ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد نادری
مهرداد نادری
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

هنر جنگاوری در دنیای فناوری

خب همونطور که میدونید، من هر کتابی رو که میخونم، حتما سعی می‌کنم که یک خلاصه‌ای ازش رو برای خودم بنویسم و تلاش می‌کنم که یک ارتباطی بین مطالب اون کتاب و کار خودم پیدا بکنم. چیزی که برای من به طور خاص خیلی جذابه، اینه که بتونم کتاب رو از نگاه خودم برای دیگران بیان کنم. یعنی اینکه دقیقا پرسپکتیوِ خودم رو از یک کتاب، در دنیای وب ارائه بدم و به دوستانم، دانشجویانم و همکارانم بگم که چه نکاتی از این کتاب برای من به عنوان یک دولوپرولوژیست جذاب بوده.

این‎بار میخوام راجع به کتابی صحبت کنم که دیروز برای سومین‌بار به مطالعه‌ی اون پرداختم. در واقع می‌خوام راجع به کتاب هنر‌جنگاوری یا همون The Art of War اثر Sun Tzu که یک ژنرال نظامی، استراتژیست نظامی و فیلسوف چین باستان بوده و به‌شدت نظریات ارزشمندی رو در حوزه‌ی استراتژی جنگ داره، صحبت کنم. بسیاری از نظرات او، مورد توجه دانشمندان و اندیشمندان رشته‌های دیگه قرار گرفته. بیل‌گیتس، تقریبا اولین کسی بوده که نظریات سان‌تزو را در دنیای کسب‌و‌کارهای فناوری مطرح کرده و در نوشته‌های خود، به طور مکرر به نظریات ارزشمند ایشون اشاره کرده‌.

پیش از بیان هر مطلبی، اجازه بدید به این موضوع اشاره کنم که من، هر رقیبی رو دشمن نمی‌دونم. اما این حقیقت رو قبول دارم که در دنیای بیزینس واقعی، خیلی وقتا یک شرکت، یک استارتاپ یا حتی یک فریلنسر، برای موفقیتش باید در یک جنگ تمام‌عیار وارد بشه. اعتقاد من و روش من اینه که به جنگی وارد نمیشم، مگر‌اینکه کسی من‌رو وادار به جنگیدن بکنه که البته، دراین‌صورت، با تمام قوا به جنگ خواهم پرداخت. نکته‌ی دیگه‌ای که دوست دارم بهش اشاره بکنم اینه‌که، در جنگ، معمولا اصول اخلاقی تنزل پیدا ‌می‌کنن، اما یادمون باشه که در هر شرایی به یه چیزایی مثل جوانمردی پایبند باشیم. هر چند که متاسفانه تا امروز، رقبای ما، اینچنین نبودن.

بگذریم، حالا میخوام مهم‌ترین جملاتی که در کتاب هنر‌جنگاوری خوندم رو با شما در میون بذارم و دیدگاه‌های خودم رو راجع به اون‌ها بیان کنم، چرا که همونطور که عرض کردم، در دنیای بیزینس واقعی و جدی، بسیاری از ساختارهای یک عملیات نظامی و یک نبرد تمام عیار، مفهوم پیدا می‌کنن و وجود دارن. پس در ادامه، شما در هر قسمت، یک جمله از سان‌تزو و در کنارش، دیدگاه بنده رو خواهید خواند.

  • "یک‌صد پیروزی در یک‌صد جنگ، اوج کاردانی یک فرمانده نیست. منتهای هنرمندی یک فرمانده، واداشتن دشمن به اطاعت، بدون جنگ است!" این‌رو به خوبی در دنیای کسب‌وکار میشه درک کرد. بسیاری از رقابت‌ها در دنیا، با همکاری‌های تمام عیار معنا پیدا می‌کنن. به رابطه‌ی بین اپل و مایکروسافت در سال‌های متمادی همکاری بین استیو‌جابز و بیل‌گیتس دقت کنید. این، فقط یک نمونه از جاهاییه که دو رقیب، بدون جنگ، همدیگر رو به همراهی و اطاعت واداشتن. اگر خوب فکر کنیم، می‌بینیم که راحت‌ترین کار در دنیای رقابت، جنگ رودررو است. این در حالیه که احتمالا بیشترین خسارت رو هم همین کار داره. اما سخت‌ترین کار برای یک مدیر، ایجاد یک استراتژی قوی و دقیق برای رسیدن به یک نتیجه‌ی برد-برد با رقیبشه. ایجاد یک ساختار برد-باخت ساده است، چرا که ذات همه‌ی رقابت‌ها همینه، یا میبرم یا میبازم. اما ایجاد یک استراتژی برد-برد، نیازمند هوش، ذکاوت، صبوری و البته، امتیازدهی به رقیب به وقت لزومه که کار هر‌کسی نیست.
  • "به طرح‌ها و استراتژی‌های دشمن حمله کنید نه به خود دشمن." همواره حمله به خود دشمن، نتیجه‌اش می‌شه یک جنگ تمام‌عیار که گفتیم باید از آن پرهیز بشه. اما وقتی که به طرح‌ها و استراتژی‌های رقیبتون حمله می‌کنید، نقاط قوت او رو به نقاط ضعفش تبدیل کرده و به خوبی می‌تونید، او را تضعیف کنید تا به هدفتون برسید.
  • "سرعت، جوهره‌ی جنگ می‌باشد." شاید بتونم به جرات بگم که یکی از جملاتی که بیل‌گیتس، خیلی براش ارزش قائل بود، همین جمله‌ی سان‌تزو بوده. چندین بار در نوشته‌هاش و مهم‌تر از اون اینکه در عمل، به اهمیت این جمله اشاره کرده. مایکروسافت و بسیاری از شرکت‌های فناوری دیگه، خیلی از رقابت‌هاشون رو با بالاترین سرعت در اجرا و ارائه به بازار بردند، نه لزوما با ارائه‌ی بهترین کیفیت. سرعت در دنیای رقابت، تاثیر بی‌نظیر و مهمی داره. شما هر چقدر هم که یک محصول نوآورانه و به اصطلاح خودمونی خفن داشته باشید، تا زمانی‌که برای ارائه‌ش به بازار سرعت لازم رو به خرج ندید، محصولتون شکست خواهد خورد و رقبا سریعتر از شما، بازارتون رو اشغال خواهند کرد. در همین راستا، در جای دیگری سان‌تزو می‌گه: "یک عملیات موفق، بدون قوه‌ی ابتکار امکان‌پذیر است ولی بدون سرعتی خارق‌العاده محال می‌باشد."
  • "از دیدگاه ‌سان‌تزو، ارتش وسیله‌ای برای رها کردن تیرخلاص به سمت دشمنی است که از قبل زخم برداشته و پیش از عملیات جنگی، ماموران مخفی، راهروهای باریک نفوذی را تمیز داده‌اند و انواع فعالیت‌های براندازنده‌ی پنهانی را رهبری کرده اند." فکر می‌کنم این جمله به اندازه‌ی کافی واضح باشه و نیازی به توضیحات من نداشته باشه. حمله به رقیبی که کاملا در موضع قدرته، هرگز نتیجه‌ی مطلوبی نخواهد داشت. چه بسا که شما رو در باتلاق هزینه‌های گزاف و تلاش‌های بی‌نتیجه گرفتار بکنه.
  • سان‌تزو در جایی از اهمیت اعتقاد و باور مردم به حکومت صحبت می‌کنه و می‌گه که یکی از مولفه‌های پیروزی همینه. یعنی اگه مردم به حکومت و سلامتش اعتقاد نداشته باشن، در موقع لزوم، فداکاری لازم رو نخواهند کرد. به نظرم این حرف ارزشمند، در مورد کارمندان یک شرکت هم به خوبی صدق می‌کنه. این مساله هم دو طرفه است. یعنی هم کارفرما باید انقدر صالح و صادق باشه که کارمندش بهش اعتماد داشته باشه. هم‌اینکه بنا به تجربه‌ی شخصی بنده، کارفرما باید در انتخاب کارمند، ملاک قابلیت وفادار بودن رو هم در نظر بگیره. هر چند که این ملاک، برای انتخاب یک برنامه‌نویس، قدری متفاوته و من راجع بهش در آینده مفصل صحبت خواهم کرد.
  • در جای دیگری، سان‌تزو، دیگر ملاک پیروزی رو لیاقت رهبری برای فرمانده‌ی سپاه می‌دونه و میگه که یک فرمانده باید دارای خصوصیاتی شامل عقل، ایمان، شجاعت، صداقت، و جدیت باشه. یکی به من بگه که آیا یک مدیر موفق و یک رهبر قدرتمند در زمینه‌ی فناوری، میتونه دارای چنین خصوصیاتی نباشه و به‌مدت طولانی به هدایت یک شرکت موفق بپردازه؟
  • "مکر، اساس جنگ آوری است. آن‌گاه که نزدیک هستید، طوری نشان دهید که به نظر رسد در دور دست‌هایید. وقتی دور هستید، آن‌گونه نشان دهید که به نظر رسد نزدیک هستید." این جمله هم که راهنمای بزرگی برای شرکت‌های فناوریه. رقابت در دنیای آیتی، با این پیشرفت‌های لحظه‌ای و نزدیک به همدیگه، باید خیلی هوشمندانه انجام بشه. یک گروه جوان چابک، در مدت‌ زمان بسیاری کوتاهی، یک گروه بزرگ یا یک شرکت غول‌پیکر رو زمین‌گیر می‌کنن و به راحتی پروژه‌ی مشابهی رو آماده و به بازار روانه می‌کنن. شاید سیاست خوبی باشه که در شرایط‌های اینچنین، کاملا هوشمندانه، شرایط حقیقی شرکتمون رو، هر طور که هست، برعکس نشون بدیم تا رقبا از وضعیت کنونیمان مطلع نشن. این عدم صداقت، گاهی بین مدیران‌عامل و سرمایه‌گذاران شرکت هم رخ می‌ده که البته من اصلا این‌ کار رو اخلاقی نمی‌دونم ولی خیلی از مدیران، این مسیر رو تایید می‌کنن و انجامش میدن.
  • "پیروزی، بدون صبر‌ میسر نمی‌شود. اگر فرمانده‌ای صبور نباشد و در موقعیت نامناسب به جنگجویان دستور حمله دهد، مطمئن باشد که یک سوم قدرت نظامی خود را بدون هرگونه فتحی از دست می‌دهد." بعضی‌ها فقط به دنبال حمله‌اند. این‌که نمیشه! باید ببینیم که چه‌زمانی با ‌چه‌کسی برای چه‌چیزی قراره رقابت کنیم. به قول سان‌تزو بعضی از شهرها هستن که هیچوقت نباید بهشون حمله بشه چون نتیجش فقط هلاکت کسیه که حمله کرده.
  • "اگر قدرت شما دو‌برابر دشمن است، توان خود را به دو قسمت کنید و از دو جناح بر وی بتازید. اگر توان شما با دشمن برابر است، سعی کنید تا با‌ استفاده از استراتژی‌های مختلف، وی را مقهور سازید. در این حالت، فقط فرماندهان کارآمد، قادر به پیروزی می‌باشند. اگر ضعیف‌تر از دشمن می‌باشید، از جنگ پرهیز کنید و تا وقتی تمام افرادتان نسبت به دشمن بر‌آشفته و خشمگین نگشته‌اند، تا آخرین حد، صبر پیشه کنید. اگر میزان این ضعف زیاد است، تمام قدرت خود را در این بگذارید که خود را مورد احترام گردانید تا قدرت‌های بزرگ، شما را به تاراج نبرند." این جملات گنج‌های گرانبهایی هستند که مسیر یک رقابت در دنیای بیزینس رو مشخص می‌کنن و حقیقتا انقدر واضحند که نیازی به توضیحات بنده ندارن.
  • "فرمانده می‌بایستی نیروی سپاهش را با استفاده از صبر و استقامت، همچون آب در پشت یک سد نگه دارد و در فرصت مناسب آن‌را بر سر دشمن فرود آورد." بعضی‌ها رقابت‌هاشون قطره‌ایه. یعنی یه حمله می‌کنن، میتِرِکَن و حمله‌ی ضعیف بعدیشون میره برای سال بعد... بعضی‌ها هم صبوری می‌کننُ انرژی و نیرو جمع می‌کنن تا به وقتش با یک قوای سنگینی، رقیبشون رو زمین‌گیر کنن. دَمِ اون بعضی‌های دوم گرم که انقدر خفنن. برنامه‌ریزی و صبوری برای حالت دوم واقعا سخته و انرژی زیادی میبره ولی نتیجه‌ش هم همونقدر لذت بخشه. خیلی‌ها با یک قدرت نیم‌بند و عقده‌ها، آرزوها و هوس‌های نفسانی زیادی، میخوان همه‌ی رقباشون رو یک شبه از سر راهشون بردارن. شدنی نیست. ارسطو می‌گه: "من آن‌را که بر خواهش نفسانی خود فائق آمده، از آن‌که بر دشمن خویش چیره گشته، شجاع‌تر می‌دانم. از آن‌رو که دشوارترین پیروزی، غلبه بر نفس است." خیلی جاها باید بر نفسمون غلبه کنیم و شر رو از خودمون دور کنیم. خیلی جاها باید صبوری کنیم تا وقتش برسه. خیلی جاها هم باید هوشمندانه، رقیب رو بدون هیچ نبردی، همراه خودمون کنیم. این‌ها حقیقتا کار هر کسی نیستن. فقط یک مدیر مجرب، کاردان و توانمند میتونه چنین نگرشی داشته باشه.
  • "قوی‌ترین بخش سپاه، باید بر ضعیف‌ترین بخش دشمن حمله‌ور گردد." این جمله از این جهت ارزشمنده که خیلی از ما، توی رقابت‌هامون فکر می‌کنیم که باید یک توازنی با رقیب بر‌قرار کنیم. بخش ضعیف کارمون با بخش ضعیف رقیبمون و بخش قوی کارمون با بخش قوی رقیبمون رقابت بکنه. در حالی‌که لزوما اینطور نیست. گاهی لازمه که بخش قوی کارمون، رقیبمون رو در نقطه ضعفش، چنان درگیر بکنه که رقیب‌ما، تمرکزش بر نقاط قوتش رو هم به همین دلیل از دست بده.
  • "فرمانده مجرب، به‌جای آن‌که پیروزی را از افراد تحت فرمان بخواهد، پیروزی را در دل موقعیت‌ها و فرصت‌ها می‌جوید." این هم نکته‌ی مهمیست که یک مدیرعامل، همچون یک خان قدیمی در روستاها، فرمان پیروز شدن رو به کارمندان بی‌نوا نده، چون نتیجه‌ای از این‌کار نخواهد گرفت. یک مدیر لایق، خودش دست به کار میشه و در دل موقعیت‌ها به دنبال راهی برای یافتن یک فرصت پیروزی ‌می‌گرده.
  • "برترین رویه‌ی جنگی آن است که همیشه به یک حالت معین نباشد. بدین ترتیب بهترین و نفوذی‌ترین جاسوسان دشمن قادر نخواهند بود بر علیه تو دست به طرح نقشه برند." من همیشه از مدیرانی تعجب می‌کنم که همه‌ی رازهاشون در مورد رقباشون رو به نیروهاشون می‌گن. یعنی یک کارمند معمولیشون که نه وفاداریش تایید شده و نه جاسوسی نکردنش برای رقبا اثبات، در جریان جزيیات همه‌ی طرح‌های شرکت برای رقابت با رقبا در چند سال آینده هست. بعدش هم هیچ استراتژی خاصی برای تغییر ناگهانی این استراتژی‌ها ندارن. طبیعتا، رقیب هم بیکار نمیشینه و با آگاهی از کلیه‌ی جزییات و طرح‌ها، آمادگی کامل برای شکست‌نخوردن و حتی آسیب‌زدن به شرکت مقابلش رو ارائه خواهد کرد.
  • "پیروزی‌های بزرگ، نیازمند ریسک‌های بزرگ است." خنده داره اگر بگیم که کسی در دنیای کارآفرینی قدم بذاره و این جمله رو ندونه یا درک نکرده باشه. یه زمانی یه بزرگی گفته بود که "مایکروسافت، کوچکترین شرکت بزرگ دنیا است" واضحه چرا، چون چند تا جوون داشتن با بزرگترین غول‌های فناوری دوران خودشون مقابله می‌کردن و اتفاقا ریسکشون جواب داد و با برنامه‌ریزی صحیح و هدف‌های دقیق، پیروز شدن. آدم‌هایی که انقدر شجاع نیستن که تن به ریسک‌های بزرگ بدن، مطمئنا به دستاوردهای بزرگ هم دست نخواهند یافت.
  • "آن‌ها که پس از شنیدن دستور حمله، حمله نمی‌کنند و پس از شنیدن دستور عقب‌نشینی، عقب‌نشینی نمی‌کنند، باید گردن زده شوند." هر چند که خیلی خشنه، اما با این خیلی موافقم. موقع جنگ، نذارید نافرمانی دور و برتون باشه. من این‌رو تجربه کردم. این‌جور آدما حتی بعد از پایان نبرد هم به شما رحم و از شما پیروی نخواهند کرد. پس در همون بزنگاه نبرد، اخراجشون کنید.
  • "دشمن را در کنج محاصره نکنید، زیرا وقتی حس کند راه دیگری جز مردن ندارد، تا سر حد مرگ و با تمام قوا خواهد جنگید." این هم نکته‌ی مهم دیگری است که باید مد نظر قرار بدید. در دنیای بیزینس، اگر کسی احساس کند که دیگر راهی ندارد و در نزدیکی نابودیه، به هر کاری دست میزنه. هر چه طرف مقابلتون ترسوتر باشه، واکنشش خطرناکتر میشه. سان‌تزو یه جای دیگه‌ای می‌گه: "برای دشمنی که محاصره شده است، یک راه فرار باز بگذارید. بدین‌سان او حس می‌کند که راهی به جز مردن هم می‌تواند داشته باشد."
  • "یک نواختی رفتار، از خصایص ضروری یک فرمانده می‌باشد." این جمله هم که به اندازه‌ی کافی واضحه. طبیعتا نیروهای هیچ شرکتی، فرمانبردار یک مدیر دم‌دمی‌مزاج نخواهند شد.
  • "اگر با سپاه خود با نزاکت فرمان برانی و در آن‌ها با اراده‌ای محکم و با ابراز علاقه‌ای نظامی‌گونه نفوذ کنی می‌توان گفت پیروزی از آن توست." اینو باهاش خیلی حال کردم و نکته‌ای براش ندارم، بنابراین، صرفا نقل قول می‌کنم.
  • اینجا لازمه که قبل از بیان جمله، یک توضیحی خدمتتون بدم. تجربه‌ی شخصی من نشون می‌ده که وقتی قراره در یک رقابت سخت وارد بشیم، باید خودمون رو برای یک جنگ تمام عیار آماده‌کنیم. جنگ تمام عیار هم که ارتش می‌خواد. ارتش هم طبیعتا، جنگاوران دلاور می‌خواد. حالا جنگاور درست‌وحسابی از نظر ما چه کسیه؟ سان‌تزو می‌گه: "وقتی به سر مار ضربه وارد می‌شود، دُم حمله می‌کند. وقتی دُم، مورد حمله قرار می‌گیرد، سر ضربه‌ می‌زند و وقتی به کمر مار حمله می‌شود، با سر و دُم ضربه می‌زند." برای جنگ، چنین جنگاورانی رو انتخاب بفرمایید که مثل مار، عمل و رفتار کنن. گرفتین؟
  • "از مسئولیت‌های فرمانده آن است که صبور، مرموز، منصف و خوددار باشد." خب اول این‌که مدیر صبور، خیلی زود خشمگین نمیشه و کار غیرعادی و احساسی انجام نمی‌ده و سپاهش رو به فنا نمی‌ده. دوم این‌که مدیر مرموز، غیرقابل‌پیشبینی خواهد بود و این یک امتیاز برای زمان جنگ محسوب میشه. سوم اینکه مدیر منصف، مدیری سالم، صالح و توانمنده که هر سازمانی بهش نیاز داره. و بالاخره، چهارم این‌که مدیر خوددار، سراسیمه نمیشه و تصمیم‌های غلط نمی‌گیره.
  • "سپاه بدون ماموران مخفی، دقیقا مانند فردی بدون گوش و چشم می‌باشد." ببینید، جنگ که شوخی نداره. طبیعتا رقیب شما از هر ابزاری برای اینکه از شما اطلاعات کافی داشته باشه، استفاده ‌می‌کنه. شما هم موظفید که همین‌کار رو انجام بدید. چون اگر رقیبتون رو نشناسید و فقط ضعف‌ها و توانمندی‌های خودتون رو بشناسید، در بهترین حالت، فقط پنجاه درصد شانس پیروزی دارید. اما اگر هم خودتون و هم رقیبتون رو به خوبی بشناسید، صد در صد پیروزید. یک نکته‌ای هم که سان‌تزو بهش اعتقاد داشت، این بود که باید برای جذب ماموران مخفی، سر کیسه را شل کنید و حسابی بهشون پاداش بدید و به عبارتی، یه جوری بخریدشون که دیگه نتونن خودشونو جای دیگه‌ای، بهتر و بالاتر بفروشن.

ترجمه‌ی جملات رو از کتاب هنر جنگ‌آوری، نشر فرا با ترجمه‌ی علی کردستی برداشتم که انصافا به خوبی ترجمه‌ کردند. دَمشون گرم که انقدر زحمت کشیدن و کتاب با ترجمه‌ی تمیزی رو ارائه کردن.


اینستاگرام: https://instagram.com/mehrdad_naderi_fa

لینکدین: https://www.linkedin.com/in/mehrdad-naderi

سان‌تزوهنر جنگ‌آوریکتابمهرداد نادریدیدگاه
بنیانگذار و مدیرعامل شرکت بین المللی ناپرولیتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید