما می شود و ما را به انسان های مفیدتری تبدیل می کند." شاید یکی از معضلات این روزهای سیستم آموزشی ما هم همینه، مخصوصا در بحث های مربیگری موفقیت و انگیزشی. اشخاص، چیزی که تجربه نکرده اند رو به عنوان یک نظر کارشناسی مطرح می کنند.

در باب طعنه و کنایه: "دنیا، دنیای مسخره کردن و متلک بار کردن شده است، به شکلی که روح طنز را فقیرتر می سازد. -دیوید دنبی"؛ "ناتوانی ما برای فرار از حالت رقابت، دنیایی برای ما ایجاد کرده که در آن، مجبور به کم ارزش نشان دادن نظرات دیگران هستیم."؛ "مشکل از فلسفه گرفته شده کلی زندگی، نشات می گیرد که بر اساس آن، زندگی یک مبارزه است، رقابتی است که در آن فقط به برنده احترام گذاشته می شود."؛ "انتقاد خوب تلاش می کند تا آنچه که مورد نقد قرار می دهد را اصلاح کند، حتی اگر این کار بی اثر باشد. اما هدف طعنه و کنایه تخریب محض است." جملات آنقدر گویا هستند که من ترجیح می دم توضیحی اضافه نکنم.

"راسل با سرزنش ما مبنی بر قضاوت هر چیزی از روی مقدار سود حاصل از آن، احساس تاسف می کند که مقدار پول بدست آمده، تنها معیار مورد قبول سنجش اذهان است." حقیقت تلخی است که مولفه های دیگه مثل زمان، لذت، خوشی، آرامش و ... در محاسبات بسیاری از ما دیگه جایی ندارن.

"خواندن کتاب ممکن است شما را شاد نکند، اما نخواندن آن و وانمود کردن به خواندن آن، به احتمال خیلی زیاد، شما را ناراحت خواهد کرد." به نظرم برای درک این موضوع، باید مفهوم اصالت رو درک کرد. واژه ی authenticity مفاهیم عمیقی رو در خودش جا میده. کتاب کشف شمال حقیقی با ترجمه ی بی نظیر دوست خوبم محمدرضا پایدار عزیز رو به شدت در این زمینه توصیه می کنم.

"راسل می گوید ما به طور ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده ایم که از بیکاری و ملالت خوشمان نمی آید، چرا که اجدادمان شکارچی بودند. اما از زمانی که در جایی سکنی گزیدیم و شروع به کاشتن چیزها و اهلی کردن حیوانات نمودیم، زندگی برایمان خسته کننده تر شد. چیزی که ما را از این وضعیت نجات داد، عصر ماشین بود که به طور قابل توجهی از میزان خستگی ما در جهان کاست." نمیدونم باید بهش مثبت نگاه کرد یا منفی، ولی حس من منفیه. ترجیح میدادم که شب ها انقدر به تکنولوژی دسترسی نداشتم که تنها راهکارم برای وقت گذروندن، مطالعه کتاب یا معاشرت با عزیزان و دوستانم میشد.

"اگر ما نتوانیم خود را از نیاز مداوم به لذت و کامروایی رها سازیم، برده آن خواهیم شد." ما از هر چیزی که لذت میبریم، معتادش میشیم. حتی از همیشه لذت بردن و خوش گذراندن. این احساس نیاز باعث میشه که همواره همه ی معیارهامون مادی میشن. چون احساس می کنیم که با پول میتونیم لذت مداوم رو ایجاد کنیم.

"مدیتیشن به مفهوم ساکت کردن صداهای درون سرتان نیست، بلکه به مفهوم فراهم کردن سکوت به منظور گوش دادن به آن ها است." خیلی دلم می خواد در این مورد یک پست مفصل بنویسم. خیلی ها به سراغ مدیتیشن میرن که از شر ندای درونشون خلاص بشن، اتفاقا راهکار این نیست که اون صدا از بین بره، باید شنیده بشه و آروم بشه.

" هر فعالیتی، زمانی خلاقانه می شود که عامل آن، به درست انجام دادن یا بهتر انجام دادن آن اهمیت دهد. -جان آپدایک" یک اصراری داریم که خلاقیت رو در ایجاد تحول کامل در یک مسئله ببینیم. باور کنید که در جزئی ترین کارها هم میشه خلاقیت داشت. یک مدرس خوب، کسی نیست که کلا روش جدیدی برای تدریس ایجاد بکنه، حتی اگر یک درصد بهتر و کارآمدتر از اشخاص دیگر هم تدریس بکنه، کافیه و عملکردش خلاقانه محسوب میشه.

"اگر چیزهای تمرکز بر هم زن در زندگی شما زیاد باشند، شما نمی توانید برای خود تعیین هدف نمایید." فکر می کنم خیلی واضحه. به مغزتون فرصت بدید که گاهی مشغول هیچ چیزی نباشه و فقط فکر بکنه، تصمیم بگیره و هدفش رو تعیین بکنه.

"بعد از هر تصمیمی یک حس آرامش به انسان دست می دهد، حتی بعد از تصمیم اشتباه -ریتا مای براون" من یکی از طرفداران این نظریه هستم که تصمیم اشتباه بهتر از تصمیم نگرفتنه. برای همین وقتی میبینم بیش از حد دارم فکر می کنم و به نتیجه ای هم نمیرسم، سکه یا تاس یا ... میندازم و بالاخره تصمیم میگیرم و شروع می کنم. شروع کردن مهمه، وقتی اصلا نمیدونم باید چکار کنم، یک مسیری رو به طور شانسی شروع می کنم. توصیه می کنم که شما هم همین کارو بکنید. حالا بعضیا معتقد به استخاره هستند، بعضیا فال حافظ میگیرن، بعضیا سکه میندازن، مهم نیست، وقتی نمیتونید تصمیم بگیرید یه روشی رو انتخاب کنید که بتونه یک گزینه رو براتون مشخص کنه تا بالاخره شروع کنید. اگر شروع کنید، بعدش مکانیزم های هدایت کننده در ناخودآگاهمون، ما رو به سمت هدف هدایت خواهد کرد. درست مثل موشک های هدایت شونده.

"عاقل فقط زمانی به مشکلاتش فکر می کند که هدفی از حل آن ها داشته باشد. چشم پوشی کردن از مشکلات معمولی روزهای معمولی، کاملا امکان پذیر است. او از ما نمی خواهد که از نگرانی های یک بیماری جدی چشم پوشی کنیم، اما طرفدار این است که نگران پیدا کردن یک دکتر خوب باشیم تا نگران وضعیت خود در ساعت دو نصف شب." چند وقت پیش، احساس می کردم که یک بیماری خیلی بدی دارم، اما میترسیدم که به دکتر مراجعه کنم. شب ها خوابم نمیبرد و فکر و خیال رهام نمیکرد. یکی از همین شب ها که به اشتباه بودن تصمیمم پی بردم، قبل از طلوع آفتاب رفتم بیمارستان و وضعیت خودم رو مشخص کردم. بعدش هم یک روند مشخصی رو برای خودم تعیین کردم و پیگیری کردم تا به سمت حل اون معضل برم. الان میدونم که اون بیماری رو دارم، ولی خیلی حالم بهتره و احساس سبکی می کنم. چون دقیقا میدونم مشکلم چیه، در چه مرحله ای هستم و برای درمانش باید چه کاری انجام بدم. شب ها با آرامش میخوابم و روزها به نامعلوم بودن شرایطم فکر نمی کنم.

"زمانی که شما مشکلی دارید، تمامی اطلاعاتی را که امکان دارد، کنار هم گذاشته، آن ها را سبک و سنگین کرده و به نتیجه ای می رسید، و سپس، تا هنگامی که اطلاعات جدیدی به دانش شما اضافه نگردیده، آن را اصلاح نمی کنید." بنابراین، وقتی تصمیمی گرفتید، دیگه تغییرش ندید. ثابت قدم بمونید تا زمانی که با دریافت اطلاعات جدید و موثق، مطمئن بشید که باید تغییری در مسیرتون ایجاد کنید.

"فکر کردن در مورد آن را کنار بگذارید. هیچ چیزی مثل بی تصمیمی، خسته کننده نیست، و هیچ چیزی هم مثل آن، بی ثمر نیست."؛ "یاد بگیرید که چگونه تصمیمات خود را دوست داشته باشید."

ویژگی های مهم برای اینکه "کمتر فکر کنید، بیشتر عمل کنید": "1. فروتنی: اینکه شما زیاد مهم نیستید." "2. اعتقاد راسخ: تصمیم شما، یک تصمیم موقتی نیست، که وابسته به حرف های نفر بعدی که ملاقاتش می کنید، باشد." "3. قاطعیت: فرض راسل بر این است که وقتی تصمیمی گرفتید باید بدون تغییر آن را انجام دهید، حتی زمانی که این قاطعیت برای شما مشکلاتی ایجاد کند." "4. بینش: وقتی که اطلاعات مربوطه را جمع آوری می کنید، باید تمام جنبه های آن را در نظر بگیرید، نه فقط مواردی که، تصمیمی که شما به طور احساسی می خواهید بگیرید را اثبات می کند." اجازه بدید فقط در مورد گزینه ی یک اظهار نظر کنم: خودمون رو مرکز جهان نبینیم. ما اونقدرها که گمون می کنیم، مهم نیستیم. یک لحظه به نبودنمون فکر کنیم. در وهله اول احساس می کنیم که اتفاقات خیلی بدی رخ میده. بیاید به مرگ آدم های خیلی مهم دنیا فکر کنیم. بعد از اونا چی شد؟ دنیا متوقف شد؟ اتفاق خاصی افتاد؟ من اینطور فکر نمی کنم.

"نخست وزیر پیشین، جان میجر، عادت داشت که برای تصمیم گیری، تکه کاغذی را از وسط تا کند و موارد موافق آن را در یک سمت و موارد مخالف را در سمت دیگر یادداشت کند." بنده کلا با یادداشت کردن قبل از تصمیم گیری به شدت موافقم و بارها در دوره های مختلف این مسئله رو به دانشجوهای عزیزم گوشزد کردم.

"هنر، حاصل ازدواج خودآگاه و ناخودآگاه است. -جین کاکتیو"؛ "راسل ذهن ناخودآگاه خود را طوری تنظیم می کرد که وقتی که او مشغول کار دیگری بود، کار کرده و مسائل را برای او حل کند."؛ "او ابتدا در ذهن خودآگاه خود به شدت به مشکل فکر می کرد، سپس به ناخودآگاه خود دستور می داد که در پشت پرده، به کار خود ادامه دهد، و خود برای ماه ها، دیگر با آن مسئله کاری نداشت، زمانی که او دوباره به ذخیره گاه روانی خود مراجعه می نمود، اغلب متوجه می گردید که ناخودآگاه او، آن را از آنجا خارج کرده، حل نموده و آن را برای او، به صورت یک فایل درآورده است." این روش حل مسئله، فقط مختص جناب راسل نیست، جناب ادیسون، جناب انیشتین و بسیاری از بزرگان دیگر هم از این روش برای حل مسائل پیچیده استفاده می کردند. حتما یک بار امتحانش کنید، نتایج شگفت انگیزی می گیرید. هر چند حتما تا الان تجربه کردید که یک مسئله ای رو بهش فکر کنید، بعد از مدتی کلنجار رفتن خسته شدید و رهاش کردید، چند وقت بعد که به سراغش اومدید، دیدید که چقدر راحت حل شده. این دقیقا همون ذهن ناخودآگاهی هست که به کمک خودآگاه ما میاد.

در باب حسادت: "تکلیف اصلی ما این است که از هم پیشه های خود ایراد نگیریم، بلکه به دنبال دلیلی برای تمجید کردن از آن ها باشیم. این کار به ما اجازه می دهد که راه های دیگری به جای روش منفی مقایسه خودمان با دیگران پیدا کنیم، البته بدون انکار اجزای سازند مقایسه." خیلی وقتا که تصمیم میگیرم از همکارانم انتقاد کنم، پشیمون میشم. درسته که خیلی از انتقادات سازنده است، ولی به محض اینکه متوجه میشم که دارم از این انتقاد کردنه لذت میبرم، از این کار دست میکشم. میترسم که یکوقت بوی حسادت ازش بزنه بیرون در حالیکه خودم متوجهش نباشم. "حسادت شما را محدود می کند، اما همدلی مثبت، به شما الهام می بخشد."

"هرگز موفقیت را با خوشبختی اشتباه نگیرید."؛ "بسیاری از مردم می توانستند در کارهای کوچک موفق باشند، اگر خود را با بلند پروازی های بزرگ مشغول نمی کردند. -هنری وادزورث لانگ فلو"؛ "ما برای پول و شهرت، ارزش زیادی قائل هستیم، در حالی که، صداقت، مهربانی، قابل اعتماد بودن یا نوعدوستی را کم ارزش می دانیم."؛ "بلندپروازی های شما، باید مسیر حرکت شما باشند، نه مقصد نهایی شما."؛ "انجام ندادن کارهای بالاتر از متوسط، چیزی است که افراد متوسط را پایین نگه می دارد. -ویلیام وینانس" من در این جا سکوت می کنم تا شما این چند تا جمله رو با تمرکز زیاد بخونید.

"راسل می گوید، همه ما در جنگل گم شده ایم. اما مسئولیت ما این است که سعی کنیم از آن بیرون بیاییم." این جمله خیلی جذابه. مثل فال حافظ میمونه. برای زندگی هر کسی، قابل تفسیره.

"هر سیستم عدالتی که بجای بالا بردن خوشی افراد بدشانس، بر روی کاستن خوشی افراد خوش شانس متمرکز باشد، غلط است." بر همین مبنا، اساسا درک بسیاری از دولتمردان و حکام هم از عدالت غلطه.

"این گناه نیست که شما هر از چند گاهی، بخواهید قانونی را زیر پا بگذارید، به شرط آن که به کسی آسیب نرسانید. -مائه وست" من عاشق این دیدگاهم. هر چند خیلی گسترده و تفسیر پذیره. ولی هر خوشی که در چاچوب قوانین اخلاقیم بگنجه رو انجام میدم.

"اگر می خواهید در بین افرادی فحش دهید که ممکن است به آن ها بر بخورد، فحش مخصوص خودتان را درست کنید که فقط شما معنی آن را می دانید. در این صورت همه راضی خواهند بود." این صحبت راسل یک دو نقطه دی کم داره.

در ابتدای این جمله ازتون میخوام که خوب بهش دقت کنید، چون خیلی از ماها درگیر این نگرش هستیم: "کسانی که همیشه شکایت می کنند که همه مردم ضد آن ها هستند، همیشه خار چشم دیگران هستند و اگر کلی صحبت کنیم دوستان زیادی ندارند. درسته، حق با آنها است. همه از آن ها متنفرند ولی آنها خودشون باعث این اتفاق هستند، چون فکر می کنند که این مسئله درست است."

"راسل چند داروی قوی برای خود-ترحمی دارد: 1. ریاکار نباشید. 2. در نحوه ی ارزیابی خود و دیگران ثابت نظر باشید. 3. شاید آن ها این کار را از روی عمد انجام نمی دهند." خوبه که در مورد دیگران همیشه حسن ظن داشته باشیم و در مورد اشتباهاتشون مثبت فکر کنیم. چند وقته دارم تلاش می کنم که اینطوری باشم و به شدت آثار مثبتش رو در روابطم با دوستانم، همکارانم و خانوادم میبینم.

"اگر شما خود را بدشانس بپندارید، شاید همین باعث بدشانسی شما شود." امان از این نکته ی بسیار بسیار بسیار مهم. "انسان ها چون خود را در مرکز پیشامدها قرار می دهند، در نتیجه پیشامدهای بیرونی را از طرف خود می دانند." باور کنیم که: "خوش شانسی نام دیگر اصرار ورزیدن به هدف است. -رالف والدو امرسون"

"امکان موفقیت برای همه وجود ندارد، شاید شما همان تجربه ای را داشته باشید که هزاران نفر مثل شما دارند." عزیزان من، وقتی یک معامله ای رو در بازارهای مالی باز می کنید به این فکر کنید که 96 درصد افراد دارن میبازن و فقط 4 درصد دارن سود می کنن. وقتی در یک رقابتی وارد میشید که هزار نفر توش هستن و فقط سه نفر اول، مدال میگیرن، باور کنید که 997 نفر هم مدال نمیگیرن. چه اصراریه که همیشه جزء اون اقلیت باشیم؟ خب نمیشه. قطعا همیشه نمیشه. طبق تئوری احتمالات هم به قضیه نگاه کنید، به ندرت میشه.

"همیشه نقشه ی ثانویه ای داشته باشید و فرهنگ هیچ بهانه ای وجود ندارد را نزد خود ترویج کنید: موفقیت یا شکست در نهایت به خود شما بستگی دارد. روی عوامل موثر کار کنید تا نتیجه را به شانس واگذار ننمایید."

بعضیامون استاد این کار هستیم: "تئوری های توطئه، پروازی هستند از این حقیقت تلخ که، ما برای دیگران ارزش زیادی نداریم، یا اینکه ما به اندازه کافی خوب نیستیم. ما با شناخت عیوب خود، می توانیم از دست کردن آنها، یا از پیدا کردن موفقیت در جای دیگر، لذت ببریم."؛ "اگر برای پدیده ای دو توضیح وجود دارد، توضیح پیچیده و توضیح ساده، توضیح ساده، محتمل تر است. -ویلیام اکام" این مسئله رو به عنوان یک حقیقت مطلق بپذیرید که در نود درصد مواقع، تئوری های توطئه ساخته ی مغز ماست.

"کمتر کسی مثل راسل می توانستید پیدا کنید که نظر مردم، چندان اذیتش نکند." این قدرت، کلید حل بسیاری از مشکلات و موانع پیش روی موفقیته. مدت هاست دارم تمرینش می کنم.

"جهان در پایان از کسانی تبعیت خواهد کرد که هم آن را تحقیر کرده اند و هم به آن خدمت نموده اند. - ساموئل باتلر"

یکی از ویژگی های خیلی مهم راسل چیزیه که معمولا ما از فلاسفه انتظار نداریم: "او صرف انجام مباحثه، هرگز دنبال مباحثه و مجادله نبود، مگر اینکه مباحثه ای در سر راه او قرار می گرفت." یعنی اصراری نداشته وارد بحث بشه. من قبلا خیلی مباحثه می کردم، چند وقته به این نتیجه رسیم که تاثیر تفکر فردی و ارائه ی محتوای ذهنی در ساختار نوشتار، ویدیو یا هر چیز دیگه ای که یک طرفه باشه خیلی بیشتره و وقت کمتری ازم میگیره. اینطوری بازخوردها رو هم سر فرصت بررسی می کنم.

"رسیدن به خوشبختی مستلزم آن است که روش زندگی ما، از تکانه های عمیق درونی خودمان نشات گرفته باشند و نه از سلایق و علایق کسانی که اتفاقا همسایه ما نیز هستند." یک گروهی در دنیا هستند که قبلا راجع بهشون توضیح داده بودم، طرز فکرشون اینطوریه که میگن تصور می کنیم اگر در دنیا تنهای تنها بودیم، چه چیزهایی نیاز داشتیم، فقط همونا رو برای زندگیمون تهیه می کنیم. اگر اینطوری فکر کنیم، خیلیامون نه ماشین هایی که الان داریم رو میخریدیم، نه خودمون رو برای خونه ای که توش هستیم یا وسایلی که داریم انقدر به زحمت مینداختیم.

"نظر مردم، همیشه نسبت به کسانی که آشکارا از آن واهمه دارند، ظالمانه تر است." اینو هممون تجربه کردیم. "جلوی ترس را نمی توان گرفت، اما می شود خونسرد بود و وحشت نکرد، می توان از طریق منطق و ارزیابی، آن را خفیف تر کرد. -ونیوار بوش"؛ "اگر شما از سگ خشمگین نظر مردم بترسید، با این کار، فقط آن را تشویق خواهید کرد که شما را گاز بگیرد."

"سندمن می گوید، بهترین الگو برای رهبری در حالت بحران، وینستون چرچیل، در جنگ جهانی دوم بود، زیرا او تلاش نکرد از مشکلات طفره رود یا از فاش شدن حقیقت تلخ خودداری نماید."؛ "ما به اشتباه یاد می گیریم که تفاوت، امری تهدید کننده و ناسالم است و اینکه، مردم نیامده اند که ما را به چالش بکشند، بلکه آمده اند که ما آن ها را تحت کنترل خود درآورده و مدیریت نماییم."

جملات کلیدی: "مهم ترین چیز در زندگی پیروزی نیست، بلکه تلاش است. -پیر دو کربرتن"؛ "ما خیلی ساده از موانعی که در برابرمان قرار می گیرند، عقب نشینی می کنیم."؛ "برای خود هدفی ترسیم کنید. هدفی که شخصی است، نه برای خشنودی دیگران. دستیابی به هدف، موجب لذت بردن شما از تلاش خود خواهد شد."؛ "آرزوهای ما، فرصت های ما هستند. -رابرت براونینگ"؛ "ما می توانیم از این موضوع لذت ببریم که برتراند راسلی وجود داشت که تا آخرین قطره از قابلیت و استعداد خود استفاده نمود."

راجع به سستی جلوتر توضیح دادم: "بدبینی که به کرات، در بین زنان و مردان جوان با تحصیلات عالی، در غرب دیده می شود، ناشی از راحت طلبی و سستی آن ها است."؛ "سستی باعث می شود که شما زیاد به خود زحمت ندهید و راحت طلبی، موجب می شود که بیخیال باشید."

گفتیم که، "هر خوشی که به دیگران آسیب نمی زند، باید مورد ارزش قرار بگیرد."؛ "دلیل دیگر برای ارزش نهادن به سرگرمی ها، زمانی است که آن ها برای تفکر مثبت در اختیار ما قرار میدهند." وقتی بازی می کنید، تفریح می کنید، به سفر میرید و ... همونطور که جلوتر هم گفتم به خودتون فرصت اندیشیدن میدید.

یک جمله کلیدی دیگه: "با ارزش ترین هنر آن است که در جایی که می شود یک کلمه به کار برد، هرگز دو کلمه استفاده نکنید."

یک نکته ی بی نظیر: "معاشرت با افراد پایین تر از خودتان، ممکن است احساس برتری به شما بدهد. اما معاشرت با افرادی که به شما الهام می بخشند، باعث لذت شما خواهد شد."

جمله ای که دوستش دارم: "دوست داشته شدن عمیق از جانب کسی، به شما قوت می دهد، در حالی که کسی را عمیقا دوست داشتن به شما شجاعت می دهد. -لائو تزو"

حقیقتی که ازش متنفرم: "طبیعت انسان به گونه ای طراحی شده که محبت را به طور طبیعی، به کسانی که کمترین نیاز را به آن دارند، ارزانی می دارد. بنابراین کسی که تلاش می کند تا محبت را از طریق دست و دل بازی خود از دیگران بخرد، بزودی به خاطر تجربه کردن نمک نشناسی انسان، از این توهم باطل بیدار خواهد شد." خیلی از اطرافیانم، درگیر این تفکر هستند و همین تفکر نمیذاره زندگی خوشحالی داشته باشند. مداوم دارن زجر میکشن که چرا فلانی و بهمانی نمک نشناسند.

"از دید راسل، ذاتا نمی توان برای محبت قیمتی گذاشت. هنگامی که ما به آن خیلی نیاز داریم یا تلاش می کنیم که آن را بخریم،به آدم خیلی غیرجذابی تبدیل می شویم و به درستی هم اینگونه است."

"وفاداری که با پول خریداری شده باشد، با همان پول هم از بین می رود. -سنیسا" این رو در 13 سال مدیریت شرکت های متعدد، با گوشت و پوست و استخوانم تجربه کردم.

"کلید از پس همه چیز برآمدن، این است که این توقع را کنار بگذارید که همه چیز آنگونه باشد که فکر می کردید، باید باشد. -سیندی چوباک"

"از نقطه نظر راسل، بهترین شغل ها آن هایی هستند که در آن ها امکان تداوم یادگیری وجود داشته باشد." یه استادی میگفت انگلیسی ها یه مثل دارن که میگن کار خوب باید LEEC باشه. نمیدونم چقدر درست میگفت یا چقدر حرفش معتبر بود، به قول فقها: العهده علی الراوی. حالا این LEEC مخفف چیه؟ میگفت کار خوب باید اول از همه Learn داشته باشه، بعدش Earn داشته باشه یعنی پول هم ازش در بیاد. بعدش Enjoy داشته باشه یعنی خوش هم بگذره و دوستش داشته باشیم. و در آخر Challenge داشته باشه، کار بدون چالش، حوصله سر بره ولی اگر چالشش زیاد هم باشه استرس آفرین میشه.

در تایید عرایض قبلی: "شغلی را انتخاب کنید که دوستش دارید، در این صورت حتی یک روز هم مجبور نخواهید بود که در زندگیتان کار کنید. -کنفسیوس"؛ "برای اینکه هر مهارتی بتواند به لذت بخشی خود ادامه دهد، یا باید تغییر پیدا کند و یا باید امکان پیشرفت در آن وجود داشته باشد."؛ "پدرم به من یاد داد که کار کنم اما به من نیاموخت که عاشق کارم باشم. -آبراهام لینکلن"

"راسل می گوید، مردان بزرگ، آنهایی هستند که خواهان ایجاد نظم از هرج و مرج و آشفتگی هستند." به مخترعین بزرگ همین قرن نگاه کنید. استیو جابز، بیل گیتس، ایلان ماسک...

"همه ما تلاش داریم تا باور کنیم که بود و نبودمان فرق ایجاد می کند. با در نظر داشتن تمام موفقیت های مثبت خود در زندگی، تصور کنید، اگر شما اصلا نبودید، آیا نیازی به وجود شما بود؟ این طرز فکر را در زندگی خود، دوستان و خانه خود پیاده کنید. مطمئنا شما را خوشبخت تر خواهد کرد یا در هر حال از میزان عدم خوشبختی شما خواهد کاست."

"این یکی از معایب آموزش عالی کنونی است که بیشتر به آموزش کسب انواع خاصی از مهارت ها می پردازد و به توسعه ذهن و دل از طریق بررسی بی طرفانه جهان توجه کمتری دارد. ما کوتاه مدت را به بلند مدت، عمل را به توجیه، نمایش را به واقعیت و تدبیر را به راهبرد ترجیح می دهیم."

در بحث مدیریت ناامیدی و غم، جناب راسل گفته های بسیار عمیقی دارند: "وقتی که کار دیگری برای انجام دادن دارید، گاهی اوقات، کنار آمدن با مخالفت ها، ناامیدی ها و حتی داغداری ها آسان تر می شود."؛ "غم و اندوه انسان را به تفکر عمیق عادت داده، فهم او را تیز کرده و دل او را ملایم تر می کند. -جان آدامز"؛ "اگر شما بنشینید و در مورد مشکلی که نمی توانید کاری در خصوص آن انجام دهید، غصه بخورید، باعث خواهد شد شما در موقعی که می توانید کاری در مورد آن انجام دهید، نتوانید مشکل را حل کنید."؛ "او می گوید: غم و اندوه امری اجتناب ناپذیر است و باید آن را پذیرفت، اما هر کاری که می شود انجام داد، باید انجام داد تا از میزان آن کاست، و اضافه می نماید که در این خصوص، باید دنبال هر گونه چیزی باشیم که سر ما را گرم کند، به شرط آنکه، خود آن چیز مضر نبوده و کار پستی نباشد."؛ "اگر شما کارتان را از دست می دادید، یا از خانواده خود جدا می شدید و یا عزادار می شدید، چه کاری انجام می دادید؟ زود یا دیر، یکی از این اتفاقات خواهد افتاد. بنابراین داشتن آمادگی عملی و داشتن برنامه به شما اجازه خواهد داد که در صورتی که اگر بدترین اتفاقات هم برای شما افتاد، بتوانید به صورت مناسب عزاداری کنید."

در باب شانس که البته بنده بهش اعتقادی که شبیه اعتقادات مرسوم در دنیا هست رو ندارم و در فرصت دیگری در موردش حتما یک یادداشتی رو خواهم گذاشت جناب ادیسون میفرمایند: "خیلی از مردم، شانسی را که در خانه آن ها را می زند، از دست می دهند، چون شانس معمولا لباس سرهم می پوشد و شبیه کار است. -توماس ادیسون"

نگاه من بیشتر اینگونه است: "تلاش، موفقیت را تضمین نمی کند اما آن را بسیار محتمل می سازد، ما خواهان موفقیت برای خودمان هستیم و همان طور که قبلا مشاهده کردیم، کار یکی از راه هایی است که ما از طریق آن می توانیم بنا به تعریف خودمان، به همه انواع موفقیت دست یابیم."؛ "در نهایت، ما به تلاش نیاز داریم. زیرا اعمال قدرت کردن برای ما امری طبیعی است. ما عادت کردیم تصور نماییم که علاقه به قدرت، چیز بدی است. از نقطه نظر راسل، این مسئله، نه درست است و نه واقع گرایانه."؛ "ما از این جهت به قدرت علاقه داریم که بتوانیم آن را اعمال نماییم. این نه خوب است و نه بد، تفاوت در اینجاست که آیا ما از آن قدرت استفاده می نماییم که خوشبختی را در دنیا افزایش دهیم یا آن را کاهش دهیم."

در باب شکست نکته های مهم به این شرح هستند: "هیچ شکستی وجود ندارد، هر چه هست، فقط تجارب و واکنش های شما نسبت به آن ها است. -تام کراوس"؛ "از شکست فرار نکنید، از آن خشنود هم نباشید، بلکه آن را بپذیرید و سعی کنید دفعه بعد آن را درست نمایید."؛ "برای کمک به خود برای کنار آمدن با شکست، راسل می گوید، سعی نکنید تصویر بی عیبی از خودتان تصور کنید که توسط شکست مخدوش شده است."؛ "همیشه در بهترین شکل خود باشید، اما نگران نباشید که لغزشی کوچک، همه چیز را خراب خواهد کرد."

شاید جذابترین بخش از این کتاب برای من این جملات باشن: "بهترین روش برای به وجد آوردن خودتان، سعی برای به وجد آوردن دیگران است. -مارک تواین"؛ "ما این کار را انجام می دهیم، زیرا قبول داریم که بخشی از جریان زندگی هستیم. چنین شخصی، خود را شهروندی از جهان هستی می بیند. فکر مرگ او را ناراحت نمی کند، زیرا او خود را در واقعیت، از کسانی که بعد از او خواهند آمد جدا نمی بیند."؛ "ما باید علیه گرایش خود به خود-اهمیتی پایان بخشیم."

در نهایت: "ما ممکن است با برخی از گفته های راسل مخالف باشیم، اما باید او را تحسین کنیم که به ما یادآوری کرده که اگر خوشبخت نیستیم، در این صورت، در حال از دست دادن جنبه مهمی از زندگی خود هستیم."

و تکرار کلیدی ترین نکته ی کتاب: "خوش گذران باشید: کاری را انجام دهید که به شما لذت می بخشد. تنها قانون این است که کار شما، مستقیما به کس دیگری آسیب نرساند. فردا هم کار دیگری انجام دهید. پس فردا هم، کار دیگری انجام دهید. زمان آن رسیده که برای لحظه ای در یکی از این زمان ها، دوباره ادعای خوشبختی کنید."


اینستاگرام: https://instagram.com/mehrdad_naderi_fa

لینکدین: https://www.linkedin.com/in/mehrdad-naderi

برتراند راسلکتاب
بنیانگذار و مدیرعامل شرکت بین المللی ناپرولیتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید