مهرداد نادری
مهرداد نادری
خواندن ۱۳ دقیقه·۳ سال پیش

پیشگامان چگونه دنیا را دگرگون می‌سازند؟

"اگر صدایی در گوشَت زمزمه می‌کند که "تو نمی‌توانی نقاشی کنی" پس با تمام توان قلم به دست بگیر و نقاشی کن؛ آنگاه صدا خاموش خواهد شد." -وینسنت ونگوگ

پیشگامان، یکی از آثار جناب آدام گرَنت (قهرمان شنا و شیرجه المپیک جوانان، کارشناسی از هاروارد و دکتری از میشیگان)، بی‌شک یکی از کتاب‌های جذابِ این نویسنده‌ی فوق‌العاده است. این کتاب، به فارسی هم با ترجمه‌ی دکتر عبدالرضا رضایی‌نژاد توسط نشر فرا به چاپ رسیده که البته، ترجمه‌ی خوبی هم هست. من در ادامه‌ی این متن، به نکات مهمِ این کتاب، با ترجمه‌ی ایشان اشاره خواهم کرد. "دکتر گرنت را یکی از بیست‌و‌پنج مدیر ارشد منابع انسانی می‌دانند که برترین تاثیر را بر اندیشمندان جهان در این زمینه نهاده است."



در سال اخیر، این کتاب، طولانی‌ترین زمان را در میان کتاب‌هایی که مطالعه کردم، از من گرفت. نه به‌خاطر اینکه تعداد صفحاتش زیاد بود؛ بلکه هر جمله‌اش نیازمند این بود که اندکی صبر کنم، به‌آن فکر کنم و آن‌جمله را با اندیشه‌هایم تطبیق دهم. دست آخر، جملاتی که خیلی دوست داشتم را هضم کردم و در جایی به یادداشت آن‌ها پرداختم تا در اولین فرصت ممکن، با شما نیز در میان بگذارم.

در مقدمه‌ی ناشر میتوان به نکات ارزشمندی دست یافت: "پیشگامی، حرکتی است که با ویرانگری خلاقانه آغاز می‌شود. شما باید با دلیری به خراب‌کردن راه و روش‌های موجود و کهنه بپردازید."

سپس در پیش‌درآمد کتاب، جذاب‌ترین مطلبی که یافتم این بود: "از آنجائیکه دگرگونی‌های بنیادین، ناممکن به نظر می‌رسند، ما وضع موجود را پذیرفته‌ایم. با این وصف، گاهی از خود می‌پرسیم؛ آیا کسی پیدا می‌شود که بانی یک دگرگونی گردد؟ و اگر اندکی دلیرتر شویم، می‌پرسیم؛ آیا آن کس می‌تواند من باشد؟ پاسخ آدام، یک آری بلند و پرطنین است."

بگذارید از اینجا به بعد، آزادانه، تمامی جملاتی که از این کتاب، با علاقه‌ی فراوان خوانده‌ام و به‌نظرم آن جملات، نیاز به تامل و ژرف‌اندیشی داشته‌اند را با شما درمیان بگذارم.


فصل 1: ویرانگری سازنده

"انسان‌های منطقی، خود را با دنیا هماهنگ می‌کنند، غیر‌منطقی‌ها اصرار دارند تا دنیا را با خود هماهنگ سازند. به این دلیل است که همه پیشرفت‌های دنیا به‌دست غیرمنطقی‌ها صورت می‌گیرد." -جرج برنارد شاو

"سال‌ها پیش، روان‌شناسان دریافتند که پیروزی و رسیدن به مقصد از دو راه شدنی است: پیروی و پیشگامی. پیشگامی معمولا با خلاقیت آغاز می‌شود: آفرینش مفهومی که نو و سودمند است. ولی در این نقطه متوقف نمی‌گردد. پیشگامان کسانی هستند که به دنبال عملی کردن اندیشه‌های خود می‌روند."

"اگرچه نابغه‌ها در زمینه‌ی هوشمندی و بلندپروازی غنی هستند، ولی پیشگامی به‌منظور تغییر جهان را نیاموخته‌اند. همان‌گونه که در تالارهای ناموران می‌بینیم، اینان می‌توانند برندگان جایزه‌های علمی، المپیاد‌ها، و قهرمانان شطرنج باشند، ولی تحول‌ساز نیستند. اینان تمرکز و انرژی خود را بر هضم دانش موجود صرف می‌کنند و آفریننده بینش تازه نیستند."

"هنگامی که انگیزش ناشی از پیروزی به اوج خود برسد، می‌تواند موجب پیدایش انسان‌های پیشگام بشود: هرچه به دستاوردها بیش‌تر بها بدهیم، در مورد آینده بیش‌تر نگران می‌شویم. به‌جای هدف گرفتن یک پیروزی بی‌همتا، خواهان یک پیروزی تضمین‌شده می‌شویم. در راه پیشگامی، باید خطرهای جدی را پذیرا باشید."

جایی در این کتاب به مسئله‌ی مهمی اشاره دارد و آن این است که اساساً، پیشگامان، کسانی نیستند که ریسک زیادی می‌کنند. اتفاقا، آن‌ها ریسک‌های حساب شده‌ای در کل زندگیشان انجام می‌دهند. مثلا: "هنگامی که پییر امیدیار، ای‌بِی را به‌راه انداخت، تا نه ماه دیگر به شغل برنامه‌نویسی خود ادامه داد. تنها پس از آن که درآمد ای‌بِی از حقوقش بالاتر رفت، تمامِ وقتِ خود را بدان اختصاص داد. به گفته‌ی لیندا روتِنبرگ از استادان کارآفرینی؛ برترین کارآفرینان، در خطرپذیری دست و دلباز نیستند."

"مشهور است که بیل‌گیتس دانشگاه هاروارد را ترک کرد تا شرکت مایکروسافت را به‌راه بیاندازد. ولی موضوع به این سادگی نیست. گیتس پس از فروش پیروزمندانه نخستین نرم‌افزار، یک سال دیگر هم به تحصیل ادامه داد. دست آخر نیز دانشگاه را ترک نکرد، بلکه مرخصی تحصیلی گرفت و به برپایی شرکت خود پرداخت. به گفته‌ی کارآفرین نامدار ریک اسمیت؛ بیل گیتس بسی متفاوت از خطرپذیرترین فرد در نوع خود می‌باشد. او را باید خطرگریز بزرگ به حساب آورد."

در جایی دیگر از این کتاب به پژوهشی اشاره می‌کند که در آخر "ترتیب دهندگان پژوهش به این نتیجه رسیدند که کارآفرینان، خطرگریزتر از عامه مردم هستند."

یکی از نکات فوق‌العاده‌ی دیگری هم که جناب گرنت مطرح می‌کنند این است که "من پس از سال‌ها بررسی این گروه و تعامل با ایشان، با شگفتی دریافته‌ام که ویژگی‌های درونی و تجربه‌های پیشگامان، با مردم عادی متفاوت نیست. همان ترس‌ها و تردیدهای ما را دارند. تفاوت آن‌ها با مردم عادی، اقدام به عمل است. پیشگامان، این نکته را در ذهن دارند که شکست در کار، بهتر از باخت به دلیل اقدام نکردن است."

فصل 2: مخترعان کور و سرمایه گذاران یک چشم

"خلاقیت، به خود اجازه خطا دادن است. هنر این‌است که بدانیم کدام‌ها را نگه داریم." -اسکات آدامز

در این فصل با یک انسان خارق‌العاده به نام "دین کامن" (به انگلیسی: Dean Kamen) آشنا شدم که اکیداً توصیه می‌کنم راجع به ایشان جستجو کنید و اطلاعات مفید زیادی را به دست آورید.

نکته‌ی دیگری که از این فصل یاد گرفتم، این بود: "دانشمندان علوم اجتماعی از سال‌ها پیش دریافته‌اند که ما به هنگام ارزیابی خود، از اعتمادبه‌نفس بیش از حد برخوردار هستیم." "ایمان به اندیشه‌های خود، خطرناک است و می‌تواند به ارزیابی نادرست مثبت بینجامد. همچنین مانع بهره‌برداری از ظرفیت کامل خلاقیت ما می‌شود."

"به گفته‌ی پرفسور اریک دین: انسان‌ها هرچه کارشناس‌تر و باتجربه‌تر شوند، دید آنان نسبت به موضوع‌ها بیش‌تر کانالیزه می‌شود و مسائل را به روش خاص خود می‌نگرند. هنگامی که انسان در یک زمینه خبره شود، زندانیِ پیش‌فرض‌های آن می‌گردد."

یکی از نکات بسیار مهم دیگر این کتاب، اشاره به کار نیکو کردن از پر کردن است، می‌باشد: "پیشگامان از نظر کیفی، چندان بهتر از همکارانشان نیستند. ولی آن‌چنان حجم بزرگی از کارها را عرضه می‌کنند که در میانشان موارد ناب و پیشگام هم وجود دارد. خلق موارد ناب، پیامد عرضه اندیشه‌های گوناگون و فراوان است."

"بسیاری از خلاقان به آن دلیل پیشگام نمی‌شوند که کم‌کارند. با رسیدن به یک اندیشه خوب، بیش‌تر وقت خود را به گسترش و کامل‌تر نمودن آن می‌پردازند و از افزایش کمیّت آثارشان، غافل می‌مانند."

"شما پیش از به‌دست آوردن شاهزاده خانم، باید بر بسیاری از قورباغه‌ها بوسه بزنید. (اشاره به داستان شاهزاده خانمی است که جادو شده و به صورت قورباغه درآمده بود. شکستن این طلسم هم با بوسیدن آن قورباغه از میان دیگر قورباغه‌ها شدنی بود.) بوسه بر قورباغه زدن ورد زبان دین کامن بود."

"اگر بخواهیم بدانیم که آیا پدیدآورندگان اندیشه‌های نو با تمام وجود به‌دنبال پیروی آن هستند، توجه به ابراز احساسات ایشان کافی نیست. باید ببینید که تا چه حد بر اجرای آن پا می‌فشارند و از خود مایه می‌گذارند."


فصل 3: به پیشواز خطر

"انسان‌های بزرگ همواره با مخالفت انسان‌های متوسط روبه‌رویند." -آلبرت انیشتین

"همه ما در برخی از موارد ناچاریم تا به‌رغم قرارداشتن در اقلیت، به بیان عقیده خود بپردازیم؛ با سیاستی که به نظرمان نادرست است مخالفت کنیم، پیشگام یک اقدام بی‌سابقه شویم، یا به پیشتیبانی از گروه‌های محروم برخیزیم. آنانی که زبان می‌گشایند و پیشنهادهایی به بالادستی‌ها می‌دهند، اغلب از ترفیع‌های دوره‌ای کنار گذاشته شده‌اند. هنگامی که از نردبان اخلاق بالا می‌رویم، ممکن است که در پله آخر تنها باشیم."

"باید دو بعد مهم در هرم اجتماعی را بشناسیم که اغلب با هم می‌آیند: قدرت و منزلت. قدرت، ابزار کنترل و حکمرانی بر دیگران و منزلت، مایه‌ی حرمت‌گزاری و ستایش است. کسانی که بدون برخورداری از منزلت، اعمال قدرت بکنند، تنبیه می‌شوند." یکی از اشخاصی که در این کتاب در مورد شرایط کاریش توضیح داده می‌شود و بخاطر ایده‌های نوینش دردسرهای زیادی کشیده بود، "در دوره دوم فعالیت‌هایش آموخته بود که با زیرکی و بدون برانگیختن مخالفت سرپرستان و همکاران مرد، کارش را پیش ببرد. به‌گفته‌ی خودش: یاد گرفته بودم که چگونه با گریز از رادارها پرواز کنم." "دلیل شنیده شدن صدای من آن بود که در گذشته ثابت کرده بودم اهل عمل هستم و توان آن را دارم که دیدگاه‌هایم را با پیروزی پیاده کنم. اگر به کسی نامور شوید که توان انجام مسئولیت‌هایش را دارد، احترام و منزلت لازم را به‌دست می‌آورید."

در این فصل، نکات بی‌اندازه‌ای نهفته است. توصیه می‌کنم که راجع به شخصی به نام Rufus Griscom و مفهومی تحت عنوان Sarick Effect جستجو و تحقیق کنید. یک جستجوی ساده در اینترنت راجع به این دو تیتر، شما را به اقیانوسی از مفاهیم مهم خواهد رساند.

"هنگامی که بخواهید اندیشه‌ای نو را معرفی کنید یا پیشنهاد تغییر و تحول بدهید، احتمال دارد که مخاطبان به دیده‌ی تردید و بدبینی به شما بنگرند. سرمایه‌گذاران به‌دنبال یافتن کمبود و شکاف‌هایی در طرح شما هستند و مدیران به احتمال شکست پیشنهاد شما می‌اندیشند. در چنین شرایطی، به چهار دلیل بهتر است که از کاستی‌های طرح و اندیشه‌ی خود نیز بگویید: نخستین دلیل این‌است که با بیان کاستی‌ها، مخاطبان را خلع سلاح می‌کنید. دلیل دوم و سودی که آغاز سخن با پرداختن به کاستی‌های اندیشه نو بهره شما می‌‌شود، این است که در چشم مخاطب هوشمند جلوه خواهید کرد. سومین امتیاز این است که شما را فردی قابل اعتماد نشان خواهد داد. و دست آخر به چهارمین امتیاز اشاره کنیم که آزاد گذاشتن مخاطبان در ارزیابی بدون تعصب طرح و اندیشه تازه است. البته، بیان جنبه‌های منفی طرح می‌بایستی با نشان دادن نیرومندانه‌ی جنبه‌های مثبت آن همراه باشد تا ارزیابی نهایی برای مخاطبان را آسان و منطقی نماید."

"هر چه بیشتر با چیزی برخورد کنیم، با آن بیش‌تر آشنا می‌شویم و فرایند تشخیص و شناخت، آسان‌تر می‌شود. تکرار یک مطلب نیز باید کوتاه و با فاصله باشد تا مخاطب فرصت هضم آن را بیابد."


فصل 4: ابلهان شتاب می‌ورزند

"چیزی را که پس‌فردا هم می‌توان انجام داد، هرگز به فردا نیندازید." -مارک تواین

"می‌گویند: پرنده سحرخیز است که کرم را می‌قاپد. ولی نباید فراموش کنیم که کرم سحرخیز هم بیش از دیگران در خطر خورده شدن است."

"پیشگامی، تعلل در کار شایسته است! هنگامی که در مورد کاری آماده انجام، طفره می‌روید درباره آن همچنان فکر می‌کنید ولی فرایند را به پایان نمی‌رسانید."

"در مصر باستان برای تعلل دو واژه وجود داشت. یکی به معنای 'تنبلی' و دیگری به معنای 'درنگ در انتظار فرصت مناسب' بود."

"از دید داوینچی، خلق چیزهای نبوغ‌پایه در صورتی کامل می‌شود که به‌جای اقدام باشتاب، در ذهن فرد، بیش‌تر حلاجی و چکش‌کاری شود."

"برای انسان‌های برخوردار از اندیشه‌های خلاق و مشکل‌گشا، تعلل و طفره رفتن در حین انجام کارهای مهم، به‌صورت عادت در می‌آید."

"انسان‌ها در مورد کارهای ناتمام حافظه‌ای بهتر و فعال‌تر از کارهای تمام شده دارند. هنگامی‌که یک وظیفه انجام گرفت، اندیشیدن درباره آن هم متوقف می‌شود. ولی چنان‌چه کامل نشده به کناری بگذاریم، بررسی و اندیشه در مورد آن در ذهن ناخودآگاه در جریان و همچنان فعال است."

"مهم‌ترین عامل؛ بی‌همتایی اندیشه، قابلیت مدیران و تیم مجری، کیفیت الگوی کسب‌وکار، یا فراهم بودن منابع نیست. عامل شماره یک، زمان‌بندی است. زمان‌بندی مناسب، تا چهل‌ودو درصد بر تبدیل شکست به پیروزی اثر می‌گذارد."

"پیشگام بودن، نیازمند نخستین بودن نیست. به‌معنای متفاوت و بهتر بودن است."

"هنگامی که اندیشه‌ای پیچیده و دنیای پیرامون آن پیچیده شود، ابلهانه است که گمان کنیم حل مشکل از دست یک نفر ساخته است."

"نخستین بودن در یک حرکت، یک تاکتیک است نه یک هدف. نخستین بودن چه سودی دارد اگر کسی به زودی سر برسد و شما را از جایگاهتان فرو اندازد؟"

یک جمله‌ی کاملا متفاوت از آخر فصل که خیلی دوست داشتم: "آبراهام مازلو؛ هنگامی که شما یک چکّش در دست دارید، همه چیز را میخ میبینید."

فصل 5: اسب تروا و نمای زرینش

"پیشگامانی که جنبشی را به راه می‌اندازند، سخت شیفته آن اندیشه و هدف‌هایش هستند. این وضعیت برای کسانی که می‌خواهند پیروی کنند، اندکی سنگین است. برای ایجاد ائتلاف با گروه‌های مخالف، بایستی تا جایی که ممکن‌است از داغیِ موضوعی بکاهیم - باید پیام‌های واقعی و سنجیده که نه چندان داغ و نه چندان سرد باشند، به سوی آنان روانه شود."

"هر چه انسان‌ها به یک باور متعصب‌تر باشند، ارزش‌های مورد نظر خود را از سوی گروه‌های میانه‌رو و غیرافراطی بیش‌تر در خطر می‌بینند."

"به گفته‌ی سیمون سینک؛ اگر می‌خواهید دیگران را در موردی برانگیخته و الهام ببخشید، سخن را با عبارت چرا چنین می‌خواهم آغاز نکنید. چنان‌چه هدفمان را گسترده و روشن با آنان در میان بگذاریم، جبهه خواهند گرفت. ولی هنگامی که از نگرش و آرمان موجود پشت هدفمان آگاه شوند، به دور ما گرد خواهند آمد." "با حرکت از چرا به چگونه به موفقیت دست خواهید یافت."

"پیشگامان می‌توانند به‌منظور ایجاد ائتلاف و جلب پشتیبانی دیگران، تندروی انقلابی خود را آرام نموده و دیدگاه اصلی و گسترده را در درون یک اسب تروا به میدان نبرد، قاچاق نمایند."

"تکنیک پا لای در گذاشتن: شما پیش از آشکار نمودن عقیده اصلی خود، با پیشنهادی کوچک وارد موضوع شوید."

"دشمنان برای ائتلاف بهتر از دوستان نانی (به انگلیسی: frenemy) هستند. frenemy واژه‌ای نوساخته و ترکیبی از friend و enemy است. به کسانی می‌گویند که تنها به قصد بهره‌برداری به شما نزدیک می‌شوند." "با چنان آدم‌ها نباید دست داد... اینان دشمنان آینده ما هستند. هیچ‌گاه دوست راستین نخواهند شد."

"با کسانی که رفتار دوگانه دارند، همواره در تردید هستید و نمی‌دانید که چه زمانی رفتار منفی از ایشان سر خواهد زد {رفاقت نکنید}؛ به توضیح تیم دافی: چنان رفتاری بسیار انرژی‌بر است. رابطه با این‌گونه افراد منابع روانی فراوانی از آدم به هدر می‌دهد." "سازمانتان را از همکاری با انسان‌های دودل دور بدارید."

"پیشگامان در مسیر مبارزه برای تغییر وضع موجود، مخالفان را اغلب نادیده می‌گیرند. چنان‌چه کسی به‌صورت جدی با تحول مخالف است، نباید برای تغییر نظر او وقت صرف کرد. به‌جای آن، بایستی همت را بر استوارتر کردن رابطه با پشتیبانان و تقویت توانمندی‌های ایشان گذاشت."

"چنان‌چه کسی پیوسته از ما پشتیبانی کند، برایمان عادی می‌شود - حتی می‌توانیم او را نادیده بگیریم. ولی کسی را که در آغاز با ما مخالف بوده و سپس به گروه دوستان و پشتیبانان پیوسته، سخت گرامی می‌داریم و از مدافعان واقعی خود به‌حساب می‌آوریم."

"برای عرضه یک اندیشه نو و خلاقانه، نخست باید از نقطه‌ای غیرعادی و ناآشنا آغاز کرد و به نقاط آشنا رسید."

"تغییر دادن آرمان‌ها و خواسته‌های دیگران دشوار است. راه آسان این است که برنامه کار خود را به گونه‌ای بریزیم که با ارزش‌های آشنای مخاطبان، هم‌خوانی داشته باشد."

"پیشگامان به‌جای رونمایی مستقیم از اندیشه اصلی خود، بایستی در شکل و اندازه مناسب پذیرش مخاطبان، طرحشان را معرفی کنند."


فصل 6: شورش با دلیل

این یک جمله خودش یک فصل است: "الگوها بر سنگ حک نشده‌اند."

"هنگامی‌که منطق نتیجه و پیامد راهنمای شما باشد، همواره دلیلی برای نپذیرفتن خطر پیدا می‌کنید."


فصل 7: بازاندیشی در تفکر گروهی

در باب استخدام کارمندان، سه روش و دیدگاه برای سازمان‌ها مطرح است: استخدامِ "حرفه‌ای‌ها، ستاره‌ها، و متعهدها". در گروه اول، بنیانگذاران به‌دنبال افرادی هستند که در مهارت‌های فنی خبره باشند. در گروه دوم، به دنبال افراد تیزهوش و نخبه هستند چرا که شاید مهارت‌های مورد نیاز را نداشته باشند اما هوش و ذهن آماده برای کسب آن‌ها را دارند. گروه سوم، بنیانگذاران برای استخدام، علاوه بر مهارت و تخصص بر هماهنگی فرهنگی با سازمان تاکید دارند.

"به همان اندازه که فرهنگ تعهد در آغاز فعالیت سازمان‌ها کارایی دارد، با گذر زمان می‌تواند مایه شکست شود." "چیزی که شما را به اینجا رسانده، به آنجا نخواهد رساند."

"به گفته‌ی روانشناس بنجامین اشنایدر: شرکت‌ها در گذر زمان رو به همگِنی و یک‌دست شدن می‌آورند. به‌دلیل گزینش، استخدام، و تربیت نیروها به سوی همگنی، امکان تحول و پذیرش اندیشه‌ها و ارزش‌های متفاوت را در آن‌ها خفه می‌کنند. این درست وضعیتی است که در شرکت‌های جاافتاده و پیرو فرهنگ تعهدمحور پیش می‌آید. تازه‌واردها زیر فشارند تا با جمعیت هم‌رنگ شده، یا صحنه را ترک کنند."

و بالاخره جمله‌ی کلیدی این فصل: "به‌گونه‌ای بحث کنید که انگار حق با شماست، و به‌گونه‌ای گوش کنید که انگار تا کنون در اشتباه بوده‌اید."


فصل 8: قایقرانی پیروزمندانه، در میان صخره‌ها

"من دریافته‌ام که دلیری به معنای نداشتن ترس نیست، بلکه غلبه بر آن است... دلیر آن کسی نیست که احساس ترس نمی‌کند، کسی است که ترس را به زانو در می‌آورد." -نلسون ماندلا

"شما ترس را رفیق خود می‌کنید. ترس شما را وادار می‌کند تا بهتر آماده شوید و دشواری‌های احتمالی را از پیش ببینید."

"برای غلبه بر ترس، به هیجان آمدن، بهتر از آرام گرفتن است." این جمله قابلیت این را دارد که ساعت‌ها راجع به آن گفتگو و تفکر کنیم.

"تردید نداشته باشید که دسته‌ی کوچکی از صاحبان اندیشه، می‌توانند دنیا را دگرگون سازند. هنگامی که احساس کنیم تنها نیستیم، دیگر نیازی به همراهی کل جماعت نداریم."

"طنز و شوخی می‌تواند از خشونت طنز بکاهد."

"تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خودِ ترس است."

"به‌جای تشویق مردم، سطحی از خشم نسبت به وضع موجود را در آنان بیافرینید - خشمی که نتوان در برابر آن ایستاد."

"خشم، ضد همدلی است. هنگامی که احساس شود با ما نادرست رفتار کرده‌اند، به خشم می‌آییم و آماده مبارزه می‌شویم."

"پیشگامان به مبارزه و پیش گرفتن راه سربالایی می‌پردازند تا دنیا را آن‌گونه کنند که می‌تواند بشود." "ممکن است که به صورت موقت از پاره‌ای از لذت‌ها بگذرند و خوشبختی خود را به تاخیر بیاندازند. ولی این امید را دارند که دنیای بهتری بیافرینند."


اینستاگرام: https://instagram.com/mehrdad_naderi_fa

لینکدین: https://www.linkedin.com/in/mehrdad-naderi

مهرداد نادریپیشگامانخلاصه کتابکارآفرینیموفقیت
بنیانگذار و مدیرعامل شرکت بین المللی ناپرولیتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید